خواب خوب ؛ خواب بد ...
پایان سال است و دارم همه چیز را سبک و سنگین می کنم ، ترازو ها چه یک کفه ای باشند و چه دیجیتالی ، بیشتر از دو چیز را نشان نمی دهند ؛ سبکی و سنگینی !! شاید برای همین است که صراحتا به کم فروشی حمله شده است و نه شغل خاص ؟! چرا که هر رفتار انسان می تواند شامل خدمت یا کم فروشی بوده باشد !!!
خواب خوب خوابی ست که زود تمام می شود ، و خواب بد خوابی ست که زمان در آن متوقف می شود ... گاهی اوقات ما زور می زنیم تا کمی بیشتر بخوابیم و بعد از به ساعت نگاه می کنیم می بینیم 5 دقیقه بیشتر نخوابیده ایم ... گاه در فاصله ی بین بیداری و باز کردن چشم ، باندازه نیم ساعت می خوابیم ... با چیزهای زیادی می توانیم خواب خوب را از بد تشخیص بدهیم و این به خود ما ربط دارد که چقدر به خودمان و خواب مان حساس بوده باشیم !!
من برعکس برخی ها که ادعا می کنند خواب نمی بینند و یا کم خواب می بینند ، آدمی هستم با خوابهای پرتصویر !! حتی در زمان چرت کوتاهی که بصورت نشسته روی صندلی و یا در طول مسیر می زنم نیز از خواب دیدن بی بهره نیستم !! برای همین حال و روز خودم را می توانم از لابلای خواب هایم تشخیص بدهم ...
خوابیدن ما اصولا در دو زمان صورت می گیرد ؛ وقتی که خوابمان می آید ( برای عموم مردم خیلی کمیاب و کم دسترس !! ) و یا در زمانی که برای خواب برنامه ریخته ایم !! اغلب برنامه های زندگی روزمره طوری چیده می شوند که خواب و استراحت به انتهای کارها می رود ... مثلا دیشب من موقع ورود به خانه خوابم می آمد و خیلی هم طبیعی بود ؛ بعد از 12 - 13 ساعت سرپا بودن و دوندگی ( حتی دنبال نخود سیاه !! ) طبیعی بود که خوابم بیاید و حق داشتم که قبل از تعویض لباس هایم دراز به دراز بیافتم و بخوایم ولی برنامه ی زندگی چیز دیگری برایم رقم زده بود ...
یکی از همکاران سراغم می آمد تا یک امانتی که همکار دیگر در ماشین اش گذاشته بود را به من تحویل بدهد ... در نتیجه چون زمان مشخصی برای آمدنش نبود ، همانطور روی مبل نشستم تا اینکه زنگ خوردم و دوباره بییرون رفتم برای گرفتن امانتی ... در ظاهر یک رفتار خیلی معمولی بود ولی یک اتلاف بی مورد و خسته کننده بود ؛ قرارِ بی زمان مساوی است با بی قراری !!
بعد از آن شام خوردم که مقوله ی دلچسبی بود و بعد نشستم تا بانوان محترمه یک سریال کشکی را مجدانه پیگیری نمایند !! البته خودم موظف به بیداری بودم و ناچارا در اتاق دیگر سرم توی موبایل بود و چند طرح و ایده ی دکوراتیوی را دنبال می کردم و صدای دیالوگ های مسخره ی سریال بصورت اذیت کننده ای توی گوشم می پیچید !!
بعد برای چایی برگشتم پذیرائی و رفتم روی کانال نمایش (!) یک فیلم کره ای نشان می داد و قهرمان بدبخت ابتدای فیلم و نیمه خوشبخت انتهای فیلم را زیرنظر گرفتم ... تقریبا یک مصیبت واقعی از جنگ و فقر و بدبختی در تمام فیلم جاری بود !! در سالهای گذشته من بعد از تماشای یک برنامه ی مستند درباره مدار راس السرطان ( ایشالا که درست بوده باشد !! ) به این مدار و کشورهای بدبخت روی آن احساس ترحم پدرانه ای دارم !!! کشورهای مانند کره ، لائوس ، ویتنام ، زیر خاور میانه و شمال آفریقا و در آنسوی اقیانوس حوالی آمریکای مرکزی و مکزیک و ... در مقایسه با آنها ما مردمان بسیار خوش شانس و کم دردی هستیم !!!
دقیقا وقتی فیلم داشت تمام می شد با تاسف گفتم : " ای وای ... این تمام شد و مجبورا حالا که نشسته ام ، سریال " فرار از زندان " را هم ببینم !!! " دو نوع اتلاف وقت داریم ، پای کارهایی که دوست داریم و خیری ندارند !! و پای کارهایی که دوست نداریم و باز خیری ندارند !!
خلاصه اینکه فرار از زندان را هم تماشا کردم ... نمی دانم چندمین قسمت بود ولی این اواخر یکی زا مسببین کم خوابی من همین سریال شده است ، در مجموع شاید بیشتر از 4 - 5 قسمت را ندیده ام ولی حساب کار دستم هست !! خلاصه اینکه بهمین راحتی رسیدم تا ساعت 12 شب !!
قهرمان فیلم کره ای در انتهای فیلم ، وقتی رو به چشم انداز زیبایی نشسته بود بعد از شمردن موفقیت های زندگی اش در مورد هان قسمت نیمه خوشبخت انتهای داستانش به همسرش گفت ولی نشد که کاپیتان کشتی بشوم !! در حال و روز زندگی امروزی من باید گفت " حیف که نمی شود ساعت 10 بخوابم !! "
امشب خوابیدم ولی خواب خوبی نداشتم ؛ این از منظر استراحت بود ولی یک خواب خیلی خوب دیدم ، که جا داشت تمام نشود و آخر چهار سال ریاست جمهوری ام را هم ببینم !! هرچند با روشی که من جلو می رفتم ، در همان انتهای سال اول بنحو مقتضیانه ای باید از صحنه کنار می رفتم !! ولی یک عالمه نطق ریاست جهمورانه داشتم و نمی دانم صدای خوابم به عالم بیداری هم رسیده بود یا نه !!؟؟
آنها برای خودشان یک پست مفصل می توانند بشوند ؛ غم نان اگر بگذارد !!
- ۹۵/۱۲/۱۷