احترامات کیلوئی !؟
آیا شما نیز اگر با لحن محترمانه تری از آنچه هستید مخاطب قرار داده شوید ، کمی تا قسمتی خوشان خوشان می شوید !؟ در حاشیه کتاب جامعه شناسی نوشته است که چاپلوسی عملی ناپسند است ولی نه باندازه ی روغن نباتی ، آنهم از نوع پالم دارش !!
و به همان اندازه که روغن در زندگی روزمره لازم می باشد ، از هر نوع اش که حساب بکنید !! ( چه آن مقدار کم که به تابه می مالید تا غذایتان رژیمی بپزد و چه آن مقدار زیاد که به سر و روی و موی می مالید تا براق و قبراق دیده شوید !!! ) چاپلوسی نیز مورد نیاز می باشد !! عالمان دنیای جامعه شناسی انسانی و روانشناسی اجتماعی فرموده اند که نقش چاپلوسی در زندگی روزمره باندازه نقش روغنی است که به لولای در می مالید تا جِرجِر نکند و یا به اندازه ای که در چرخ گاری می مالید تا سوهان روحتان نگردد !!
به بیان فلسفی تر می شود گفت که هر چیزی که در عالم وجود دارد بر اساس منفعتی می باشد ، مگر اینکه به دلیل اسراف در استفاده از منفعت گذشته و در مرز ضرر و زیان واقع بشود ... و ما نباید اسراف را کم گناهی فرض بکنیم !! چرا که فرعونی که مبتلا به بلایی آن چنانی شد به هزار و یک گناه و بزه اجتماعی معرفی نشده است بلکه خدا او را از اسراف کاران معرفی کرده است !!! کسی که حدود اسراف را در زندگی بتواند تشخیص بدهد مطمئنا " اسب اجل از گنبد گردون بجهاند !! "
البته گاه ما چاپلوسی را بیماری می دانیم و نمی دانیم فضیلتی بنام فروتنی وقتی از حد و اندازه ی خود فروتر می رود ، بیماری اش بمراتب فراتر از این چاپلوسی است !! چاپلوسی هر چه باشد از طرف آدم های باکلاس پائین تر ارائه می گردد و فروتنی خفیفانه از طرف آدمهای بظاهر باکلاس بالاتر !!!! با چاپلوسی فرد را گول می زنند و با فروتنی جامعه ای را !!!!
مطمئنا اگر در ذات چاپلوسی نفعی نبود ، در طوفان نوح از میان می رفت !! ولی اینکه حدودش چقدر باشد !؟ و از کجا به بعد اسراف تلقی بشود !؟ و از کجا به بعد بشود بیماری خانمانسور کارمند جماعت !؟ و از کجا به بعد برود در طبقه بندی های بیماری قرار بگیرد و مستوجب هزار و یک اشاره و ایما ، آن را باید دررشد عقلی و معرفتی هر فرد جستجو کرد !!!
چیزی که امروز بعنوان روابط عمومی بالا در استخدام ها ذکر می شود ، سایه ی کلاس بالایی از همان چاپلوسی و دهان بازی می باشد !! چاپلوسی را اگر بخواهیم موشکافانه بررسی بکنیم از یک بله ی ساده ولی بموقع تا آمدن پای در و خداحافظی کردن به روش بای بای از دویست متری پشت سر ماشین را شامل می شود !! برویم سر بحث خودمان و ...
برخی از دوستان ما هستند که خوششان می آید ما را یک کلاس بالاتر خطاب بکنند !! " آقای مهندس " ، " آقای دکتر " ، " استاد " ، " حاج آقا " و امثال اینها ... برخی از این مخاطب قرار دادن ها یک پله احترام گذاشتن است و گاهی از سر ندانم چه بخوانم !؟ برای همین نسبت به برخی محل ها می توان از برخی القاب استفاده کرد ، مثلا از ورودی کارخانه تا دفتر مدیرعامل (!) می توان همه را مهندس خطاب کرد ، بدون استثنا آن کارمند ساده که کارش تکثیر است ، نهایت سعی اش را در راهنمائی دادن خواهد کرد !! یا از ورودی بیمارستان تا دفتر رئیس بیمارستان را می توان دکتر خطاب کرد ، البته به شرط داشتن روپوش سفید (!) ... لابد دیده اید که وقتی سرباز می خواهد برخی را جریمه بنویسد ، در مرحله ی التماس که خیلی هم شایع است او را جناب سروان و یا جناب سرگرد خطاب می کنند !!! جریان استاد هم که این روزها شدیدا مد شده است و می توان به جای سه نقطه ی خالی از آن برای همه استفاده کرد !! لقب است دیگر ، گاه برای خر شدن لذت بخش است و گاخ برای خر کردن و البته که در اینجا منظور از خر همان معنای بزرگ می باشد !!
در میدان نزدیک خانه ی ما ، چند فقره میوه فروش وجود دارد که در نگاه اول و از روی نحوه برخورد ، یک لقبی متناسب با فرد برایش دست و پا می کنند !! البته در این مواقع مهندس خطاب کردن درصد خطای کمتری دارد !!! گاهی این مهندس خطاب کردن همچین هم ارزان تمام نمی شود و ممکن است در هر کیلو میوه بین هزار تا دو هزار تومان هزینه تحصیل بهمراه داشته باشد !! یکی از آنها چنان به من آقای مهندس خطاب می کند ، انگار کپی مدرک دانشگاهی من زیر شیشه ی میزش است !! امروز رفتم و از یکی دیگر میوه خریدم ، البته طرز برخورد مشتری هم می توان در فریب دادن فروشنده و تحریک او موثر باشد !! دوبار چنان از ته دل به من حاج آقا گفت که دلم نیامد با او شوخی نکنم ، خیلی ارام توی گوشش گفتم : " احیانا ما در مکه در یک هتل نبودیم !؟!؟ آخه خیلی آشنا میام انگار !؟!؟ " بنده خدا ترازو را رها کرده بود و داشت می خندید ...
- ۹۶/۰۴/۲۹