فیلتر آلودگی !
امروز آفتاب ، ماه شده بود ، نه از زیبائی ؛ بلکه از بی رمقی !! حوالی ساعت ۱۰ همه جا روشن بود ولی نه اینکه آفتابی بوده باشد ، بلکه مهتابی کامل !! انگار آفتاب را فیلتر کرده بودند و شاید هم شطرنجی ، آنهم با ابرهای آلودگی ... قرص کامل آفتاب مانند ماه کامل دیده می شد ، در وسط روز !!
کمی بعد اما خورشید تابید ، این بار مانند آفتابی که همیشه بود ... باد وزیده بود و آلودگی را به آسمان همسایه ها برده بود !! همسایه شهرهای بزرگ بودن شاید از برخی نظرهای سطحی خوب بوده باشد ولی بدی های زیادتری دارد که می توان به شراکت در آلودگی های اجتماعی و انسانی و ... اشاره کرد !!
===
امروز قرار بود بروم کارخانه ، نه آنقدر مهم بود که اگر نمی رفتم ، نمی شد و نه آنقدر مهم نبود که برای نرفتنم در روز بعد که شنبه باشد ،متاسف نباشم !!! (استفاده ی مکرر از فعل های منفی و مثبت ، در حرف زدن و نوشتن ، یکی از دلخوشی های من است و نمی دانم خواننده یا شنونده چگونه آنها را تحمل می کند !!؟) کارگاه ما جوریست که روزهای تعطیل باید باشیم و برخی کارها را بکنیم تا در روزهای کاری بدون دردسر فعالیت بکنیم و معضل ما در تغییر مدیریت های کلان این است که باید این الزام حضور در روزهای تعطیل را به آنها بفهمانیم !!؟؟
یکی از کشفیات من بعد از زمان تحصیل و ورود به دوران اشتغال در همین راستا بدست آمد !! یک بار با خانم دوستم که دبیر تشریف داشت و تقریبا از همه چیز ناراضی در مورد حق و حقوق معلمین و کارگران حرف می زدیم و شاکی بود که چرا بعد از ۲۰ سال سابقه ی کار حقوقش از من که ۱۰ سال سابقه داشتم کم بود !! این را هم بگویم که ما ملت همیشه در صحنه همیشه چیزها را با ابعادی که متناسب با خواسته ی خودمان هستند می سنجیم ؛ مثلا وقتی بین خودمان و رئیس جمهور تناسب برگزار می کنیم بهترین روش این است که حجم مسئولیت را کنار گذاشته و انسان بودن را ملاک بگیریم و بگوئیم مگر هر دوی ما انسان نیستیم !!! خلاصه اینکه در آن روزها من تنها دو یا سه سونامی مدیریتی را پشت سر گذاشته بودم ( واقعا جای تاسف دارد که یک کارخانه در طول مثلا ۱۰ سال ۳ بار مدیرعامل عوض کرده باشد و ۵ بار مدیر ارشد !! این کارها آنقدر در کارخانه های دولتی تکرار دارد که من مدیران را با پوشک بچه مقایسه می کنم !!؟؟ و عقبگرد دائمی کارخانه و زیان ده بودن آنها نه از ماهیت کارخانه ها که از تغییرات نسنجیده مدیریت ها می باشد !! )
خلاصه اینکه بعد از استماع شکایت یک خانم معلم که خیلی هم اقتصادی تشریف داشت و مزه ی شکایت را تندتر کرده بود جواب دادم : کار ما از کار شما خیلی سخت تر است ، شما یک سری درس را به بچه هایی یاد می دهید که شلوغ هستند و بی ادعا و ما یک عده مدیر را آموزش می دهیم که در عین خالی بودن بسیار پرادعا هستند!!
البته می شد برویم جلفا ...
+++
دیروز وزیر رفاه نشست تبلیغاتی داشت و از شبکه ۵ حرف می زد و تقریبا نقش بسیار برجسته ای در همه ی زمینه های انقلاب ، آنهم از سطحی هم سطح آسمان هفتم (!!) ، ایفا کرده بود (برون مرزی و درون مرزی !!) الا در زمینه تعاون و رفاه که وزارتش را در اختیار داشت !! حرفهای خوبی می زد ولی نمی دانم چرا چیزی مانند فیلتری که جلوی آفتاب امروز را گرفته بود ، مانع می شد تا خوب بودن حرفهایش را با شخصیت اش مچ بکنم (آیا این اصطلاح را درست بکار بردم !؟) هی یاد یک ضرب المثل می افتادم و از ساحت شخصیت وزیر و مجری بوقلمون صفتی که توی ذوق می زد شرمنده می شد « دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت ابوالفضل ات را !؟ »
×××
آماده بشوم تا بروم « لاله پارک » ؛ می گویند « سالیان » چوب حراج زده است بر اموالش ...
- ۹۵/۱۰/۱۷