حادثه ها ...
باران مودبی که از بی تربیتی مسئولین ، مشکل ساز شد و بیخود و بی جهت تلفات انسانی گرفت ... این یک طرف داستان بود و دستپاچگی مسئولین برای فرافکنی و ماست مالی طرف دیگر داستان !!
وقتی جاده را آب می برد یا پلی فرو می ریزد ، لازم نیست کسی بیاید ولی اگر برای بررسی کسی می آید ، وزیر نیرو می آید یا وزیر راه !؟ رئیس جمهور وزیر نیرو ، که تبریزی الاصل است ، را فرستاد و آخوندی را نگهداشت ... بی کفایتی آخوندی و زیرمجموعه اش در جریان قطار آنقدر مسلم بود که در مجلس هم با وتوی مصلحتی نجاتش داده بودند و این بار بدتر از جریان قطار بود و ممکن بود زیر دست و پا بماند ... آنجا کنترلر را مقصر دانستند ، ولی اینجا باید کسی را معرفی می کردند که از زیر پل ، راه فرعی را رد کرده بود !! شاید هم مهندس هالوی راه سازی گول شایعات را خورده بود که بر اساس آن ، خشکسالی تا 50 سال آینده اکوسیستم ایران را تغییر می دهد و فکر نمی کرد از رودخانه تقریبا خشک آذرشهر ، آبی رد بشود !! سهم آذرشهر تا نیمه شب دیشب 37 نفر بود !! در حالیکه اخبار سراسری برای 4 استان 38 نفر اعلام کرده بود !!
تقریبا از اولین ساعات گزارش جریان سیلاب در آذرشهر بچه های امداد هلال احمر در منطقه حضور شبانه روزی داشتند ولی جریانات مسموم و سوءاستفاده چی ها ، با نشر اکاذیب در رادیوهای معلوم الحال (!) انعکاس معکوسی داشتند !!!
بدتر از همه اینکه در بخش خبری ، کارشناس درِپیتی به مردمی که به تماشای جریان آب آمده بودند گیر داده بود ، آمار ضد و نقیض هم که همیشه هست !! چرا دولتمردان بظاهر فهیم ما که به دانش در ثریا دست پیدا می کنند ، همین پشت گوش خودشان مستاصل می مانند !؟ وقتی میزهای شهرداری ها پیش فروش می شود !! وقتی اعضای شورا مشغول زیرمیزی می شوند !! و ... معلوم است که داستان خدمات شهری به کجا می رسد !!!
حادثه بی دلیل ایجاد نمی شود ولی برای اینکه خودش را خوب تحمیل بکند ، بی خبر می آید !! تدبیر و تدبر که لازمه ی خیلی کارهاست ، اینجا بدرد می خورد ، ارگ قرار باشد مدیریت تابعی از جریان باشد ، 1500 نفر می روند و خود را واجد شرایط ریاست جمهوری می دانند و همین دیگر ...
===
شاه و وزیری در راهی می رفتند و بر خرابه ای رسیدند ... دو جغد بر بالای دیوار نشسته و سر و صدا می کردند ... شاه به تمسخر به وزیر گفت : شما وزیر هستید و همه چیز دان !! آیا می توانید بفهمید این جغدها چه می گویند ؟ وزیر تعظیمی کرد و گفت : بله قربان ... اولی برای دومی خواستگار آمده است ولی دومی مهریه اش را 12000 ده ویران قرار داده است. شاه با تعجب پرسید : خوب ... وزیر گفت : و جغد اول مهریه را قبول کرده است و دومی تضمین می خواهد. شاه خوشحال از این داستان از وزیر خواست تا ادامه مکالمه را ترجمه کند ولی وزیر من من کرد و سرباز زد . شاه به او گفت : نگران چیزی نباش و هر چه میگویند را بگو ! وزیر سرش را پائین انداخت و به حالت شرمندگی گفت : جغد خواستگار می گوید ، با این شاه بی لیاقتی که این مملکت دارد ، هر سال دو برابر این تعداد روستا تبدیل به ویرانه می شود !!
- ۹۶/۰۱/۲۶