یادداشت های دادو

هجوم بی فرصتی ...

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۷ ق.ظ

چند وقت پیش یک مطلبی می خواندم که به احتمال زیاد حاصل تحقیقات علمی و میدانی فرنگی ها بود و در آن ذکر کرده بودند که افرادی که بعد از یک دوره ی کاری سخت و فشرده بازنشسته می شوند ، بایستی در سال اول بازنشستگی یک کار تعریف شده برای خود دست و پا بکنند و نگذارند که سال اول بازنشستگی در بیکاری و بقول خودشان در فراغت بگذرد !!

 

یکی دو روز و شاید یکی دو هفته قبل هم که با یکی از بزرگواران نشست دو نفره داشتیم ، مطرح فرمودند که شوهر خواهر آمریکا نشین شان ( اگر یادم نرفته باشد !! *** ) در سفری که به ایران ، سرزمین شیران داشته اند به ایشان یادآور شده بودند که حتما برای بازنشستگی خودشان یک فعالیت درنظر بگیرند ، حتی نشان به این نشان که حتما این کار و فعالیت بدنی باشد ؛ حتی در حد بیگاری !!! مثلا فرموده بودند که برخی از بازنشسته ها در آمریکا می روند و بدون اینکه پولی بابت فعالیت شان بگیرند ( که اصلا صحیح نیست یک بازنشسته ا ز دو جا پول بگیرد !! ) یک سری کارهای بدنی می کنند مثلا توی رستوران در جمع کردن میزهای محوطه های باز و یا صبحهل در چیدمان همان میزها و صندلی ها و ... ( می دانم که برای ما خیلی بعید بنظر می آید ، در حد قدم زدن در سطح کره ی ماه !! )
 
القصه دوست مان ذکر کرده بودند که ای شوهر خواهر گرامی ما خودمان تحقیقان کنار میدانی ِ زیادی داشته ایم و برای همین از قبل فکرش را کرده بودیم و برای همین در دوران فراغت رفتیم تا زیر شانه فرهنگ زمین مانده تا لاشه اش را روی پا نگاه داریم و این کار بسی از بیگاری سخت تر بود ولی دیدیم که اینجا کارفرمایان جنبه ندارند و تقریبا تمام فشار را جائی وارد می کنند که ببینند یک داوطلب در آنجا اعلام حضور کرده است !!! من خودم بشخصه در هلال اجمر با چنین مواردی مواجه بودم و می دیدم که چگونه و با چه لطائف الحیلی (؟!) 1% اعضای رسمی و پرسنل دائمی آن تشکیلات به ظاهر غیردولتی(!) از داوطلبی و روحیه ی انسان دوستانه و گاه مغرضانه و ابلهانه (!) 99% نیروهای داوطلب نهایت سوءاستفاده را کرده و مانند شیرمادر از آن بهره جسته و سواری می گیرند !!!
 
در این یک ماهی که فراغت را مانند آدامسی در دهان دارم و هی از آن حباب فرصت بیرون آورده و با دلخوشی تمام می پُکانم !! یک موضوع دستگیرم شده است و آن اینکه اوقات فراغت دقیقا مانند لیموی تازه هستند و باید بلافاصله استفاده بشود و اگر کمی از روی آن زمان بگذرد و اتلاف ها کنترل نشود ، نه تنها مفید نخواهد بود بلکه خیلی هم مضر خواهد بود و مانند این است که لیموی تازه را برای مقابله با سرطان سفارش کرده باشند و برخی ندانسته هی لیموی فاسد شده مصرف بکنند و راه خود برای دچار شدن به سرطان را چندبانده و آسفالت بکنند !!!
 
