یادداشت های دادو

روباه و به حج رفتن !

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۳۵ ب.ظ

قدیم ها تا یادم می آید از این و آن قصه می شنیدیم ؛ خدا همه رفتگان را بیامرزد ، مادر بزرگ من اصولا قصه های بلند می گفت و ما نوه ها بندرت به آخر قصه می ماندیم ، مخصوصا من که بخاطر شیطنت و جست و خیز زیاد ، همان ابتدای قصه می خوابیدم ...

 

خلاصه اینکه یکی از سوالات بدون جواب من از کودکی ، سرانجام ملک محمد بود که می خواست دنبال دیوی برود که سیب باغشان را دزدیده بود !! ابتدای داستان را چهل بار شنیده بودم ولی همیشه وقتی ملک محمد بقول قصه گو شال و کلاه می کرد که دنبال رد خون دیو راه بیافتد ، من می خوابیدم ... هر دفعه هم پیشنهاد داستان ملک محمد را من می دادم ...

 

این را نوشتم تا توجیه کنم که چرا ادامه داستان ها ، غالبا یادم نیست ... البته اگر شنیده بودم یادم می ماند !!

 

داستان های آموزنده ای که مادرم می گفت ، همیشه کلاغ و روباه را داشت و هر از گاهی سر و کله دیگر حیوانات هم پیدا می شد ، یکی از آنها داستان به مکه رفتن روباه بود ... روباه اعلان عمومی کرده بود که می خواهد به مکه برود و از همه برای تجدید دیدار و حلالیت طلبیدن دعوت کرده بود ... همه ی حیوانات با شک و تردید به قضیه نگاه می کردند و خواه ناخواه اسیر خردجمعی شده و راهی خانه روباه شدند ... روباه جلوی در نشسته بود و پرنده ها را یکی یکی به بالاسر راهنمایی می کرد و در انتها در را بسته و جلوی در نشست و مرغان بی حواس تازه فهمیدند که در چه مخمصه ای گیر افتاده اند ...

 

از همه جالبتر گیری بود که روباه به لک لک داده بود ؛ « تو خجالت نمی کشی بدون حجاب و با پاهای لخت اینطرف و آنطرف می روی !! » ... یادش بخیر .


امروز به یک بدقول بدحق و حساب زنگ زده ام تا از راه دور کمی شخصیت اش را شستشو بدهم !! موبایل اش را در وضعیت منشی گذاشته بود ؛ « مشترک مورد نظر مشغول عبادت می باشد ... » ، اول چیزی که بیادم افتاد داستان به مکه رفتن روباه بود !! اینها کم کلاهبرداری بلد بودند ، مخابرات هم زیربغلشان را گرفته است !!

 

روباههای آن قصه ها با دست خالی چها که نمی کردند ، حالا اگر بودند و اینهمه دنیای مجازی و تلگرام و اس ام اس و ... سه سوت رئیس جمهور یا نماینده مجلس و حداقل شورای شهر می شدند !!

 

  • دا دو

نظرات  (۳)

  • تبارک منصوری
  • حالا شاید حضور فیزیکی روباه نباشه اما خط و مشی اش در سیاست خیلی کاربرد داره! مخصوصا آن بخش مکه رفتن و عوام فریبی ش😉

    پاهای لخت لک لک😂😂😂

    پاسخ:
    سلام
    البته که در این داستان ها حضور فیزیکی هیچ حیوان زبان بسته ای ملاک نیست و هر کدام نماینده طیف فکری خود هستند...

    پس یکی از رموزش اینه؟! شما که در بچگی اون قصه ها رو می شنیدید الان چنین شخصیت جامع الاطرافی دارید.. به قصه هایی که خودم شنیدم فکر می کنم و اینکه چقدر مهم اند این شنیده ها و این قصه ها..
    ببخشید من باورم نمیشه درست فهمیده باشم، اون قسمتِ «مشترک مورد نظر مشغول عبادت است» رو واقعاً گفتید؟ یا کنایه ای، شوخی ای چیزی بود؟ 

    پاسخ:
    داستان های کودکانه از نوع قصه های مادربزرگی پر از نکات ساده اخلاقی و اجتماعی هستند و زیرساخت های فرهنگی و فکری را می سازند ، متاسفانه امروزه این قبیل چیزها فدای نقش و نگار ایوان شده است و خواجه ها غافل تشریف دارند !!
    دقیقا همان را گفت و در ادامه اینکه لطفا بعد از نماز تماس بگیرید !! من که شخصا دو لعنت نثار اموات مخابرات کردم و سه تا فحش نثار روح پلید دوستم
    😉😀
    راستی به نظر من هم از همه جالب تر گیری بود که روباه به لک لک داده بود! مثل تعریفِ امر به معروف و نهی از منکر برخی که این روزها قفل کرده روی رفتار عامه ی مردم و حجاب و.. 
    یادشان رفته این سخنِ حضرت امیر را که الناس علی دین ملوکهم..
    پاسخ:
    داستانش طولانی بود ، وقتی نوبت مرغ می رسد به او می گوید : تو برای گذاشتن یک عدد تخم چیه از صبح تا ظهر قدقد می کنی ؟! نمی گی نامحرم صداتو میشنوه ؟! و ......
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی