اتوبوسرانی ما ...

از سال 96 من هم دوباره سواراتوبوس می شوم ، یک دلیل اش این است که بهترین وسیله برای رسیدن به مرکز شهر است ، البته بدون درنظر گرفتن وقت !! و من غالبا برای دیدن دوستان و سرک کشیدن به جریان زندگی در این مسیر تردد می کنم ...

 

هر وقت هم که زمان برایم مهم بوده باشد سعی می کنم از تاکسی استفاده بکنم و بعدا متوجه می شوم که این مهم بودن وقت در تاکسی و اتوبوس فرق زیادی ندارد و چه بسا مسیر دو اتوبوسه از مسیر تاکسی سریعتر می شود !! و از ناحیه نوع برخورد و اعصاب خوردکنی ، تاکسی ها از اتوبوس بدتر هستند در اتوبوس سرپا رفتن به از نشستن در تاکسی است !!

 

سالهای خیلی دور که مدرسه می رفتیم ، فاصله ی خانه تا دبیرستان دو و نیم ایستگاه بود و ما یا باید ایستگاه دوم پیاده می شدیم و نصف ایستگاه را پیاده می رفتیم و به تن مان تهمت دختربازی را می مالیدیم !! دقیقا ایستگاه دوم جلوی دبیرستان دخترانه بود و در آن روزگاران کور هم از جلوی آن رد می شد ، از تهمت سالم نمی ماند !!! آن زمان ها شنیدن صدای دخترها حکم اش شدیدتر از دیدن روی شان بود و البته قاضی شارح حق داشت !؟ با چشم بسته ، هر دختری فرشته است !! مخصوصا که قِرِ کلامی اصلا هزینه ای ندارد و تابعی از سلیقه ی خود فرد است !!!! و یا باید سه ایستگاه می رفتیم و نصف ایستگاه برمی گشتیم که آنهم زیاده از حد ریا بود ...

 

بغیر از زمان هایی که اضطرارا سوار اتوبوس می شدیم و غالبا دوست داشتیم با تاخیر به مدرسه برسیم و پول اتوبوس را نگهداریم برای دوغ یا نوشابه ، سر و کارمان با اتوبوس زیاد نبود و می ماند برخی مسیرهای طولانی که آن را هم مجبور بودیم ... آن زمان ها راننده ها شاید افراد مسنی بودند ولی اکثر کمک راننده ها که در کار گرفتن بلیط بودن افراد سالخورده ای بودند و از قرار معلوم آن روزها اتوبوسرانی با بهزیستی برای اشتغال برخی افراد کم درآمد و ناتوان دست به یکی کرده بودند !! خدا را شکر که حالا اتوبوسرانی خصوصی شده است و دست هر کسی توی جیب خودش است !!

 

این روزها می شود راننده ای دید که حدود 25 سال دارد و گاه شاگردی که از خودش هم کوچکتر است ... یکبار در یکی زا شبکه های تی وی ( شاید 4 بود ! ) اتوبوسرانی لندن را نشان می داد و می گفت یکی از شرط های پذیرفته شدن راننده برای اتوبوس شهری در لندن داشتن بالای بیست سال سابقه ی رانندگی بدون ثبت تخلف است و دلیل آن را سپردن جان مسافران به همچین راننده ای می دانست !!! در کشور ما راننده ی اتوبوس بین شهری و داخل شهری که تقریبا هر روز چند تخلف نداشته باشد بندرت پیدا می شود و لابد بازنشسته است و رانندگی نمی کند !! چند روز پیش یک خانم نازی سوار اتوبوس شده بود و بنده خدا راننده و کمک اش تا زمان پیاده شدن اش نمی دانستند از کدام در و پنجره و آینه استفاده بکنند ، رفتارشان بقدری ناعلاج و زننده بود که تقریبا از دید هیچ یک از مسافران دور نماند ، یکی از پیرمردها داشت زیرلب غرغر می کرد و خدا را شکر که نیمه های مسیر پیاده شد و اتوبوس به سلامت به راهش ادامه داد !!

 

در ظاهر امر بنظر می رسد که ناوگان اتوبوس رانی زیاده از حد بی صاحاب است ولی بمرور زمان حساب کار دستم آمده که راننده ها عین سگ ( منظور بُعدِ رفتاری است و توهینی به سگ تلقی نشود !! ) از کنترلر مسیر حساب برده و می ترسند ؛ الا یکی دو نفری که طبق معمول مجوز خلافکاری دارند و تاوان اش را باید جامعه تا ابدالدهر بپردازد !!

 

یک مورد جالی در اتوبوس های داخل شهری ، تبلیغات های روی اتوبوس ها می باشد که مانند بیلبوردهای متحرک در شهر حرکت می کنند !! در یک ابتکار جدید و ناشیانه یکی از اتوبس ها را چنان غرق تبلیغات کرده اند که روی شیشه ها را نیز پوشانده است و مسافران داخل اتوبوس انگار که سوار کنسرو شده باشند و از تماشای بیرون که نقش زیادی در تحمل فشار درون دارد ، بی نصیب هستند !! من این قصه را چند روز پیش از مادرِبانو شنیده بودم و اتفاقا در مرکز شهر ان اتوبوس را دیدم و در حالیکه توریست ها داشتند از موزه عکس می گرفتند ، سریعا موبایل را بیرون آورده و از اتوبوس عکس گرفتم ، طوری که آنها هم متوجه سوژه شده و بجای نمای ورودی موزه مشغول تماشای اتوبوس کنسروی درون شهری شدند !!

 

 

داشتم می رفتم برای مصاحبه ، یادم باشد از جریان مصاحبه یک مصاحبه ی وبلاگی کامل بگذارم به یادگار ... امروز باتفاق دوستان می خواهم به والیبال بروم !!! حالا سر و کله شان پیدا می شود ... بروم ببینم وسایلم را کجا گذاشته ام ، اند ، ایم !؟!؟