شب و تنهایی و جن !!
بدون مقدمه از من پرسید : " آیا اعتقاد به وجود جن داری ؟ " گفتم : " آره ... " گفت : " چقدر ؟ " گفتم : " همان اندازه که در قرآن سوره ای بنام آنهاست و از آنها مطلبی در قران آمده است " گفت : " تا حالا دیده ای !؟ " گفتم : " اولیش را یادم نیست ولی آخری شبیه تو بود !!! "
من بیرون داشتم با تلفن حرف می زدم و گردونه ی سوال سر ظهر افتاده بود روی " جن " ... یکی از همکارها لو داده بود که همسرش در شهرستان است و چند شبی است که تنها مانده است و برای همین داشتند از " جن " حرف می زدند !! لذتی که در مردم آزاری است برابر با ثوابی است که در مردم داری است !!
وقتی وارد اتاق شدم یکی از همکاران داشت قسم سه قبضه می خورد که خودش جن دیده است ، نشان به نشان هم داشت آدرس می داد ... یک زمانی زمینی اجاره کرده بود و بعد از کار می رفت سر زمین و تا صبح زمینداری می کرد و ما هم نوبت آبیاری هایش را نگه می داشتیم و سر آخر یک عالمه ضرر گذاشت و برگشت ، به گفته ی خودش نه تنها " ز هر تخم هفتاد تخم " که از بابت هر هفتاد تخمی که سرمایه کرده بود یکی نیز برداشت نکرد !! تقریبا هر سال چند بار ذکر خیری از کشاورزی او می کنیم ؛ مخصوصا وقتی حرف از خودکفائی گندم بشود !! البته قرار است به دولت جدید پیشنهاد بدهیم او را بعنوان وزیر کشاورزی انتخاب بکند ...
بعله ... این همکار داشت با آب و تاب تعریف می کرد که یک شب که داشت زمین را آب می داد ، سگی که کنارش نشسته بود و از مانده نان شام او می خورد ، او را به اسم صدا زد و از بابت شامی که پیش اش خورده بود از او تشکر کرد و او که گیج این مسئله مانده بود از بزرگی سوال کرده بود و او گفته بود که آن سگ یک جن بود که به شکل سگ آمده بود پیش او !!! همه داشتند می خندیدند و متلک بار می کردند و او قسم می خورد هر کدام اینهوار !!
یکی دیگر داشت تعریف می کرد که یک شب در حیاط قدیمی خانه شان رفته بود دستشویی ، از آن خانه هایی که فاصله ساختمان تا دستشویی باندازه ی دو ایستگاه متروی فعلی بودند !! و باید از میان سایه درختان در شب می رفتی و ... و اینکه وقتی داخل دستشویی بود شنیده بود که یک جن دارد پشت در و کنار باغچه شعر می خواند و ساعت ها ، تا رفتن آن جن ، در دستشویی مانده بود و ...
بعد یکی از همکارها سر رسید و نظر او را پرسیدند و او هم انگار از همسفره گی جن بگشته بود و شروع کرد به داستان سرائی و خاطره تعریف کردن !! فقط یک جائی برای تبرئه خودش مجبور شد حرفی بزند که نقشه ها را بر آب کرد ؛ وقتی در بدجای خاطره گیر افتاده بود (!!) یادآور شد که جن ها با آدم های کوتاه قد کاری ندارند !! و ورق بازی برگشت و بعد معلوم شد که باید اشاره می کرد که جن ها اغلب ، شبها ، سراغ آدم های تنها می روند !!! من چند دقیقه ی آخر فهمیدم که قصد شوم همکاران سر به سر گذاشتن با همکاری است که چند شب است که تنها مانده است و برای همین کل صفحه را برگرداندم
یکی از همکارها از من پرسید : " تو که اینقدر اعتقاد به وجود جن داری !! می توانی بگویی چه کارهایی می توانند بکنند !! " گفتم : " اول سر گفتم که اعتقاد من بخاطر آمدن نام آنها در قرآن است و آشنایی نزدیکی با آنها ندارم ؛ حداقل در حد و اندازه ی این آقایان (!) ولی احتمالا کارهای زیادی بکنند ... مثلا بروند داخل صندوق رای و آنها را بنام یکی دیگر عوض بکنند !! " با تعجب پرسید : " یعنی واقعا چنین چیزی ممکن است !؟ " گفتم : " چرا که نه ... اگر نگران رایی هستی که می دهی ، بهتر است بروی در مسجد محله تان رای بدهی ، توی مدرسه شاید بیایند ولی توی مسجد وارد نمی شوند !! "
- ۹۶/۰۲/۲۰
یاد داستان های دنباله دارتان افتادم که یهو
متوجه شدم اینسری بابت رای دادن بروم مسجد تازه تاسیس محله