دنیای کودکانه
دیشب مهمانی تشریف داشتیم و همین حالا که دارم می نویسم ، فکر می کنم که آیا باید از میز شام هم عکس بگذارم یا نه !؟ مهم شان نبود هااااا ، زحمتی که مردم برای تدارک شام مهمانی می کشند و هنری که بخرج می دهند مهم است ...
بخاطر وجود چند فقره فسقلی از نوع نیم وجبی (!) و یک وجبی (!) و ایضا کودکان بزرگسال (!!) مهمانی های دورهمی ما به مهدکودک بیشتر شبیه می شود و بهمان اندازه پر از جیغ و فریاد که تخصص دخترکان است و قدم های موقر و سنگین آقا پسرها که ساختمان را می لرزاند !!
فکر کرده اید که از ساختمان های قدیمی که اتفاقا ضدزلزله هم نبودند ، کمتر صدا به بیرون از اتاق درز می کرد (!) به لطف بالا رفتن دانش مهندسی و ایضا برداشت سود اضافی و غیر منطقی و حرام از ساخت و سازها ، صدای خانه ی همسایه در داخل خانه ی این یکی همسایه وضوح بالاتری دارد ، انگار این دیوارها نقش خش گیر را بازی می کنند ، سرما و گرما هم که خیلی وقت است برای ورود و خروج به خانه اجازه نمی گیرند ... از اینها نتیجه می گیریم که مقاوم به زلزله در ایران استفاده از مصالح خوب و مطمئن نیست بلکه استفاده از مصالح کم برای سبک بودن در زمان آوار و صدمات کم آن است !!!
ادامه از انتهای پاراگراف دوم ؛ جناب فوتورافچی هم بعد از مدتها آفتابی شده بود و دخترکانش را هم برای تجدید دیدار با انواعی از عموها و خاله های مجازی آورده بود ... فوتوچه که شدیدا بابایی شده بود و تازه نوزاد هم که اخم هایش درهم بود و حوصله ی اینهمه سر و صدا را نداشت !!
من داخل بچه ها به حساب می آمدم و حوالی ساعت 11 بود که نگهبان ساختمان زنگ زد که از برج های مجاور شکایت دارند برای سرو صدای زیاد و ما قسمتی از جیغ دخترکان و دویدن های پسرکان را کم کردیم !!
همسایه ی بالایی آپارتمان ما برای توجیه شلوغی های بیش از حد نوه هایشان یک دلیل منطقی بالایی دارد و می گوید : " گیرم که نوه نیست ( و اختیاردار خانه نیست !! ) بچه است دیگر ؛ مرغ نیست که بکنیم توی قفس !! "
یکی باید باشد که سر بچه ها را گرم بکند ... البته این دوست ما در سرگرم کردن بزرگسالان هم تخصص دارد !!
همه ی جریانات مهمانی یک طرف ، سرآخر برای فسقلی ترها کادو دادند ، یک بسته ی لوازم التحریری !! طبق معمول بچه ها کادوهایشان را باز کرده و وسایلش را ریخته بودند بیرون ... چند تا تراش و پاک کن و مداد و ...
نهالِ دو ساله ( من به او می گویم راضیه خانوم !! ) میداندار مهمانی بود و یک عروسک سخنگو را کرده بود دیجی خودش و به هر آهنگی که می خواند می رقصید !! آهوی من چه خوشگله ... تولدت مبارک و ...
فکر کنید وسط برنامه ی رقص ، از مادرش پرسیده بود که اینها چیه ( پاک کن !! ) مادرش برای اینکه حواسش را پرت بکند گفته بود : " مُهر است !! " بلافاصله وسط اتاق آن را گذاشت و شروع کرد به نماز خواندن ... آنهم چه نماز خواندنی !! به هر طرف می خواند و دقیقا رفتارهای مادرش را تقلید می کرد ... جمع تقریبا در مرز انفجار از خنده بودند !!!
این سَر در دُم دیگری داشتن (!) همان فلسفه تغییر یا سِمسارای هندی است ...
لازم نیست حتما توی چشم باشی ، خوب که باشی ، حتی اگر ته دیگ مانده باشی(!!) تو را هم در یک بشقاب جداگانه می آورند سر سفره ...
- ۹۵/۰۸/۱۵
آقا من به اینجور پست ها میگم پٌست "حال خوب کن"
آدم یه جورایی خوش بحالش میشه از خوندن چند سطر از زندگی، دور همی ها، و بالاتر از اون، دیدن قیافه ی معصوم و زیبای بچه ها و خوندنِ تعریف شیطنت هاشون!
خدا همشون رو حفظ کنه انشاالله ...
(من عاشق اون دخترک شیطون با موهای دم گوشی شده سمت چپ شدم)!!
عکسهای سفره هم که به به !! بقول شاعر: " که مپرس" !!!
در ضمن از مثبت اندیشی و نگاه زیبا بین شما هم خوشم اومد!
منظور اون قسمت ِ " استفاده از مصالح کم برای سبک بودن در زمان آوار و صدمات کم آن است !!!"
فقط آدم نمیدونه چطور اینهمه حسن نیّت رو برای سازنده های برج های مسکونی جبران کنه!!!!!!!
انشاالله که همیشه در جمع عزیزان شاد باشید و مشغول صرف ِ بالیق پیلو و تویوق پیلو و گازماخ !!!