چای دبش ، نان تازه و خط خوش ...
چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۰ ق.ظ
ما ایرانی ها مردمام چای خوری بحساب می آئیم و این خود می تواند یکی از نشانه های مصرف بی رویه و یا اسراف در توجه ما باشد ؛ نحوه ی مصرف چای در ایران خیلی شخصی بوده و استاندارد مصرفی ندارد ولی هر کسی می تواند بفراخور جایگاهی که دارد دیگران را مورد نصیحت قرار بدهد ،« زیاد داغ نخور !! » ، « چایتان سرد نشود !!» ، « چای باید لب سوز باشد !! » ، «چایی اصلا خوب نیست !! » ،« من چایی نخورم ، سر درد می گیرم » و ...
چای در طول زمان گاه مورد عنایت است و گاه مورد شماتت ، تازگی ها رقبای خاصی پیدا کرده است که علاوه بر رنگ متفاوت خواص متفاوتی هم به آنها افزوده شده است ، شاید یک دلیل این باشد که نتوانسته اند شفابخشی های جدید را به چای سیاه بچسبانند و برای اینکه تجارتشان روزی زمین نماند آنها را سوار چای سبز و انواع دیگری کرده اند !!
چای به دو صورت داغ و سرد و پررنگ و کم رنگ مصرف عمومی دارد ، من از خیلی سال پیش که شاید به حوالی سنین کودکی ام برسد به دو دلیل چایی را سرد می خوردم، یکی بدلیل اینکه داغ بودن چایی دندان هایم را اذیت می کرد و دیگری اینکه شنیده بودم که دکتر به مادر بزرگم که ناراحتی قلب داشت توصیه میکرد که چایی نخورد !!
( وقتی دکتر به مادربزرگم گفت که چایی نخورد من می دیدم که روی میزش یک لیوان بزرگ چای پررنگ قرار دارد و زل زده بودم به آن لیوان چایی !! دکتر که آن روزها از محبوبیت و معروفیت خاصی برخوردار بود توجه من به لیوان را دید و به من گفت : بیا جلوتر ... با تکمی احتیاط جلوتر رفتم و بعد به من گفت : به لیوان دست بزن ! بااحتیاط بیشتری به لیوان دست زدم و دیدم که سردِ سرد است !! گفت : فکر نکن خودم می خورم و به مردم می گویم نخورید !! چون می دانم اگر بگویم سردش را بخورید گوش نخواهند داد و قبول نخواهند کرد برای همین می گویم نخورید ، اینطوری که اینها می خورند برای قلب و معده شان خوب نیست !! )
سالها بعد یک دلیل دیگر هم به آن اضافه شد و آن اینکه دیدم کسانی که چای را داغ می خورند مصرف قندشان بالاست ، در حالیکه من چایی ام را ؛ حتی بصورت لیوانی ، با نصف حبه قند می خوردم !! و مزیت سرد بودنش این است که مصرف بالای قندی که حالا همه به آن حمله ور شده اند را از خیلی سال پیش ندارم ... بحث چایی نخصصی است و باید بعدا مفصلا به آن بپردازم ...
===
مردی بود که شبها بهمراه دوستانش به شب نشینی می گذراند و عادت داشت که شبها دیر به خانه بیاید ، و ازاین ناحیه از دستش در خانه دلخور بودند ... یک شب شب نشینی شان خیلی زیاد طول کشیده بود و نزدیکی های سحر بود که به خانه رسیده بود !! آرام آرام و دزدکی تا پای بستر رفته بود و تازه می خواست شلوارش را دربیاورد و برود سرجایش بخوابد که همسرش متوجه شده و پرسیده بود : « حالا می آیی !؟ »
مرد که دیده بود بدجایی گیر کرده است ، شلوار را بالا کشیده بود و گفته بود : « من ... !! غلط کنم که حالا بیایم ... شلوارم را می پوشیدم که بروم نان تازه بگیرم !! »
===
برادرزاده ام به کلاس خوشنویسی می رود ، یک مدتی به خط نستعلیق مشغول بود و بعد به خوشنویسی لاتین رفت ، چند شب پیش که در خانه شان برای شام مهمان بودیم ، برایم دست خط آورده بود و معلوم شد دارد شکسته نستعلیق کار می کند !! یکی از جریاناتی که همیشه در عرضِ زندگی من جریان دارد ،حضور خط خوش ،خوشنویسان و علاقه خوشنویسی است و باندازه ی کافی در انواعی از خط و خطاطی و ... نیمچه کارشناس تشریف دارم !!
مردم از خط خوش خوششان می آید ولی کمتر کسی به این دلخوشی وقت می گذارد ، این روزها خط خوش به کتاب های درسی راه پیدا کرده است و این امر در توجه مردم به خط خوش و توسعه خوش خطی کمک زیادی می تواند بکند ، در گوشه و کنار هم کلاس های زیادی برای آموزش انواعی از خط ها وجود دارد ولی باید یک نگرش خاص بر آموزش دادن و آموزش گیری حاکم بشود که متاسفانه چنین مدیریت و سیستمی وجود ندارد و فرهنگ سازی برای آن نیز صورت نمی گیرد !!! بنظر من باید برای سنین 7 تا 10 سال باید کلاس های خوانا نویسی و خط تحریری بگذارند ... از سن 10 تا 20 ترغیب بکنند که فرد برود و یکی از خط ها ؛ مخصوصا نستعلیق را بصورت تخصصی یاد بگیرد و در مورد بقیه انواع خط اطلاعات پیدا بکند و بعد از اینکه در این نوع نوشتن به پختگی خاصی رسید برود و در یک خط هنری تر مانند خط شکسته نستعلیق ، تمرین و آموزش ببیند !!
اینکه بخاطر جذب مشتری و درآمدزائی کردن به یک بچه ی ۹ ساله خطِ شکسته نستعلیق آموزش بدهند ، بنظر من اصلا خوب نیست و مثل این است که مرزهای هنری خطاطی را مانند مراتع کشور داده باشند برای ویلا سازی !!!
×××
من برای اینکه بتوانم ادامه نوشتن های غیر وبلاگی ام را ادامه بدهم نیاز دارم که مشغله های ذهنی ام را تا حد صفر کاهش بدهم !! پست نویسی روزانه مغایر با سایر نوشتن هایم می باشد و برعکس آرامشی که آن طلب می کند این توجهش به یافتن سوژه های مختلف می باشد !! برای همین گاهی لازم می آید که مسایلی که در ذهنم هستند را بصورت مختصر و یا تکمیلی روی وبلاگ پیاده بکنم تا شاید اگر مشغله ای تازه از راه نرسیده باشد (!!) به نوشتن ادامه داستان هایم بپردازم ؛ قورباغه ای که هر روز بزرگ و بزرگتر می شود !!
- ۹۵/۰۶/۰۳
نوشتن برای نظم. به به
و
چای را بیشتر برای گرمابخشی اش می خورم به همین خاطر زیاد درگیر رنگش نیستم. گاه همان آب جوش بوده حالا با یه ته رنگ چای کیسه ای دست چندم :)
انواع دمنوش ها هم بیشتر بخاطر نوشیدنی گرم بودنش دوست می دارم البته به جز نوشیدنی آبی رنگ گل ختمی که باید با آب سرد تهیه شود.
دنبال نان تازه در نوشته تان می گشتم که کنار فنجان دیدمش آن هم مینی مال شده :))
قبل ترها جلساتی چند، در کلاس آموزش خوشنویسی با خودکار گذراندم خوب بود. مدرس اصرار بر ریز نویسی داشت. پیشنهاد شروع با خوانا نویسی عالی است.