پرنده های قفسی !!
دراین روزگار اگر کسی باشد که درد نداشته باشد ؛ همان بهتر که او را مومیائی بکنند و برای نسل های آینده نگهدارند !!! همه بنوعی درد دارند و سیستم تولید آه شان برقرار است ...
با این وضعیت اقتصادی و بی سر و سامانی هم که موجود است ، استرس کافی برای تولید درد در همه هست و اگر خطوط تولید و اشتغال در کشور دچار بحران شده اند ، این قسمت از جامعه شدیدا فعال است !!
حالا در میان این همه افراد و اینهمه درد !! داشتن دردی که همسو با دیگران نباشد ، خود عالَمی ست در میان سایر عالَم ها !! و این نیست جز نتیجه تنها اندیشیدن و تنها رفتن ؛ در این شرایط آدم های تنها باید درد های مختص تنهایی خود را یدک بکشند و برعکس دیگران که رد هر گوشه و کناری و حتی وسط معرکه ها می تواند دردشان را فریاد کرده ، بزرگنمایی کرده ، به شور بگذارند ، دردهای تنها در گوشه های انزوا تنها تنها جویده می شوند و می جوند !!
یک سال از بازنشستگی من گذشت ، سال پیش در اواخر بهمن ماه من از مرز بازنشستگی رد شدم ولی هنوز بازنشستگی از من رد نشده است !! بدبختی اینجاست که برای بازنشسته شدن من و امثال من ، نص قانونی وجود دارد ولی نحس کارگزاران دولتی باعث شده است تا نص قانون زمین بماند و وای به حال کسانی که قانون شامل حال آنها نمی شود ( و شاید هم خوش به حال آنها ، چون در جامعه بی قانون ، احتمال خوش بودن برای عده ای وجود دارد ؛ هرچند در اقلیت بوده باشند !! ) یعنی بر اساس قانون بعد از اینکه بیست سال سابقه ی کار در مشاغل سخت و زیان آور تمام شد ، کارفرما مکلف است نسبت به فک کارگر از کار اقدام نماید ؛ یعنی چیزی در ردیف واجب تر از نان سر شب بچه های کارفرما !! و با بقیه انواع بازنشستگی که به کارفرما یا کارگر اجازه تعامل و اختیار می دهد فرق دارد ...
البته در این مورد من تنها نیستم و چنذ نفری از همکاران هم با هم هستیم !! خوشبختانه اوضاع روحی من از آنها بهتر است !! آنها چون به این وعده ها و وعیدها دل خوش هستند برای همین هر از گاهی اعصاب شان نمی کشد و مسیر فاضلاب شهر را هدایت می کنند به گور اموات کابینه و هیئت دولت (!) ولی من چون از همان ابتدا تشخیص داده ام که بغیر از دروغ و فساد نمی شود به مدارج بالا رسید ؛ برای همین از دزد و کلاش (!) امید عنایت ندارم و بهمین دلیل خیلی آرام دارم راهم را ادامه می دهم و به امید عنایتی نشسته ام که دریای صبر است و کسی که با یک صبور دست در یک کاسه میم کند باید حوصله بکند !!!!
بازنشسته شدن یک مرحله ای زندگی صنعتی است و نمی دانم خوب است یا بد !؟ آدمی که در جامعه صنعتی رشد کرده و بزرگ می شود و کار می کند ، به مرغ های قفسی شبیه می شود و تاثیر زندگی قفسی چنان بر روحیه این قبیل مرغ ها تاثیر می گذارد که به قفس خود عادت می کنند و برنامه هایی که برای بیرون از قفس تخیل می کنند غالبا به واقعیت نمی پیوندد !! و چه بسا قسمتی از دلخوشی های روزمره شان که بر اساس زندگی قفسی بدست می آمد را از دست می دهند !! یکی از این دلخوشی ها برای من زود بیدار شدن بود و از خانه بیرون زدن و در آرام ترین و بهترین اوقات روز که همان قبل از طلوع باشد ، حضور زنده داشتن !!!
می دانم که خیلی ها و در زمانه ما کمی بیشتر از خیلی ها (!) این زمان ها را در خواب می گذرانند ؛ من بدون ارفاق کسانی که برای انجام دوگانه صبح بیدار شده و بعد از انجام فریضه دوباره می خوابند را در همان ردیف مرده های صبحگاهی قرار می دهم ... جریان اصلی زندگی بیرون از چهاردیواری انسان هاست !!
گاه با خود فکر می کنم آیا بعد از بازنشسته شدن ، خواهم توانست این صبح خیزی اجباری را به صبح خیزی اختیاری تبدیل بکنم !؟ می دانم که بسیار سخت است ...
در این یکسال که کمی تلخ گذشته است ؛ شیرینی این قسمت چند برابر شده است !!
- ۹۵/۱۲/۰۷