استرس یا نشاط !؟
سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۱ ق.ظ
یکی از مشخصات بارز در زندگی روزمره ما وجود استرس است ، این استرس از محل های مختلفی تولید شده و در تمام سطوح زندگی پخش و پلا شده است ، پخش از این بابت که پخش است و پلا از این بابت که به این راحتی ها قابل جمع کردن نیست و منظور از این به راحتی ها ، با این مدیریت ها می باشد !!
همین 20 روز پیش بود که معاون آمار و دستیار تبلیغاتی رئیس جمهور ، در نوبت سخنرانی خود با ریشخند با دیگر نامزدها که به زعم ایشان بدون برنامه و آمار تشریف آورده بودند و می خواستند آب را گل آلود نشان بدهند (!) گفت : " طبق آماری که ما در دست داریم ، رشد جمعیت در کشور 1.6 است و بر اساس برنامه ریزی ها و آینده نگری ها و آنچه رمال سر کوچه گفته است (!) تا پایان سال به عدد 2.2 خواهیم رسید و اصلا هم جای نگرانی نیست !! " یکی دو روز گذشته یکی از همین اداره های معتبر در زمینه آمار جمعیتی در اخبار ، ضمن هشدار اعلام کرد که تا پایان سال احتمالا رشد جمعیت به صفر میل بکند !!
شما یا من که پای تی وی نشسته و این دو خبر را شنیده ایم می توانیم یکی از دو راه زیر را انتخاب بکنیم ؛ حرص خورده و استرس خودمان را بالا ببریم و یا اینکه از قاراشمیش موجود بزنیم زیر خنده و دُزِ نشاط مان را بالا ببریم ... طبق بررسی های بعمل نیامده (!) هیچ چیز مانند خندیدن به ریش دیگران ، مایه سرور و نشاط نمی شود !! اگر بالادستی ها با خندیدن به ریش پائین دستی ها بزم شبانه خودشان را گرم می کنند ، بلعکس آنهم صادق است !!
===
یکی از معضلات موجود در کارخانه ما ، حرف زدن و فکر کردن در مورد صندوق بازنشستگی آینده ساز است !! این صندوق از حوالی سال 80 شروع به عضوگیری از کارخانجات زیر مجموعه سازمان گسترش و نوسازی صنایع کرد و همزمان با آن خوره خصوصی سازی به پیکره این سازمان افتاده و تمام حساب و کتاب ها را خراب کرد و علاوه بر کارگرانی که بیمه خود را تغییر داده و عضو صندوق آینده ساز شده بودند ، خود صندوق را نیز با مشکلات زیادی روبرو ساخت !! در این میان تنها چیزی که وجود نداشت روشنگری و پاسخگوئی بود که از هر دو طرف سازمان و صندوق اعمال می شد و استرس خیلی زیادی به اعضای صندوق وارد آمد !!
چیزی که من به آن اشاره می کنم ، یکی از حواشی زندگی ما در تصادم با حاشیه ی این صندوق می باشد !! شاید در تمام دنیا رسم بر این باشد که دریافتی و درآمد افراد جزو مسایل خصوصی و شخصی شان بوده باشد !! ما شنیده بودیم که می گفتند خیلی زشت است که از یک نفر در مورد درآمدش سوال بکنند !؟!؟ ولی در این مورد خاص ، حالتی پیش آمده است و فرد سوالی دارد و در راه رسیدن به جواب خودش باید دریافتی فعلی اش را بگوید تا بر اساس آن میزان تخمینی حقوق بازنشستگی اش محاسبه گردد !! البته اگر این مورد به امورمالی صندوق ارجاع شود ، بدون اینکه فرد نگران فاش شدن درآمد ماهانه اش بشود به جواب می رسد ، البته اگر حائز شرایط بازنشستگی بوده باشد !!!!! ولی چون خیلی ها به این شرط نرسیده می خواهند از حقوق احتمالی خود مطلع بشوند (!!) بحث و بررسی ها در میان افراد صورت می گیرد و همیشه یک جای کار می لنگد !!
امروز به یکی از همکاران که داشت در مورد حقوق بازنشستگی اش سوال می کرد گفتم : " حالا حقوق تو چقدر است ؟ یا ذخیره بازنشستگی ات چقدر است !؟ " مثل آدم مارزده به خودش پیچیده و گفت : " فرض کن ... !! " گفتم : " مگر نفعی به حال من دارد که فرض کنم !؟ تازه تو فرض کن که فلان قدر خواهی گرفت !! "
بعد در ادامه یک داستان گفتم ؛
مردی به محلی مراجعه کرد که نوشته بود " آموزشگاه رانندگی " ، توی دفتر وارد شده و نام نویسی کرد و منتظر بود تا مسئول آنجا او را ببرد و با ماشین به او رانندگی یاد بدهد ... مسئول آموزشگاه یک صندلی جلو کشیده و کنار خود قرار داد و به او گفت : " بیا بنشین و فرض کن که این صندلی راننده است !! " ، بعد دست اش را در آسمان تکان داد و گفت : " اینهم فرض کن آینه بود و تنظیم اش کردیم !! " بعد به او گفت : " فرض کن اینهم دنده است ، فرض کن اینهم کلاچ است ، حالا کلاچ را بگیر و بده دنده یک و خیلی آهسته پایت را از کلاچ بردار ... حالا فرض کن راه افتاده ایم و می رویم " و همینطور به حرف زدن و آموزش ادامه داد !!
