از ماست که بر ماست ...
جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۹ ب.ظ
صبح باید می رفتم دنبال یکسری خرید (!) ، نمی دانم اگر در اداره یا کارخانه ای مسئول خرید می شدم اینهمه به من خوش می گذشت یا نه !؟ حال و هوای خرید داشتن نعمت عظمایی است که به هر کسی نداده اند و بزرگتر از آن بی پولی است !؟ چون اگر یکی مثل من جیب پر پولی داشته باشد ، صبح تا شب اش در مراکز خرید تلف می شود ...
من مثل خیلی ها نیستم که حساسیت بالایی برای قیمت خریدهایم داشته باشم و این عمل باعث بشود از لذت خرید کردن بمانم ولی آنقدر هم هالو تشریف ندارم که قیمت چیزهایی که می خرم را متوجه نشوم !! و همیشه دوست دارم که از دم دستی ها خرید داشته باشم ، سوپری سر کوچه ، میوه فروشی یک خیابان پائین و ... برای داشتن یک حس خوب در محلی که زندگی می کنیم باید ارتباطات خوبی با محل برقرار بکنیم !!
چند وقت پیش رفتم و از آجیلی خوشنامی (!) که برند را با پول خریده و نه اینکه در برند شدن اش نقش داشته باشد و کمی خرید کردم !! تقریبا همان نقشی که آدم های خلاف بازی می کنند را بازی می کرد !!! دیده اید که برخی ها هیچ چیزشان به قانون نمی خورد ولی قیمت هایشان را روی اجناس شان برچسب می کنند که مثلا ما بر اساس قیمت مصوب کار می کنیم !! اکثریت اینها کسانی هستند که محصول تقلبی و ناجورشان را زیر سایه قانونی بودن قیمت می فروشند !!
امروز چند فقره خرید داشتم و برای همین یک حساب دودوتا کردم و بجای خرید آجیل از آن مغازه لوکس که مثلا چشم و چراغ شهر است و درست در توریستی ترین محل چادر زده است و تقلب هایش را به مسافران می فروشد تا بی یادگار نمانند و چه بسا بدخاطره از خریدشان !! از آژانس ماشین گرفتم و رفتم محله ی خودمان ، یک آجیلی داریم که با چشم بسته هم می توان تشخیص داد که آجیل مال آن محل است ... و تقریبا در روزهای خاص از صبح تا شب همیشه جلوی پیشخوان هایش مشتری صف می بندد و این مشتری ها غالبا اهل شهر هستند و تبلیغات مسافر گول زن ندارد !! در طول اینهمه سالی که من آنها را می شناسم یک تبلیغات منفی از بابت محصول و نوع برخورد از هیچکس نشنیده ام !!
سر راه یکی دو تا کار کوچک هم داشتم و ردیف می کردم ... وقتی برای خرید آجیل به داخل شهر رفتم ، راننده برای راهنمائی کردن به من گفت : " البته که شما وارد هستید !؟ ولی در فلان محل که نزدیک تر است هم آجیلی فروشی خوبی هست ! " گفتم : " رازش را وقتی برگشتیم به تو خواهم گفت ! "
توی مسیر طبق معمول راننده داشت از عدم رعایت راننده ها در خیابان حرف می زد ، البته آدم منصفی بود و می گفت که 5 سال پیش عمرا کمربند نمی بست ولی حالا اتوماتیک وار قبل از راه افتادن ماشین کمربندش را می بندد !! و فکر می کرد که متولیان شهر و کشور باید فرهنگ سازی بکنند و به مردم آموزش بدهند که درست رانندگی کردن و درست زندگی کردن چیست !؟ نظر من هم با کلیت نظر او موافق بود ولی کدام مسئول و متولی !!! مسئولی که از راه غلط بالا رفته است آیا می تواند درست کار بکند !! وقتی مردم از سر لجاجت دست به انتخاب غلط زده و یک قهرمان ورزشی و یا یک دلقک تلویزیونی و مجری را بعنوان شورای شهر انتخاب می کنند ، آیا حق دارند انتظارات سنگین از این متولیان و مسئولین داشته باشند !؟!؟ ما نقشی که در بهم ریختن پازل زندگی داریم را زود فراموش می کنیم و فکر می کنیم یکی باید بیاید و این پازل را بچیند !!! این روزها من فکر می کنم هر کسی که می خواهد آرامش نسبی در زندگی اش داشته باشد ، باید همان قطعه پازلی که سوارش هست را محکم بچسبد و زیاد بفکر چسبیدن به پازل های دیگر و بزرگ تر شدن نباشد !! البته شرط آن این است که هر کسی بتواند رابینسون کروزوی خودش باشد و نیازهایش را از دیگران محدود بکند...
