یادداشت های دادو

شکار لحظه ها

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۸ ب.ظ

خیلی سال پیش بود ، من یک دوربین خریده بودم ، 600 یا 800 تومان به نرخ رایج همان سالهای خیلی دور ، شاید هم نامش لومیا بود !! یک دوربین عکاسی جیبی که جذابیت خاصی داشت ...



من این دوربن را توی جیب کاپشنم داشتم و همه جا با من بود و سالهای بعد که مستخدم دولت شده بودم و در کسوت کارمندی بودم ، یکی دو بار از آن استفاده بموقع کرده بودم و عکس هایی شکار کرده بودم که تا مدتها تعریف اش نَقل و نُقل محافل شده بود !!

 

شاعر می فرماید : " برگ درختان سبز در نظر هوشیار     /       هر ورق اش دفتری است معرفت کردگار " ، ما زیاد شاعرانه به مسئله نگاه نمی کنیم و خیلی خیلی عادی با زندگی برخورد می کنیم و برای همین بجای کردگار در انتهای شعر از کلمه ی  روزگار استفاده می کنیم ، برگ درختان سبز هم اتفاقات روزمره زندگی سبز ، سفید ، سرخ خودمان !!


خیلی از مردمان روزگار ما دوست دارند زیاد توی نخ ماجراها نرفته و بجای اینکه برگ برگ روزگار را ورق بزنند ، جلدجلد خوانده و رد می شوند ؛ شاید هم آدمهای موفقی بوده باشند !! سر هر جمله ایستادن فائده اش چیست ، چپ و راست را نگاه کردن وقت تلف کردن است !! راه راست راهی ست که عمود بر پیشانی باشد و موفقیت انتهای راهی ست که پیموده می شود !!! ولی برخی ها هم هستند که بیکار تشریف دارند ، چهار بار یم روند تا سوپری سر کوچه و یادشان می رود که چه چیزی باید می خریدند !! بسکه حواس ناقص شان به اتفاقات ریز و درشت پرتاب می شود !! و ...

 

جمعه روزی بود شاید ... یک سر از خانه بیرون آمدم تا نیمچه خریدی بکنم ، موبایل را زده بودم به شارژ و فکر کردم تا سر کوچه بی موبایل رفتن نباید فاجعه باشد (!!!) از خانه که بیرون رفتم هوس کردم سری به میدان صد قدم پائین تر بزنم و ببینم از ابزار فروش می توانم چند قلم مشغولیت پیدا بکنم !! همینکه مسیر اضافه شد جای خالی موبایل روی مغزم فشار آورد ... بیچاره شیطان (!) لعنتش کردم و راهم را ادامه دادم ...

 

کمی پائین تر ، مقابل نانوایی ، سه تا ماشین پارک کرده بودند و دو تای دیگر دوبله ایستاده بودند و ناگهان یک ماشین مدل بالای خیلی لوکس ( فورد از نوع منطقه آزاد !! ) خیابان را خلاف آمد و رو به خلاف مسیر روبرو بصورت سوبله توقف کرد و پیاده شد و رفت داخل نانوائی !!

 

اول چیزی که به ذهنم وارد شده بود ، خود فورد بود و راننده جهان سومی اش !!! یک مَثَل را در مخیله ام مرور کردم " ظرف زرینی که در او سرکه است !! " بعد دیدم کفایت نیم کند و این حماقت بیشتر از این طلب می کند ، بیت معروف " من نگفتم که تو حاکم نشوی    /     گفتم آدم نشوی جان پدر !! " را بیاد آوردم و نثار صندلی جلوی فورد کردم و با خودم فکر کردم خوب است که با اینهمه تکنولوژی هوشمند نصب شده در این ماشین هنوز دارای هوش نیست و نمی فهمد والا اگر می فهمید که به چه ابلهی سواری داده است ، یاتاقان برمی گرداند !!! ( مثل خیلی ها که در همین بحبوحه انتخابات نمی دانند به چه کسی سواری می دهند و بدبختانه فورد هم نیستند !!!! )

 

دست در جیب کردم تا از این بدفرهنگی و بی لیاقتی عکسی گرفته ، در حد دهکده ی جهانی نشر بدهم و بگویم آنقدر نشر بدهید تا به گوشی خود پدرسوخته اش برسد !! ولی موبایل پیش ام نبود ... دوباره شیطان را لعنت کردم ، این بار نوکرش از دستم در رفت
 

  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام 
به نظرم آن دوربین  600یا 800تومانی  لومو باشد که عکسهای خیلی خوبی میگرفت بنده هنوزهم یکی از آنها را دارم .
پاسخ:
سلام
همان لومو شاید باشد ... ولی لومیا را خوب آمده بودم هاااااا
سلام

البته نمیشه این رو به همه تعمیم داد ولی به نظرم هرچی مدل ماشین بالاتر و قیمتش گرون تر باشه، با درک و شعور راننده اش نسبت عکس داره!!!
انگار یه جورایی بقیه رو زیردست و رعیت خودش میبینه!!!!




پاسخ:
سلام
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

برخی فکر می کنند با یک جهش یک بعدی ( گرفتن یک مدرک تحصیلی و یا خرید ماشین قسطی و ... ) تمام اسباب بزرگی را حاصل کرده اند ، برای همین این نسبت های معکوس زودتر به چشم می زند
غالب این افراد نه بصورت طبیعی که بصورت عقه ای بزرگ شده اند و طبیعی است که نگاه ناهنجاری به بقیه داشته باشند !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی