سکانس دوم
بعد از اینکه تیرمان به سنگ خورد ، در فکر بازگشت بودیم که زنگ زدیم به یکی از متولیان انجمن عکاسی شهر تا تهِ دلمان را سرش خالی کرده باشیم ؛ ناسلامتی برای دیدن عکس های پسرش آمده بودیم ...
طبق فرموده ی " ما به شما نزدیکتریم !! " که نمی دانم متعلق به ایرانسل بوده در تبلیغات هایش (!) یا سردار سلیمانی در خطاب به آمریکائی ها (!) و یا حتی خود خدا ( که لطفش مستدام باد !! ) در جواب تلفن فرمودند که همین نزدیکی ها هستیم و باشید تا خدمت برسیم و چند دقیقه بعد سرمان آوار شدند !!
آشناداشتن یعنی این (!!) در ایران آشنا نداشته باشی برای دادن گل هم پشت در می مانی !! برای گرفتن گل که باید باندازه ی یک آقازاده آشنا داشته باشی !! آمدند و خوش و بشی کردیم و اتفاقا ( که در این کشور زیاد اتفاق می افتد !! ) کلید نمایشگاه پیش شان بود و در را باز کردند و رفتیم شیرینی خوردیم و عکس ها را دیدیم و یادگاری نوشتیم و چون خود صاحبان هنر تشریف نداشتند ، سر عکس هر کدام از شرکت کننده های آشنا (!) یک گلی چسباندیم و عکس گرفتیم و رفستادیم به اینستای والدین محترماشان تا عمرا از خجالت ما در بیایند !!!!
البته موقعی که دوستمان آمده بود تا درهای بسته را به روی ما باز بکند ، شور سیاسی مان بالا رفته بود و از جملات تاریخی این کشور به نفع خودمان سوءاستفاده می کردم : " من توی دهن این انجمن می زنم !! من خودم انجمن تشکیل می دهم !! من بواسطه ی اینکه کلید در انجمن توی جیب دوستم هست ، در انجمن را باز می کنم و ... "
خالی بودن نمایشگاه بیشتر بدردمان خورد و کمی از خودمان عکاسی کرده و عکس یادگاری گرفتیم ؛ به لطف نمایشگاه گشایی ما چند نفری هم آمدند و دیدار کردند و شیرینی خوردند و رفتند ...
این عکس ها متعلق به دنیز بودند !!
این ستون هم برای عکس های ماهنی
جریان تعطیلی هم این بود که در این مجموعه فرهنگی ، سینما فیلم برای نشان دادن داشت و گالری عکس ، نمایشگاه برای دیدار عمومی ... از طرفی گروه کمدی شهر هم کارهای نمایشی و بی جنبه بعنوان طنز داشت !! برای اینکه این مجتمع زیرنظر اداره ارشاد می باشد ، مستاصل مانده بودند که فقط قسمت نمایش طنز را بخاطر روز وفات امام جواد (ع) تعطیل بکنند یا همه را و یا هیچکدام را !!! باز کرده بودند تا ببینند شدت جریان کدام طرفی است !!! خدا مسئولین مستاصل را هدایت فرماید !!
- ۹۵/۰۶/۱۳