دلخوشکی ها ...
دیروز روز پرکار و ناراحتی بود ؛ امسال یادم رفته است که به روی میمون کدام حیوان نامیمون سال را شروع کرده ایم !! بدبیاری ها ناجور به چشم می زند و خوشی های موجود که کم هم نیستند در هاله ای از این بدبیاری ها قرار دارند و کلا " صدا به صدا نمی رسد !! "
بعد از یک روز کاری ناجور ، آماده ی رفتن به خانه بودم که کنار محل تایم کارت ، جائی که زود آمده ها می ایستند تا وقت مقرر برسد !! چشمم را یک منظره ی خاص جلب کرد ، جایی که همیشه چند دقیقه ای آنجا می ایستم !! ولی این بار به لطف جابجایی ساعت ها ، آنجا را در لحظه ی خاصی از غروب می دیدم ...
در حالیکه مردم همیشه کنجکاو (!) بِر و بِر نگاه می کردند ، خم شده ، موبایل را در حالت " عکاسی در شب " گذاشته و کنار لبه ی استخر مخصوص آب چاه مستقر کرده و شاتر را زدم !! نور خیلی کم بود و حداقل 25 ثانیه طول می کشید تا نور کافی را گرفته و عکس گرفته شود ...
یک تصویر فوق العاده ای از آب در آمد ، خوشم آمد و چند عکس از زوایای مختلف هم گرفتم و کلی خوشان خوشان شدم ؛ بهمین راحتی ...
شب باتفاق بانو رفتیم قدم زنی ، ولی به سفارش یکی از دوستان که همیشه به خوردن من گیر می دهد (!) سر از یک فست فودی درآوردیم (!!) ، یکی دوبار آنجا را دیده بودم ولی حس رفتن را از همین همکارم گرفتیم ...
نشستن و سفارش دادن و همه ی کارهای من ؛ مخصوصا اگر کیفم کوک باشد (!) ، یک عالمه فیلم تشریف دارد ... تا بیایند و سفارش بگیرند ، کاغذ زیر بشقابی پر از طرح را با انواعی از خودارهای رنگی موجود در کیف بانو (!) رنگ آمیزی کردیم و این حرکت ما با استقبال خوبی روبرو شد و قرار شد بچه ی تمیزی باشیم و نقاشی هایمان را روغنی نکنیم و آخر سر بدهیم برای یادگار نگه دارند !!!!
همان جا یک عکسی هم از طرح ساندویچ ها و طرح رستوران گرفته و نقد به نقد در صفحه ی اینیستاگرام رستوران گذاشتم !! بعد از غذا یادگاری هایمان را هم نوشته ، کاغذهایمان را تحویل داده و یادداشت دیواری رستوران را که دو ماه گردشان بود را امضا زده و بیرون رفتیم ...
مراسم پر فیض چایی را هم بهمراه گز و سوهانی که ره آورد سفر یک همکار بود ، برگزار کردیم تا روز بد را با شبی خوش به پایان رسانده باشیم ... وقتی به خانه رسیدم ، کم کم صدای عزاداران خیابانی که طبل و بلندگوهایشان را گرم می کردند بلند شده بود ، محرم نزدیک است !!
- ۹۵/۰۷/۰۶
دیروز که رفته بودم دیدن گرامی والدین، یه بسته سوهان ره آورد سفر قم تک دایی جانمان روی میز بود. منتهی همگی کم ذوق شدیم شوقی برای خوردن سوهان نبود حتی حلوا سفید گردویی تبریز، سوغات یک گرامی دوست هم جز چند ناخنک باقی مانده... با این حال هوس خوردن ساندویچ از نوع گرم و خوشمزه را کردم الان.
عکس زیباست آن تک ستاره و نورنارنجی هم علاوه بر آب فوق العاده است. ^_^