یادداشت های دادو

شب و تنهایی و جن !!

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۰ ب.ظ

بدون مقدمه از من پرسید : " آیا اعتقاد به وجود جن داری ؟ " گفتم : " آره ... " گفت : " چقدر ؟ " گفتم : " همان اندازه که در قرآن سوره ای بنام آنهاست و از آنها مطلبی در قران آمده است " گفت : " تا حالا دیده ای !؟ " گفتم : " اولیش را یادم نیست ولی آخری شبیه تو بود !!! "

 

من بیرون داشتم با تلفن حرف می زدم و گردونه ی سوال سر ظهر افتاده بود روی " جن " ... یکی از همکارها لو داده بود که همسرش در شهرستان است و چند شبی است که تنها مانده است و برای همین داشتند از " جن " حرف می زدند !! لذتی که در مردم آزاری است برابر با ثوابی است که در مردم داری است !!

 

وقتی وارد اتاق شدم یکی از همکاران داشت قسم سه قبضه می خورد که خودش جن دیده است ، نشان به نشان هم داشت آدرس می داد ... یک زمانی زمینی اجاره کرده بود و بعد از کار می رفت سر زمین و تا صبح زمینداری می کرد و ما هم نوبت آبیاری هایش را نگه می داشتیم و سر آخر یک عالمه ضرر گذاشت و برگشت ، به گفته ی خودش نه تنها " ز هر تخم هفتاد تخم " که از بابت هر هفتاد تخمی که سرمایه کرده بود یکی نیز برداشت نکرد !! تقریبا هر سال چند بار ذکر خیری از کشاورزی او می کنیم ؛ مخصوصا وقتی حرف از خودکفائی گندم بشود !! البته قرار است به دولت جدید پیشنهاد بدهیم او را بعنوان وزیر کشاورزی انتخاب بکند ...

 

بعله ... این همکار داشت با آب و تاب تعریف می کرد که یک شب که داشت زمین را آب می داد ، سگی که کنارش نشسته بود و از مانده نان شام او می خورد ، او را به اسم صدا زد و از بابت شامی که پیش اش خورده بود از او تشکر کرد و او که گیج این مسئله مانده بود از بزرگی سوال کرده بود و او گفته بود که آن سگ یک جن بود که به شکل سگ آمده بود پیش او !!! همه داشتند می خندیدند و متلک بار می کردند و او قسم می خورد هر کدام اینهوار !!

 

یکی دیگر داشت تعریف می کرد که یک شب در حیاط قدیمی خانه شان رفته بود دستشویی ، از آن خانه هایی که فاصله ساختمان تا دستشویی باندازه ی دو ایستگاه متروی فعلی بودند !! و باید از میان سایه درختان در شب می رفتی و ... و اینکه وقتی داخل دستشویی بود شنیده بود که یک جن دارد پشت در و کنار باغچه شعر می خواند و ساعت ها ، تا رفتن آن جن ، در دستشویی مانده بود و ...

 

بعد یکی از همکارها سر رسید و نظر او را پرسیدند و او هم انگار از همسفره گی جن بگشته بود و شروع کرد به داستان سرائی و خاطره تعریف کردن !! فقط یک جائی برای تبرئه خودش مجبور شد حرفی بزند که نقشه ها را بر آب کرد ؛ وقتی در بدجای خاطره گیر افتاده بود (!!) یادآور شد که جن ها با آدم های کوتاه قد کاری ندارند !! و ورق بازی برگشت و بعد معلوم شد که باید اشاره می کرد که جن ها اغلب ، شبها ، سراغ آدم های تنها می روند !!! من چند دقیقه ی آخر فهمیدم که قصد شوم همکاران سر به سر گذاشتن با همکاری است که چند شب است که تنها مانده است و برای همین کل صفحه را برگرداندم

 

یکی از همکارها از من پرسید : " تو که اینقدر اعتقاد به وجود جن داری !! می توانی بگویی چه کارهایی می توانند بکنند !! " گفتم : " اول سر گفتم که اعتقاد من بخاطر آمدن نام آنها در قرآن است و آشنایی نزدیکی با آنها ندارم ؛ حداقل در حد و اندازه ی این آقایان (!) ولی احتمالا کارهای زیادی بکنند ... مثلا بروند داخل صندوق رای و آنها را بنام یکی دیگر عوض بکنند !! " با تعجب پرسید : " یعنی واقعا چنین چیزی ممکن است !؟ " گفتم : " چرا که نه ... اگر نگران رایی هستی که می دهی ، بهتر است بروی در مسجد محله تان رای بدهی ، توی مدرسه شاید بیایند ولی توی مسجد وارد نمی شوند !! "

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    یاد داستان های دنباله دارتان افتادم که یهو
    متوجه شدم اینسری بابت رای دادن بروم مسجد تازه تاسیس محله

    سلام

    من شنیدم جن ها دو نوع هستن
    بو داده و بو نداده!!!
    از جن های بو نداده بپرهیزید که داخل مسجد هم ممکن است بشوند!!

    اسم جن اومد مجبور شدم!! خاطره تعریف کنم
    خدا بیامرزه رفتگان شما رو، من یه دایی داشتم که در جوانی بر اثر تصادف فوت کرد
    توی منزل قدیمی مادربزرگم زیر زمینی بود که همین داییم میگفت اینجا جن داره!!
    و ما رو که بچه بودیم و برای بازی زیرزمین رو انتخاب میکردیم همیشه از این بابت میترسوند
    میگفت درسته که اینجا جن هست و جن ها هم خیلی موجودات خطرناکی هستن ولی اگه یه شیء فلزی دستتون بگیرین جن سراغتون نمیاد دیگه!!
    ما بچه ها هم به طرز احمقانه ای یکی یه قاشق یا پیچ گوشتی یا سیخ کبابی چیزی دستمون میگرفتیم و بجای بازی دور و برمون رو با ترس و لرز میپاییدیم که مبادا جن ظاهر بشه و آسیبی بهمون بزنه!!!!

    پاسخ:
    سلام
    متاسفانه تعاریف ناآگاهانه ی مردم نسبت به جن بیشتر از تلاش آگاهانه ی آنها می باشد و این ناآگاهی ها حالا برای خیلی ها آب و نان شده است ...
    همکارم به آن دیگر همکارم می گفت یک سنجاق کنار بالش ات بگذار وقتی جن آمد او را با سنجاق ببند !! گفتم این از شنیدن اسم جن دست و پایش به لرزه افتاده ، سنجاق می خواهد بکند !؟!؟

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی