رکوئیم
رفته بودم لب حوض
تا ببینم عکس تنهایی خود را در آب
لب حوض کجا بود !؟ رفته بودم ارکستر فلارمونیک تبریز ، برای اجرای یکی از زیباترین و معنوی ترین آثار موسیقیایی جهان از موتسارت ؛ رکوییم !!
یک توی پارانتز بروم برای آشنایی من با ارکستر فلارمونیک تبریز که فعلا مهمتر از خود موتسارت یا موزارت است !!
( اندر احوالات صحبت های آشنایی خانواده ها در مقوله ی ازدواج بودیم که طبق معمول حرف از همه جا بود و اشاره آمد که پسر عمه ها و خواهر بانو اهل موسیقی و حرکات موزون هستند !! و بعدتر معلوم شد که خواهر بانو ویولن زن تشریف دارد و پسر عمه باتفاق نامزدش در ارکستر تبریز از این سازهای عجیب و غریبِ بادی ( فاگوت ) می زنند !! طبق معمول ( اهالی دوه چی !! ) ما همیشه از بالا می گیریم ، مثلا وقتی از کشور گابن حرف می زنند ما اول می پرسیم رئیس جمهورش کیه !؟ حالا کاری نداریم کجای نقشه است !!! القصه همان ابتدا پرسیدم : " رهبر ارکستر تبریز کی باشند !؟ " گفتند : " آقای شادپور !! " گفتم : " یاشار ؟ " با تعجب گفتند : " می شناسیدشان !؟ " گفتم : " اگر آن یاشاری باشد که قدیم ها کمانچه می زد ، آره ... البته من از هلال احمر می شناسمش !! مسئول آنست بود و نگهداری سگ های آموزش دیده با او بود !! "
اووووفمممممه ... این یعنی تائید شد !! و این یعنی تا اینجا کافیه و پارانتز بسته !!!! )
در جریان بودیم که قرار است اجرایی داشته باشند و البته در تهران ... بعدها گفتند که تهران لغو شد و شاید هم چیز دیگر و تا اینکه رسیدیم به قرار اجرا !!
فروش بلیط از طربق اینترنت بود و چون این قبیل چیزها در شهرهای ما خیلی کم هستند ، بندرت می توان بلیط بدست آورد ... و صدالبته برای تنبل های مثل من که تازه دقیقه ی نود هوس رفتن به کنسرت می کنم !! قرار بود به ما خبر بدهند که چه می شود ولی انگار خبر بی خبر شد و برای همین طبق قاعده ی" از بالا گرفتن " ، زنگ زدم به فوتورافچی و قرار شد او پیگیری بکند تا بلیط ما تهیه شود !! البته اگر از طریق خود ارشاد حل نمی شد بعنوان ناظر معنوی از طرف امام جمعه می رفتم !! قانون یا راهی خواهم یافت ، یا راهی خواهم ساخت !! برای این مواقع است ...
اجرا برای دیروز و امروز بود و برای همین دیروز طی تماسی اطلاع یافتیم که بلیط ما آماده است و سپرده اند به نگهبانی که برویم و بگیریم !! ساعت 21 اجرای کنسرت بود و من ساعت 20 به بانو خبر بلیط ها را داده بودم و تا برسم خانه و لباس کنسرتم را بپوشم (!!) و بروم بلیط بگیرم و بروم دنبال بانو و گل تهیه کنیم و برسیم به کنسرت ، یک عالمه استرس پاس کرده بودم !! تازه ، باران هم گرفته بود !!!
بقول سعدی که می گوید :
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند که ای روشن گهر پیــــر خردمند
ز مصــــرش بوی پیراهن شنیدی چــــــرا در چاه کنعــــانش ندیدی
بگفتــا حال ما برق جهــان است دمی پیــدا و دیگر دم نهان است
گهـــــــی بر طـارم اعلا نشینیم گهـــــی تا پیش پای خود نبینیم
توی کارخانه به همکاری می گفتم : " والا... اوضاع ما معلوم نمی شود ، حالا دو تا بلیط داده اند ، معلوم نیست کجای سالن باشد ، از ردیف اول تا آخر بالکن را باید در نظر گرفت !! البته شاید از شدن آشنایی برویم پشت پرده ی سن بنشینیم و شاید از محوطه ی بیرون سالن گوش بدهیم !!! " وقتی وارد تالار پتروشیمی تبریز شدیم ، پاکت را باز کردم و دیدم دقیقا بهترین جای سالن !! یعنی هسته ی هلو کجا می نشیند ؟! جای ما در سالن همانجا بود !!!
