یادداشت های دادو

نیم درجه انحراف حواس !!

شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۳ ب.ظ

زندگی صنعتی خود ما را نیز تبدیل به ماشین می کند ، البته ماشینی که هوش و حواس دارد و برخلاف ماشین های صنعتی دیگر ، می تواند علاوه بر استهلاک ، دچار بیهوشی و حواس پرتی و ... هم بشود !!

 

تکرار برخی حرکت ها و رفتارها در طول روز آنها را برای ما بعنوان شاخص زندگی تعریف می کند و در این راستا هوش و حواس و دقت ما نسبت به آنها تنظیم می شود ، بیدار شدن ، خوابیدن ، قرارهای مهمانی ، برنامه های ورزشی و ... تابعی از یک برنامه ریزی هستند که خود آن نیز تابعی از یک برنامه ی بزرگتر می باشد و این ساده ترین معنی و روش نشان دادن صنعتی شدن ما می باشد !! مخصوصا که این برنامه ی روزانه ( مخصوصا برنامه ی کاری !! ) طوری بوده باشد که در زمان های مشخصی برخورد با افراد دیگر ، غیر از همکاران ، وجود نداشته باشد ... یک کارمند بانک دائما در برخورد با افراد دیگر می باشد و همچنین همکارانش !! ولی یک کارگر در کارخانه ی صنعتی ، آنهم از نوع بزرگش ، با یک عده ی خاص سر و کار و برخورد دارد و رفتارهای روزانه اش بر اساس آنها تنظیم و شکل می گیرد ... برای این قبیل افراد خروج از کارخانه در ساعات غیرمتعارف روزانه و یا روزهای اول بازنشستگی ، و برخورد با انواعی از آدمها ، می تواند موجب اختلال رفتاری بشود !!

 

امروز صبح باید برای زدن چند امضا به بانک مراجعه می کردم ، برای همین صبح دو ساعتی در کارخانه بودم و بعد برگ ساعتی گرفته و رفتم سر قرارم در شهر ... اینکه در حضور روزمره ام ؛ مخصوصا اول صبحی چقدر باید انرژی تلف بکنم تا موتور کارگاه راه بیافتد را باید از استارت ماشین قراضه پرسید ( یعنی تا مرز خالی شدن باطری باید استارت زد و در دقیقه ی نود که باطری در حال از حال رفتن است ، ماشین روشن بشود !!! ) ، آنهم استارت یک کارخانه ی اسقاط !!! و به لطف برخی همکاران !!!! و اینکه تا همان خروج از کارخانه ، با ماشین کارخانه ، و پف کردن دماغ یکی از همکاران که فکر می کرد سرویس فقط برای افرادی است که شیفت شب حضور داشتند و کسی که برگ مرخصی دارد نباید استفاده بکند !!! ( آنهم صرفا به این دلیل که طرف فکر بکند در اینصورت ماشین باید از مسیر تعیین شده برود و او نمی تواند ماشین را در مسیر دلخواه خودش ببرد !! ) البته این مسایل جزو دلخوشی های روزمره محسوب می شود !!!

 

القصه به بانک رفته و بعد از انجام یکسری مسایل متفرقه و غیرضروری ؛ از قیل پر کردن فرمهای رفع تکلیفی ، و تماشای رفتارهای هرز و وقت تلف کن برخی از کارمندان شریف بانک !! امضاهایمان را زدیم و بدون دلخوری مضاعف برگشتم کارخانه !!

 

همین دو ساعت بیرون بودن باندازه ی کافی مرا از برنامه ی روزمره جدا کرده بود !! لیوانم را بهمراه خودم برم تا شسته و از اتاق مجاور چایی بریزم !! یکی از همکاران یک کپی اضطراری می خواست ، لیوان را در کنار ظرفشویی گذاشته برگشتم تا برایش کپی بگیرم ؛ و بعد با یکی از همکاران بازنشسته که دو سال است دنبال حقوق و مواجب عقب مانده شان به کارخانه می آیند (!) خوشان خوشان کرده و به اتاقم برگشتم ... کمی بعد هوس کردم چایی ام را بخورم (!!! ) دیدم نه تنها چایی نیست بلکه لیوان هم نیست (!!!) تازه یادم افتاد که لیوان را کنار ظرفشویی جا گذاشته ام و اصلا چایی نیاورده ام !! بعد یاد داستان ملانصرالدین افتادم :


ملا در راهی می رفت که خبر دادند " زنت از نردبان افتاده و کمرش شکسته است " ... بدو بدو بطرف خانه دوید ، توی راه مکثی کرد و گفت : " ما که نردبان نداریم !! " بعد فکر کرد شاید از همسایه گرفته است و باز به دویدن ادامه داد ... کمی بعد ایستاد و در حالیکه می خندید گفت : " من که زن ندارم !! "

 

برای حواس پرتی لازم نیست زمین به آسمان برود و آسمان به زمین بیاید ؛ گاه همان نیم درجه انحراف هم کفایت می کند !!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام بر جناب دادو خان

نمیدونم اینی که میخوام بگم چقدر مرتبط با متن شما هست

همین یکساعت قبل بر اثر آسیبهای عصبیِ وارده از یک فروند مکالمه تلفنی!!! که آخرش هم به بهانه اینکه میخوام دخترم رو برسونم جایی، تلفن رو قطع کردم ، داشتم به همسرم میگفتم چی میشد اگه خدا مملکت ما رو غربال میکرد و نخاله ها(!!) از غربال رد میشدن، بعد اونایی که رد میشدن رو میریخت تو دریا که کوسه ها بخورن و اونایی که تو غربال میموندن میذاشت تو مملکت با خیال آسوده زندگیشون رو کنن؟

(البته بعدش خیلی سریع با خودم فکر کردم اگه من خودم قبل از همه از غربال رد میشدم تکلیف چی  میشد؟!!! بعد گفتم چقدر خوبه که خدا ملت ما رو غربال نمیکنه)!!!!!
سلام، 

کردی کبابم!! راستی لیوانت سر جایش بود؟
پاسخ:
سلام

بله ... فعلا آنقدر امنیت هست که لیوان نیم ساعت جایی باشد و بماند !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی