جمعه زودرس
پنجشنبه ای که گذشت برای خودش حکم جمعه داشت !! چهارشنبه خبر رسید که کارگاههای ما در روز پنجشنبه تعطیل هستند و اگر ۵ نفر از این خبر استقبال کردند همه ی آن ۵ نفر ، خودم بودم !!
برای پنجشنبه برنامه ی خاصی نداشتم ، مخصوصا که مشکل کد سهام من حل شده بود و از قرار معلوم و گوش شیطان کر (!) می توانیم بنام من هم مقداری وام از بابت خرید اول برداریم و مقدار زیادی از مشکلات ذهنی و مالی من حل می شود !! برای همین و برخلاف پنجشنبه ی گذشته که در تب و تاب پول بودم ، در آرامش بسنی بودم !! و برای همین با خیال راحت و حوالی ساعت ۱۱ راه افتادم و با اتوبوس رفتم به کارگاه لیزر !! مسیری که باید طی می کردم طوری بود که با اتوبوس راحتتر بود ، موبایل هم دستم بود و چت می کردم و در دنیای ارتباطات مجازی غرق بودم ...
تقریبا از ساعت ۱۲ تا ۱۹ بصورت سرپا و نشسته در حال دادن طرح و ایده بودم و دوستم آنها را به واقعیت تبدیل می کرد و ایده های مرا جمع و جور می کرد ... همه ی کارها خوب پیش رفته بود الا یک مورد در انتها که باعث شد دست به چسب بشویم !! یک مکعب (شما بخوانید باکس !!) شیک که می تواند چند منظوره مورد استفاده قرار بگیرد ؛ از قفسه کنا ردیوار تا میز پذیرایی و در شرایط خاص بعنوان صندلی در حد تحمل ۱۰۰ کیلو مهمان یا مهمان ۱۰۰کیلویی !!!
طرح های من غالبا بدون نیاز به چسباندن و پیچ و میخ هستند و در نهایت ضرورت زحمت را به یک پیچ می دهیم !!! همین کتابخانه ای که سیستم رایانه ای هم روی آن ایستاده است ، و پبار کتابهایم را تحمل می کند، تنها با یک پیچ به دیوار وصل شده است ... آنهم بدلیل همزمانی زلزله ی سال ۹۱بود و بخاطر اینکه دقیقا زیر آن می خوابم (!) برای احتیاط مضاعف با پیچ محکم کردم ...
نه اینکه مخالف چفت و بست بوده باشم !؟ در سازه های امروزی نه تنها از زیرساخت ها که از نما هم می دزدند !! روی دیواری که به جای آجر با سفال کار کرده اند ، به جای ۳ - ۵ سانت گچکاری ، بین یک الی نیم میلیمتر گچ کشیده اند !! یعنی وقتی گچ کنده می شود آدم فکر می کند که رنگ جدا شده است ... برای همین نه تنها طرح های بعدی که به ذهن آدم می آید و ساخته می شوند ، وسایل قبلی که خریداری شده اند نیز باید یاد بگیرند که روی پای خودشان بایستند و دلشان به دیوار قرص نباشد ...
- ۹۵/۰۸/۱۴