آرامش طلبی
" آرامش ، گمشده ی انسان معاصر است!! " ، این روزها از هر راهی که می روم به مسئله آرامش می رسم ؛ البته به نوعی خلاء آرامش در زندگی !!
همیشه وقتی زیاده از حد از زمین و زمان شاکی می شوم و خودم را بنوعی تخلیه می کنم ( که خود این تخلیه کردن راههای مختلفی دارد !! ) ، کمی بعد کلاهم را جلوی خودم می گذارم تا ببینم موردی که پیش آمده بود و اعصاب مرا بهم ریخته و مرا دچار قی اخلاقی کرده بود (!) آنچه که گذشت را می ارزید !؟ و همیشه می بینم که این من بودم که برای یک مورد کم ، زیاد حرص خورده ام !!!
دوباره رفته بودیم تا یک واحد آپارتمان را با چند جفت چشم آشنا ببینیم ، این چندین بار است که بچشم مشتری برای دیدن آپارتمان می روم !! یک چیز در همه ی خانه های امروزی مشترک است ... مهندسی آسایش !! ولی یک چیزی هم هست که غالبا مهم نبوده و در نظر گرفته نمی شود و آن آرامش خانه است !!
این روزها خانه را بر اساس قیمت زمین نگاه می کنند و تمام هم و غم مهندسی برای ترسیم نقشه ای است که حداکثر آسایش را فراهم بیاورد ، در حالیکه جامعه ی ما شدیدا از عدم آرامش کافی رنج می برد و مهندسی آرامش در زمان ها و مقاطع خیلی خاص در خدمت مهندسی آسایش قرار دارد !! مقاطعی که رسیدن به آن شرایط خاص می طلبد که خود این شرایط می تواند چنان لطمه ای به آرامش روانی بزند که آرامش تعبیه شده در ساختمان به درد صاحبش نخورد !! اینکه ما با این هزینه ، آرامش را در خانه ای بیاوریم مهندسی نیست بلکه ریخت و پاش است !!
خانه ی قدیمی ما زیاد بزرگ نبود ( 250 متر ) ولی طوری بود که مزه ی آرامش اش هنوز زیر دندان هایمان باشد ، آپارتمان فعلی مان ( 120 متر ) طبق فرموده و تائید خیلی ها (!) فوق العاده مفید و خوب است ولی تنها یک چیز ندارد و آن آرامش کافی است !! یک قسمت عمده از عدم آرامش را باید به حساب این گذاشت که در اجتماع ما فرهنگ زندگی اجتماعی مناسب وجود ندارد !! ولی یک قسمت دیگر به عدم درک مناسب آرامش و آسایش در دید مهندسی ساختمان ربط دارد !!!
خانه ی قدیمی ما پذیرائی نداشت ، راهرو (دالان ) داشت که خروجی را به خانه وصل می کرد ( شمالی و جنوبی بودن ساختمان هم فرق نمی کرد !! ) ... دهلیز داشت ، محلی باندازه یک اتاق کوچک که همه ی اتاق ها از آنجا به هم ارتباط داشتند ... و اتاق داشت ، در خانه ی قدیمی پذیرائی از مهمان در یکی از اتاق ها صورت می گرفت و آشپزخانه داشت !! و ... !!! این روزها دهلیز دیگر نیست ، نام این رشته ی ارتباطی ساختمان ، پذیرائی شده است !! یعنی یک جای بزرگ ( نسبت به بقیه جاهای ساختمان ! ) که همزمان نقش دالان ، دهلیز ، اتاق ویژه ی مهمان و ... را بازی می کند
در ساختمان قدیمی ما ، وقتی یکی مهمان می آمد ؛ فرق نمی کرد غریبه یا فامیل و حتی همسایه و ... بقیه می توانستند از اتاق های دیگر براحتی استفاده بکنند ولی در ساختمان های امروزی وقتی یکی می آید ، یا باید در خدمتش باشی و یا در اتاقت محبوس !! خانه ی قدیمی خصوصی و عمومی را باهم داشت ، خانه های جدید بر اساس مهندسی خصوصی ساخته می شوند و وقتی عمومی به آن تحمیل می شود ؛ یک چیزی غیب اش می زند ؛ آرامش !!