اوقات فراغت رابطه ی بسیار نزدیکی با بطالت دارد ، دقیقا مانند آن رابطه ای که نبوغ با جنون دارد !! کشورهایی که می خواهند از نبوغ افراد خود استفاده ببرند ، باید زندان ها ، آسایشگاهها و مراکز نکهداری بسیار شیک و راحتی داشته باشند تا حداقل 60% منتخبین کشور خود را در آنجاها نگهدارند !! چیزی که ما در کشورهای پیشرفته سراغ داریم ولی در کشور خودمان چگونه است !؟ خیلی از افرادی که در زمان هایی خیلی مثبت و کارآ بوده اند ، حالا بجای استراحت در آسایشگاههای روانی ، بعنوان عضو هیئت مدیره و مشاور و معاون اول و دوم و سوم و ... در وزارت خانه ها و ادارات و ... مشغول هستند و فشارهای زیادی به بالادست و پائین دست خود می آورند و متاسفانه در چشم انداز 1404 این کشور فکری به حال این بیماران بظاهر سالم نشده است !! کسانی که دچار بیماری جاه و مقام و ثروت شده اند و هیچ حظی از اندوخته های خود نمی توانند ببرند و بطرز خیلی ناهنجاری رویکرد مردم آزاری و خود آزاری دارند !! و تنها علاقه شان این است که فراموش نشوند و همیشه جلوی چشم باشند و این خود از سرطان کمتر نیست !!!
 
خلاصه اینکه اگر فردی نتواند از اوقاتی که بعنوان فراغت برایش تعریف شده است و مانند هفت خوان رستم پردغدغه و پر دردسر است عبور بکند !! همانا بهتر است بروددر یک جائی سرش را به فعالیت کاری گرم بکند و اگر نمی تواند پول نگیرد ( بخاطر عدم توانائی توجیه خود و یا بی جنبه بودن کارفرما !! ) ، پول هم بگیرد و با یک منکر کوچک جلوی یک منکر بزرگتر را بگیرد و اگر توانست مقداری را در راه جامعه بخشش بکند و دست به دعا باشد تا شاید متولیانی که حالا باید در آسایشگاههای روانی و در استراحت کامل به سر می بردند (!) راهکاری برای این مورد دست و پا کرده و یا موسسات عام المنفعه با کارکرد داوطلبانه در کشور پیدا بشود ( که زیر پوست شان لانه شیطان نبوده باشند !! ) و براحتی بتوان این اوقات فراغت را به آن طرف سوق داد تا هم لذت اش را برد و هم از زحمت اش جان بدر برد !!
 
در این مدت کوتاه اینگونه دستگیرم شده است که ما هر روز در زندان کارخانه سرمان به خودمان گرم بود و کمی از خیلی چیزها را می شنیدیم و می دیدیم و یا درگیر بودیم !! حالا در هر قدمی که راه می رویم با یک عالمه مسئله در حد تزِ دکترا روبرو می شویم و مطمئنا نمی توانیم با آنها کنار بیائیم ، البته عده ای راه فحش دادن به زمین و زمان را انتخاب کرده اند !!!
 
حالا کارم شده است ، تور انداختن و احیانا قلاب انداختن و شکار کردن یک موضوع جالبتر از بقیه و فکر کردن روی آن و برای همین کمی برای نوشتن وقت کم می آورم ... مانند صیادی که در یک شکارگاه بزرگ و سلطنتی ، آنقدر به انواعی از شکارها نگاه کرده که یادش رفته چیزی برای شام اش شکار بکند !!!

***
یکی از راههای تحریف ندانسته همین موضوع است ، ما چیزی را می شنویم و بدون اینکه کل جریان را خوب یادداشت کرده و به حافظه بسپاریم ، به همین حافظه ی شنیداری ضعیف بسنده کرده و بعد از مدتی در جای دیگری آن موضوع را مطرح کرده و مقداری که بیادمان مانده را و نه اصل قضیه را تعریف می کنیم و قسمتی از سرو ته قضیه تلف شده و چه بسا چیزی را هم خودمان می افزائیم و در کوتاه مدت یک داستان کاملا وارونه را با قسم و سند برای آیندگان بیادگار می گذاریم !! و می گوئیم کار کار انگلیس است !!
 
  • دا دو

نظرات  (۱)

سلام

سوژه هایی که شما برای نوشتن انتخاب میکنید همه جالب هستن
من نظرم اینه که اجازه ندین دچار وسواس انتخاب بشین
شما توانایی این رو دارید که یک مسئله بظاهر ساده و پیش پا افتاده رو شرح و بسط بدین و به نتیجه دلخواه برسین ...

به نظرم اولین سوژه که شکار شد دیگه باقی شکارها رو بذارین برای فرصت بعدی!
پاسخ:
سلام
شما لطف دارید ...
مثلا امروز اولین شکارم ، حل جدول بود !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی