کاسیب اوشاقی
ایام دید و بازدید است و در جریان این دیدارها کشف های خوبی صورت می گیرد ، آدمهایی که ندیده ایم را می بینیم و حرفهایی که نشنیده ایم را می شنویم ...
تا هزار سال قبل از این ، دید و بازدید برای من یک مفهوم خیلی بدوی داشت ... به جز دوران کودکی که عید بوی عیدی می داد و ندانسته و نشناخته ، لباس پوشیده و به بهانه عیدی گرفتن از خانه خارج شده و به زور دنیای بازی و بازیگوشی را رها کرده و وارد چهارچوب آداب اجتماعی می شدیم که آنهم بدلیل بافت خاص خانواده و فامیل خیلی مختصر برگزار می شد ، در دوران روی پای خودی (!) ، خیلی کم بیاد دارم که در ایام الله نوروز در خانه و شهر خود بوده باشم و غالبا پای سفره های سیمانی دور میدان های شهرهای دیگر مانند اصفهان و شیراز و ... عید را استارت زده و سپری کرده بودم و دید و بازدیدم در خانه های مردم دیزین و ... گذشته بود ، که آنهم خیلی بدوی و مختصر بود !!
من همیشه نظاره گر نوروز بودم تا بازیگر آن ؛ البته گاه میزان عیدی هایی که می دادم از سهم عیدی دادن بازیگران اصلی خیلی زیادتر می شد ولی همین امر که آلوده ی این مراسمات خفیف نبودم برایم ارزش محسوب می شد ، مطمئنا همه ی بازیگران و تماشاچیان مراسمی مانند نوروز می دانند که اصل یک آئین و مراسم با نحوه ی برگزاریش فرق دارد و غالب اعتراضات و دهن کجی های احتمالی از ناحیه ی همین تعارضات دانایی و ندانم کاری ها می باشد ...
امسال به حول و قوه بانو (!!) ، وارد چرخ و فلک زندگی روزمره شده ایم و مثل مردم دیگر که قبل از ما توفیق یافته اند ، توفیق حضور ، آنهم از نوع جدی ، یافته ایم ، البته که چیز بدی نیست ، فقط حیف که مثل خیلی از مسایل اجتماعی هم وقت و هم هزینه از عمر خودمان است ... خاصیت آئین ها همین است ، میلیاردها ریال هزینه ی نوسازی ، نوکاری ها ، نو پوشی ها و ... شده و به جیب کسانی می رود که در امثال این ایام در سفرهای خارج از کشور هستند و سنگینی بار این انتقال آئینی بر گرده های مصدوم مردم عادی است ...
حوالی ابتدای شب بود که به خانه یک دوست رفتیم ، تقریبا با همه ی اعضای خانه دوستیم و چند بهانه برای حضور داشتیم و یکی هم عید دیدنی ؛ هر چند دیدار دوستان خود بزرگترین عیدهاست ... در میان تنوع عظیمی از پذیرایی ها (!) ، چیزی تعارفمان کردند که ظاهر و شکل و شمایل اش خیلی نابلد می زد !! به اسم خرما به ما دادند و کنکاش ما برای یافتن هسته بی نتیجه بود و درونش شکل خرما نداشت !! آن قسمت چوبی متصل به شاخه اش هم بدجور آشنا می زد ... ما به چوبک میوه در ترکی می گوئیم « پولوشوح » ، دیگر ملل و اقوام چه می گویند را نکشفیده ام ولی بنظرم چوب و چوبک اشاره ی نامانوسی است ...
خلاصه کاشف بعمل آمد که خرمالو تشریف دارد ؛ خشک شده در ارمنستان !! بقول دوست عزیزی با خود گفتم : « کاسیب اوشاقی اولمیه سن !! »
- ۹۶/۰۱/۰۴