یوم التخلیه
حوالی ساعت 22 بود که راه افتادیم ، مقصدمان تهران بود و اوائل جاده هراز ، رودهن ... تجربه ی سالها ددر رفتن ثابت کرده بود که در تعطیلات عمومی ، استفاده از طبیعت و آرامش آن نه تنها صفر می شود بلکه دلخوری های مضاعف بهمراه دارد ...
در این قبیل روزها ، بهترین کار در خانه ماندن است و یا اینکه بصورت دورهمی در یک ویلا و بدون حضور در انظار عمومی !! برای همین قرار دوستانه ی ما آمدن به ویلای یکی از دوستان در رودهن بود ، یک جای بسیار دنج که تعریف اش را زیاد شنیده بودیم و فرصت نکرده بودیم بیائیم و از نزدیک ببینیم ...
تا حوالی ساعت 4 صبح ، مسیر ما بطرف تهران نسبتا خلوت بود ولی از طرف تهران کمی شلوغتر بود ، وقتی به زنجان رسیدیم ترافیک در مسیر تهران به زنجان آنقدر شلوغ بود که به چشم می آمد و داستان شلوغی و ترافیک از قزوین شروع شد ، پشت عوارضی اتوبان قزوین صف چند کیلومتری ماشین ها تا حوالی کرج ادامه داشت ... در آن ساعت از صبح در ترافیک بصورت قدم به قدم رفتن ، مصیبت اول صبحی خسته کننده ای بود !!
تهران هنوز از خواب بیدار نشده بود که از طریق دو اتوبان از شمالش عبور کرده و خودمان را به ابتدای جاده دماوند رساندیم ... ساخت و سازهای عظیم الجثه در اطراف چیتگر ، از اتوبانی که می رفتیم ، شدیدا توی چشم بود ، تهران واقعا به یک پایتخت غول پیکر تبدیل می شد ...
از ابتدای جاده دماوند شلوغی جاده لحظه به لحظه اضافه می شد و کمی بعد ما هم در ترافیک گیر افتادیم ، البته ما کار زیادی نداشتیم و خیلی زود به مقصد خودمان رسیدیم ، پیش بینی وضعیت جاده و آنچه در روزهای آینده در انتظار خطه ی شمال بود ، دور از ذهن نبود ... انفجار جمعیت و قحطی آسایش و آرامش !!
تا بعد ...
- ۹۶/۰۴/۰۶