===
یکی از همکاران از من سوال تخصصی می پرسید که پسرم می خواهد برایش کیسه بوکس بخرم و بگذارد در پارکینگ ، هر از گاهی به آن مشت و لگد بزند !!! و البته در ادامه یک عالمه هم توضیحات ریز و درشت داد !! و اضافه کرد که وقتی مشت هایش را هی به در و دیوار می زند (و گهگاهی به خواهر کوچکترش !!) ، بهتر است برای جلوگیری از عواقب غیر منتظره به کیسه بوکس بزند !!
و من ضمن راهنمائی های اصولی (!) یک خاطره ی خیلی خنده دار ( با تعریف مدل دادویی !! ) برایش تعریف کردم از زمانی که کارمند نهضت سواد آموزی بودم !!
« من در آن سالها در بهترین شرایط جسمی یک جوان قرار داشتم و همزمان چند رشته ی ورزشی را ادامه می دادم و یکی از آنها والیبال بود !! وقتی هم که در سالن نبودم همان حرکات را با تکانهای دست و پا انجام می دادم ... مثل زدن سرویس های تنیس که این روزها هم ادامه دارد (و جای خالی من در مسابقات ویمبلدون را به من یادآوری می کند !) خلاصه اینکه وقتی در سالن راه می رفتم ( در زمان های خلوت بودن سالن ) ، مثل پریدن برای زدن آبشار در والیبال بالا پریده و مشتم را به سقف می کوبیدم و سه یا چهار اثر روی سقف می گذاشتم ، در طول یکی دو سال تقریبا تمام کریدور طبقه ی دوم ، جای مشتهای مرا داشت !!!
یکبار که مدیر کل با مسئول تدارکات در حال بررسی محل نصب پیجرها بودند ، از مدیر تدارکات پرسیده بود : " این فرورفتگی های سقف از اول که نبوده !؟ چرا بوجود آمده است !؟ " مدیر تدارکات ما که آدم صاف و صادقی بود جواب داده بود : " اینها آثار اون نیم وجبیه که توی سالن والیبال تمرین می کند !! " علی الظاهر گفته ی فوق را شوخی تلقی کرده بود و ذهنش هضم نکرده بود که یکی آنهمه بتواند بپرد و مشت بکوید به سقف !!! »
جهان اول و دوم را نمی دانم ولی در جوامع ما ، بدلیل وجود تنش های زیاد و غالبا غیر قابل هضم !! آدم باید راهی داشته باشد تا حرص و جوشش را تخلیه نماید !!! به کیسه بوکس زدن بهتر از خالی کردن آن سر بقیه اهل خانه می باشد !! عموما تازه جوان های ما یک رشته ی رزمی را انتخاب می کنند و یک مدتی با آن خوشان خوشان می گذرانند !! تعداد خیلی کمی در آن رشته ها نمکگیر شده و می مانند و خیلی ها آن رشته را بعد از مدت کوتاهی رها می کنند !!
رشته های رزمی و بوکس و ... شاید بنظر خشن بیایند و ظاهر خوبی نداشته باشند ولی بمراتب از رانندگی کردن یک آدم ناراحت (!) تاثیرات منفی و غیرقابل بازگشت کمتری دارند و تلفات رانندگی های هیجانی قابل مقایسه با تلفات ناشی از بلد بودن فنون رزمی نیست !!!!
- ۹۵/۰۷/۱۰
آقا حرف حساب جواب نداره!
یادمه یه بار در تلویزیون با یکی از چهره های ماندگار که یک آقای بالای هشتاد سال بود (اسمشون الان یادم نیست) مصاحبه میکردن، ایشون یک عبارت طلایی گفتن به این مضمون:
زندگی های قدیم آسایش نداشت اما آرامش داشت، زندگی های امروزه آسایش داره اما آرامش نداره ...
شاید، البته شاید که نه، حتماً راز طول عمر و بیمار نشدن قدیمیا همین بوده .. آرامش ...