یک عالمه باران
از دیروز عصر باران داریم ... گاه یک ریز ، گاه پراکنده ، گاه با شرشر و گاه شاعرانه !! مهم تر اینکه دارد می بارد ، هرچند این بارش ها نه ناشکری های مسئولین آب را جوابگوست و نه مصرف اسرافکارانه ی ملت همیشه دست به آب را (!!)
دیشب شام مهمان تشریف داشتیم ، در روزگار خیلی دورتر یکی آمده بود در خانه مان و پدر را برای شام دعوت کرده بود با این عبارت که : حاج آقا برای شام تشریف بیاورند ... داداش بزرگ ما آن زمان 4 - 5 ساله بود و این جمله را شنیده بود ... موقع شب یکهویی یاذش افتاده بود و به مادرم گفته بود : مامان ... آقا برای شام رفت ولی تشریف را نبرد !! تشریف داشتن ما همیشه از آن مقوله است !!
تا برسیم به مهمانی کمی زیر باران بودیم ... وسط بساط شام هم که بودیم صدای شرشر باران قطع نمی شد ... قبل از رفتن به مهمانی برای بعد از شام قرار گذاشته بودیم که پیاده برگردیم ، درست است که چتر دادند ولی آدم به شانس خودش و لطف خدا توکل بکند از چترهای اورجینال چینی (!) بسیار شریف تر است ... حدود نیم ساعتی زیر چکه باران راه آمدیم تا خانه .
صبح که سوار ماشین می شدم تا بروم کارخانه ( آنهم روز جمعه ای !!) ، باران نمی آمد ولی بوی باران تا صبح باریده ، هنوز در هوا موجود بود ... وسط های مسیر دوباره باران گرفت و از نوع اساسی اش ... بعد از آن تا عصر که به خانه ی مادری برگردم و بعد از شام به خانه ی خودمان باران هی می بارید !!
امروز دلم هوای رشت را کرده بود ، آنهم از نوع بارانی اش ، آنهم توی خیابان گلسارش ، آنهم قدم زنان ...
- ۹۶/۰۱/۲۵