می بینید که هنوز نوبت به ارکستر و موتسارت نرسیده است !!! القصه همکار بانو قرار بود برای ما بلیط تهیه بکند که بعلت مسافرت دیر رسیده بودند و خودشان از بالکن برای ما بای بای می کردند !! کمی نشستیم و با بغل دستی مان شوخی کردیم و مردم را ورانداز کردیم تا اینکه کم کم نوبت اجرای برنامه رسید ... یک عالمه دلخوشی را حذف کردم که روده درازی نشود !!!
===
رکوییم ، آخرین اثر موتسارت یا همان موزارت است ... شاهکاری که به انتها نرسیده نویسنده را به انتها رساند !! قبل از اینکه نوازنده ها بیایند ، چراغها خاموش شد و روی پرده فیلمی به نمایش درآمد که بنظر من از خود ارکستر لازمتر بود و البته قابل هضم تر !! خدا وکیلی وقتی اولین صحنه ها را دیدم فکر کردم شاید بخاطر " فاجعه منا " پیش برنامه انداخته اند روی پرده که خونمان با شنیدن آهنگ های غربی زیاد منحرف نشود !!!!! تصاویر بسیار زنده و قابل لمس بودند ... برای من که چنین بود و شاید برای 90 درصد از حضار که اصلا نمی دانستند واقعیت این جریان رکوییم چیست !!!؟ صدای بسیار سنگین و زیبای هماآهنگ کلماتی بسیار آشنا برای شنونده ها دکلمه می کرد .: " روزی که همه برای جواب دادن حاضر خواهند شد ؛ چه کسی شفاعت مرا خواهد کرد ؟ ... "
در این میان زندگی نامه و شخصیت آهنگساز بصورت نماهای کوتاه توضیح داده می شود و باز تصاویر نماآهنگ ( کلیپ ) پخش می شد و فوق العاده زیبا بود !! اصل این ساخته بر اساس آمرزش برای درگذشته ها می باشد و کلیپ به خوبی از عهده ی معرفی کار برآمده بود ... تاثیر کلیپ روی شنونده ها محسوس بود !!
بعد از هزار سال عزاداری و سر قبر رفتن و اینهمه کبکبه و دبدبه برای لیلةالرغائب و ... هنوز برای ساختن یک چنین کلیپی دست و پا بسته ایم و یک عالمه ادعا داریم !!!!
بعد از آن نوبت نوازنده ها رسید و آمدند در جایگاه خود قرار گرفتند ، یک گروه 60 نفری که بخوبی از عهده ی اجرا برآمدند و تقریبا در هر نقطه ی گروه، آشنایی داشتم ... برنامه و شب خوبی بود !! چندتایی هم عکس گرفتم که بدلیل نور کم زیاد جالب نشدند !! اگر کمی زودتر بفکر برنامه ریزی می افتادم می توانستم دوربین دوستم را بگیرم و عکس های خوبی شکار بکنم ولی مجبور شدم موسیقی را گوش بدهم !!!!
مابقی هم که زیاد می شود ... در پست های بعدی اگر یادم افتاد می نویسم !!!
- ۹۵/۰۶/۲۸
میگم خداییش خیلی کیف داره آدم وسط یه جمعی، در مورد سوژه ای که عنوان میشه اطلاعات خوبی داشته باشه و کلی پز بده ها !!
بخصوص اگه اون جمع، جمع خانواده ای باشه که قراره وصلتی باهاشون صورت بگیره
کلی در جواب مثبت دادنشون تاثیر داره !!!
(آیکون بگو و در برو)!!!!