همه ی کارهایم را کردم و به خانه رسیدنی وقتی داشتم حساب آژانس را می دادم به او گفتم : " اگر این آجیل را از فلان جا می خریدم که توی چشم است ، بدون درنظر گرفتن کیفیت پائین ، دقیقا باید 30هزار تومان بیشتر می دادم ... اول اینکه رفتم و محله ی قدیمی را دوری زدم و شارژ شدم ، کمی هم با هم حرف زدیم ، چند تا کار خرده ریز و واجب را انجام دادم ... 13 هزار به تو دادم و 17هزار برای خودم ماند!! اگر این 17هزار را توی صندوق صدقات بیاندازم ، بمراتب بهتر از این است که به جیب آن کلاهبردار برود !! "
چند وقت پیش رفتم و از آجیلی خوشنامی (!) که برند را با پول خریده و نه اینکه در برند شدن اش نقش داشته باشد و کمی خرید کردم !! تقریبا همان نقشی که آدم های خلاف بازی می کنند را بازی می کرد !!! دیده اید که برخی ها هیچ چیزشان به قانون نمی خورد ولی قیمت هایشان را روی اجناس شان برچسب می کنند که مثلا ما بر اساس قیمت مصوب کار می کنیم !! اکثریت اینها کسانی هستند که محصول تقلبی و ناجورشان را زیر سایه قانونی بودن قیمت می فروشند !!
امروز چند فقره خرید داشتم و برای همین یک حساب دودوتا کردم و بجای خرید آجیل از آن مغازه لوکس که مثلا چشم و چراغ شهر است و درست در توریستی ترین محل چادر زده است و تقلب هایش را به مسافران می فروشد تا بی یادگار نمانند و چه بسا بدخاطره از خریدشان !! از آژانس ماشین گرفتم و رفتم محله ی خودمان ، یک آجیلی داریم که با چشم بسته هم می توان تشخیص داد که آجیل مال آن محل است ... و تقریبا در روزهای خاص از صبح تا شب همیشه جلوی پیشخوان هایش مشتری صف می بندد و این مشتری ها غالبا اهل شهر هستند و تبلیغات مسافر گول زن ندارد !! در طول اینهمه سالی که من آنها را می شناسم یک تبلیغات منفی از بابت محصول و نوع برخورد از هیچکس نشنیده ام !!
سر راه یکی دو تا کار کوچک هم داشتم و ردیف می کردم ... وقتی برای خرید آجیل به داخل شهر رفتم ، راننده برای راهنمائی کردن به من گفت : " البته که شما وارد هستید !؟ ولی در فلان محل که نزدیک تر است هم آجیلی فروشی خوبی هست ! " گفتم : " رازش را وقتی برگشتیم به تو خواهم گفت ! "
توی مسیر طبق معمول راننده داشت از عدم رعایت راننده ها در خیابان حرف می زد ، البته آدم منصفی بود و می گفت که 5 سال پیش عمرا کمربند نمی بست ولی حالا اتوماتیک وار قبل از راه افتادن ماشین کمربندش را می بندد !! و فکر می کرد که متولیان شهر و کشور باید فرهنگ سازی بکنند و به مردم آموزش بدهند که درست رانندگی کردن و درست زندگی کردن چیست !؟ نظر من هم با کلیت نظر او موافق بود ولی کدام مسئول و متولی !!! مسئولی که از راه غلط بالا رفته است آیا می تواند درست کار بکند !! وقتی مردم از سر لجاجت دست به انتخاب غلط زده و یک قهرمان ورزشی و یا یک دلقک تلویزیونی و مجری را بعنوان شورای شهر انتخاب می کنند ، آیا حق دارند انتظارات سنگین از این متولیان و مسئولین داشته باشند !؟!؟ ما نقشی که در بهم ریختن پازل زندگی داریم را زود فراموش می کنیم و فکر می کنیم یکی باید بیاید و این پازل را بچیند !!! این روزها من فکر می کنم هر کسی که می خواهد آرامش نسبی در زندگی اش داشته باشد ، باید همان قطعه پازلی که سوارش هست را محکم بچسبد و زیاد بفکر چسبیدن به پازل های دیگر و بزرگ تر شدن نباشد !! البته شرط آن این است که هر کسی بتواند رابینسون کروزوی خودش باشد و نیازهایش را از دیگران محدود بکند...
همه ی کارهایم را کردم و به خانه رسیدنی وقتی داشتم حساب آژانس را می دادم به او گفتم : " اگر این آجیل را از فلان جا می خریدم که توی چشم است ، بدون درنظر گرفتن کیفیت پائین ، دقیقا باید 30هزار تومان بیشتر می دادم ... اول اینکه رفتم و محله ی قدیمی را دوری زدم و شارژ شدم ، کمی هم با هم حرف زدیم ، چند تا کار خرده ریز و واجب را انجام دادم ... 13 هزار به تو دادم و 17هزار برای خودم ماند!! اگر این 17هزار را توی صندوق صدقات بیاندازم ، بمراتب بهتر از این است که به جیب آن کلاهبردار برود !! "
- ۹۶/۰۴/۳۰
پدرم خیلی وقته که از محل قدیمی اسباب کشی کرده ولی هنوز وقتی خرید کلّی داره، میره محل قدیمی خرید میکنه ... وقتی هم میاد با کلی شوق و ذوق تعریف میکنه که فروشنده های قدیمی حالشون خوب بود و کلی احوالپرسی کردن و کلی با هم گپ زدن ...
فکر کنم همین یه قلم، یعنی حس خوبی که محل قدیمی به آدم میده می ارزه به همه ی خریدهای قیمت مناسب و با کیفیّت ...