روز تاسوعایی ...
تاسوعا برای ما مفهومی غیر از تاسوعا بمعنی نهم محرم دارد ... نهم محرم بودن شناسنامه ی تقویمی تاسوعا است و شخصیت تاسوعا برای ما زیاد مهم است ، عرب ها و اهل سنتی های مشکل دار برای اینکه این روزها را بنوعی از گردونه شخصیتی که برایش تعریف شده است خارج بکنند ، برای این دو روز شخصیت سازی کرده اند و تبلیغ کرده اند ... یکی از این شخصیت پردازی ها این است که برای تاسوعا و عاشورا دو روز روزه ی مستحبی نوشته اند و شدیدا هم به آن پافشاری کرده اند ...
برای همین در مناطق شیعه نشین ، همه جا نذر و احسان پخش می کنند ... این نذورات و غذاها که شامل همه گونه اقلام خوراکی می شود در دو روز تاسوعا و عاشورا در هر کوی و برزنی بوفور یافت می شود ، از کیک و شربت و ساندویچ گرفته تا بساط صبحانه و ناها رو شام !! بعضی جاها دیگ های غذا پهلو به پهلوی هم پارک می شوند و تعدادشان هر بیننده ای ار متعجب می کند، مثلا برای ناهار عاشورا چند بار برای من زنگ زده اند که بروم و در طول این دو روز حدود ۳۸ دیگ ناهار بار می گذارند ... بعضی خانه ها هم بقدر توان تهیه کننده و امکانات در حیاط خانه و یا پارکینگ ها دیگی بار گذاشته و به اهل محله و یا مراجعه کننده ها می دهند . هر کسی هم قصد و نیتی دارد ، برخی ها فکر می کنند این نذورات فقط باید بدست نیازمندان برسد و برای همین غذاهایشان را آماده کرده و در بسته های یکبار مصرف در محلات فقیرنشین پخش می کنند ، برخی غذا می پزند و بین عزاداران و افرادی که در این مراسم ها شرکت دارند و مهمان های شهر پخش می کنند و دلشان بزرگتر از این حرفهاست که از نذورات آنها چه کسی می خورد ... واقعیت این است که همه بنوعی به این نذورات و احسان ها محتاج هستند و « آنان که غنی ترند محتاج ترند !»
دیروز قبل از ظهر طبق معمول یک دوری در شهر زدم ، البته قبل از آن در خانه یک قسمت از مختارنامه را دیدم !! من این سریال را ندیده ام و هر از گاهی به چند دقیقه از آن رسیده بودم ، اصولا با نوع صحنه پردازی های جریانات دینی میانه ی خوبی ندارم ، مخصوصا که پای جلوه های ویژه در میان بوده باشد ... یک جایی شربت می دادند و سری به آنجا هم زدیم ، شربت زعفرانی و خیلی دلچسبی بود ...
بعد از ظهر طبق معمول سالهای قبل سری به بازار زدم ، مغازه ی دوستم که همه ساله در آنجا می نشینیم و بساط چایی و کری خوانی های متداول بین محله ای راه می اندازیم بسته بود !! شاید مسافرت رفته بود !! برای همین روال چندین ساله را شکسته و بطرف بازار مظفریه رفتم ... تمام دستجاتی که در مراسم بازار شرکت می کنند (البته طبق قرعه کشی و نوبت هر محله !!) طول راسته ی دلاله زن بزرگ را طی کرده و وارد بازار مظفریه شده و بعد از آن تمام می کنند ،مراسم تقریبا از اولین ساعات بعد از اذان ظهر شروع شده و تا نیمه های شب ادامه می یابد ، مخصوصا در سالهای اخیر بدلیل طولاین بودن برخی از دستجات عزاداری و ازدحام جمعیت (!) حرکت دستجات سینه زنی و زنجیر به کندی صورت گرفته و تقریبا نصف انتهایی لیست بیخیال حضور می شوند ولی طبق یک آئین نانوشته و حیثیت محله ای (!) تمام ۲۴ گروهی که در لیست حضور در بازار هستند ،سر نوبت و نحوه ی حضور و حرکت در بازار حساسیت خاص خودشان را حفظ می کنند ...
در بازار مظفریه که زیباترین و بزرگترین بازار در داخل بازار مسقف تبریز است ، در طبقه بالا و در بهترین نقطه ی مشرف بر بازار که متعلق به دوستم می باشد نشسته و یکی دو تا عکس گرفتم، یک فیلمکی هم گرفته و توی اینیستا گذاشتم ...
برنامه ی عصرمان حضور در مراسم شاه حسین گویان میدان تره بار قدیم تبریز (بازارچه صاحب الامر ) بود ... و شب آخرین شب برای شاه حسین گویان بود و از ساعت 12 تا 3 بامداد توی کوچه بودم و بعد به خانه برگشتم ... حضور شبانه ی دیشبم یک توفیق بود تا شاهد آشتی دو دسته از عزاداران خیابانی باشم که در سالهای گذشته از هم جدا شده بودند و کدورتی بین آنها بود ...
- ۹۵/۰۷/۲۱