مرد ابتدا کمی عصبی شد ولی در ادامه کنار او نشست و به حرفهای او عمل کرد ... بعد از اینکه کلاس فرضی تمام شد ، مرد بلند شد برود ... مسئول اموزشگاه از او هزینه ی آموزش خواست !! مرد دست در جیب اش کرد و گفت : " فرض کن این دویست تومان هزینه آموزش شما ... " و راهش را کشید و از دفتر آموزشگاه خارج شد.
شما یا من که پای تی وی نشسته و این دو خبر را شنیده ایم می توانیم یکی از دو راه زیر را انتخاب بکنیم ؛ حرص خورده و استرس خودمان را بالا ببریم و یا اینکه از قاراشمیش موجود بزنیم زیر خنده و دُزِ نشاط مان را بالا ببریم ... طبق بررسی های بعمل نیامده (!) هیچ چیز مانند خندیدن به ریش دیگران ، مایه سرور و نشاط نمی شود !! اگر بالادستی ها با خندیدن به ریش پائین دستی ها بزم شبانه خودشان را گرم می کنند ، بلعکس آنهم صادق است !!
===
یکی از معضلات موجود در کارخانه ما ، حرف زدن و فکر کردن در مورد صندوق بازنشستگی آینده ساز است !! این صندوق از حوالی سال 80 شروع به عضوگیری از کارخانجات زیر مجموعه سازمان گسترش و نوسازی صنایع کرد و همزمان با آن خوره خصوصی سازی به پیکره این سازمان افتاده و تمام حساب و کتاب ها را خراب کرد و علاوه بر کارگرانی که بیمه خود را تغییر داده و عضو صندوق آینده ساز شده بودند ، خود صندوق را نیز با مشکلات زیادی روبرو ساخت !! در این میان تنها چیزی که وجود نداشت روشنگری و پاسخگوئی بود که از هر دو طرف سازمان و صندوق اعمال می شد و استرس خیلی زیادی به اعضای صندوق وارد آمد !!
چیزی که من به آن اشاره می کنم ، یکی از حواشی زندگی ما در تصادم با حاشیه ی این صندوق می باشد !! شاید در تمام دنیا رسم بر این باشد که دریافتی و درآمد افراد جزو مسایل خصوصی و شخصی شان بوده باشد !! ما شنیده بودیم که می گفتند خیلی زشت است که از یک نفر در مورد درآمدش سوال بکنند !؟!؟ ولی در این مورد خاص ، حالتی پیش آمده است و فرد سوالی دارد و در راه رسیدن به جواب خودش باید دریافتی فعلی اش را بگوید تا بر اساس آن میزان تخمینی حقوق بازنشستگی اش محاسبه گردد !! البته اگر این مورد به امورمالی صندوق ارجاع شود ، بدون اینکه فرد نگران فاش شدن درآمد ماهانه اش بشود به جواب می رسد ، البته اگر حائز شرایط بازنشستگی بوده باشد !!!!! ولی چون خیلی ها به این شرط نرسیده می خواهند از حقوق احتمالی خود مطلع بشوند (!!) بحث و بررسی ها در میان افراد صورت می گیرد و همیشه یک جای کار می لنگد !!
امروز به یکی از همکاران که داشت در مورد حقوق بازنشستگی اش سوال می کرد گفتم : " حالا حقوق تو چقدر است ؟ یا ذخیره بازنشستگی ات چقدر است !؟ " مثل آدم مارزده به خودش پیچیده و گفت : " فرض کن ... !! " گفتم : " مگر نفعی به حال من دارد که فرض کنم !؟ تازه تو فرض کن که فلان قدر خواهی گرفت !! "
بعد در ادامه یک داستان گفتم ؛
مردی به محلی مراجعه کرد که نوشته بود " آموزشگاه رانندگی " ، توی دفتر وارد شده و نام نویسی کرد و منتظر بود تا مسئول آنجا او را ببرد و با ماشین به او رانندگی یاد بدهد ... مسئول آموزشگاه یک صندلی جلو کشیده و کنار خود قرار داد و به او گفت : " بیا بنشین و فرض کن که این صندلی راننده است !! " ، بعد دست اش را در آسمان تکان داد و گفت : " اینهم فرض کن آینه بود و تنظیم اش کردیم !! " بعد به او گفت : " فرض کن اینهم دنده است ، فرض کن اینهم کلاچ است ، حالا کلاچ را بگیر و بده دنده یک و خیلی آهسته پایت را از کلاچ بردار ... حالا فرض کن راه افتاده ایم و می رویم " و همینطور به حرف زدن و آموزش ادامه داد !!
مرد ابتدا کمی عصبی شد ولی در ادامه کنار او نشست و به حرفهای او عمل کرد ... بعد از اینکه کلاس فرضی تمام شد ، مرد بلند شد برود ... مسئول اموزشگاه از او هزینه ی آموزش خواست !! مرد دست در جیب اش کرد و گفت : " فرض کن این دویست تومان هزینه آموزش شما ... " و راهش را کشید و از دفتر آموزشگاه خارج شد.
- ۹۶/۰۳/۱۶