دیرنوشت ها !!
دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ق.ظ
امروز دوشنبه است انگار ؛ اینهمه از دست زمین و زمان شکایت می کنیم و آن وقت دو روز که تعطیل می شود حساب و کتاب زندگی ا زدست مان در می رود !! دو روز است که نمی رسم تا روزنویسی را ادامه بدهم و مطالب زیادی را از دست داده ام ...
×××
اندر حواشی زندگی صنعتی آورده اند که کارشناسان کار و زندگی در بلاد کفر به این نتیجه رسیده اند : افرادی که بعداز بیست و پنج - سی سال کار صادقانه و یا ناصادقانه (!) از کار بازنشسته می شوند، در سال اول بازنشستگی در معرض خطر انقراض قرار دارند !! و دلیلی که برای این امر شمرده اند این است که این افراد وقتی یهویی بیکار می شوند ، برنامه ی عادی زندگی شان که رفتن به سر کار و ساعاتی را به سرکار ماندن و سرکار گذاشتن افراد می گذشت ، تبدیل به بی برنامگی شده و فشار بیکاری موجب از پا درآمدنشان می شود و توصیه کرده اند که در سال اول بازنشستگی بصورت نیمه وقت و حتی بی مزد و بی منت سرشان را به فعالیتی گرم کنند تا دچار انقراض یهویی نشوند !!
اینجانب بشخصه اعلام می دارم که به دلیل تعطیلات مضاعفی که به ما تحمیل شده است و برنامه ی مدون زندگی عادی ام را بهم زده است ، ممکن است منقرض بشوم ،نشان به این نشان که دوشنبه شده است و هنوز خیلی حرف روی دلم تلنبار شده است !!
سود جویانِ مغرضِ داخل کشور از این یافته ی کفار به سود خود بهره جسته و برای جلوگیری از انقراض پیش از موعد (!) منت سر مردم گذاشته و می گویند بهتر است با بالا بردن سن بازنشستگی این مشکل را حل نمایند و نام آن را بالا رفتن امید به زندگی می گذارند !! (بالا بردن امید به زنده ماندن !!!) در حالیکه این امر یک سال بعد از فراغت از کار است و فرقی نمی کند کجای سن باشد !!!
×××
روز پنجشنبه با ما تماس گرفتند و قرار شد بهمراه دوستان در ددر اطراف دریاچه ارومیه باشیم !! پسر دوستم در حال تمرین و آموزش عکاسی می باشد و روز جمعه برای عکاسی کردن در اطراف دریاچه و طبیعت با پدرش برنامه داشتند !! بعداز یک خواب از نوع دیروقت که عمده مسبب آن تماشای تی وی و المپیک بود (!) صبح حوالی ساعت ۸ راه افتادیم و رفتیم به جزیره شاهی ( اسلامی قدیم !! )
حکیمی گفته بود که ششماه قبل را قدیم می گویند ؛ با این سرعتی که زندگی ها بخود گرفته اند شاید حکمای بعد از ما هفته ی گذشته را مِلاکِ قدیم بودن بگیرند !! بعد از انقلاب نام جزیره ی شاهی بدلیل طاغوتی بودن نامش به جزیره ی اسلامی تغییر یافت و توی پارانتز می نوشتند ( اسلامی سابق !! ) مانند کرمانشاه که تبدیل شد به باختران !! ولی کمی بعد مردم دریافتند که طاغوت ربطی به نام ندارد و چه بسا خیلی از آقازاده ها طاغوتی تر از شاه می باشند ، برای همین کرمانشاه را برگرداندند سرجایش و حالا باید بنویسند باختران سابق و الخ ... (این «الی آخر» هم که به اختصار «الخ» نوشته می شد در دوران مدرسه برایمان معضلی شده بود و داستان هایی داشت برای خودش !!)
خلاصه اینکه بطرف جزیره راه افتادیم ،اولین چیز ناراحت کننده ای به چشمم آمد این بود که احمق هایی که بواسطه پست های مدیریتی آب طلا داده شده اند و خودشان را با طلا اشتباه می گیرند در یک کار نابخردانه قصد دوبانده کردن جاده مابین جاده تبریز - آذرشهر به جزیره را داشتند !! با توجه به این دانسته که یکی از راههای خشک شدن دریاچه ، اِعمال دستکاری فیزیکی انسان در اکوسیستم دریاچه و کشیدن این جاده در سال ۵۲ بود !! این اقدام مکمل در ۴۰ سال بعد از اشتباه اول فقط می تواند موجی از حسرت و ناراحتی را ببار بیاورد !!! ناگفته نماند که مسیر دریایی و تبریز به ارومیه که جاده ی داخلی جزیره قسمت عمده ای از آن را شامل می شود یکی از پرحادثه ترین جاده های استان بوده جناب عزرائیل یک پایگاه دائمی در این مسیر برای خودش دارد !!! حوالی سال ۷۲ من پیشنهاد سرپایی مطرح کرده بودم که تمام جاده ی داخلی جزیره خاکی باشد تا هیچ ماشینی نتواند بالاتر از ۳۰ کیلومتر سرعت بگیرد !! البته می شود با شعار فرهنگی بخاطر روح دریاچه بالاتر از ۳۰ کیلومتر نرانید هم اقدام کرد که متاسفانه ملت همیشه در صحنه صبح تا شب از ارواح اموات خودشان در زندگی کار می کشند و مطمئنا روح دریاچه را به حساب نمی گذاشتند !!!
برای خوردن صبحانه در روزی که گرمایش از همان ابتدای صبح معلوم بود ، به مسیر سمت راست جزیره رفته و حوالی روستای بهرام لو و در یک سایه سار خلوت و ساده ، املت خوران برگزار کردیم و عکاس نوجوان چند عکس از کوه سنگی « توربین » گرفت ... توربین یکی از محل های ویژه برای تمرینات سنگنوردی استان می باشد .
بعداز صبحانه رفتیم و حضور گرم مان را به دریاچه تحمیل کردیم ،البته قبل از ما خیلی ها آمده بودند تا از یک وجب آبی که مانده است نهایت تحمیل را استفاده ببرند ... آب دریاچه این روزها به اطراف پل دریایی شهید کلانتری محدود می شود که می توان در آنجا عمقی برایش درنظر گرفت !! این شهید کلانتری برادر همان کلانتری معروف است که تقریبا نیم قرن وزیر کشاورزی و جهاد کشاورزی بود (!!!!) و از آن یقه هایی هست که حدود یکصدهزار سال فقط برای پاسخ دادن به برخی مسایل خاص در قیامت پای حساب خواهد ماند و ایشالا زیر آفتاب !!! و امروزه یکی از متولیان احیای دریاچه شده است و چه امید بخش !!!!
یک ساعتی پای دریاچه ای بودیم که اشکش به خون نشسته است و قرمزی اش را در تی وی جشن گرفتند بخاطر حضور دوباره آرتیمیا ها !! مردم از همین حال دریاچه هم تا می توانند سوءاستفاده می کنند و اطراف همین یک وجب آب هم باندازه چشمگیری پر از آت و آشغال و ضایعات انسانی است !! و مردمی که چقدر طمعکارانه از لجن این دریاچه امید شفابخشی داشتند و تا خرخره خود را در لجن ها فرو برده بودند و ...
کمی بعد عکاس نوجوان را با پدرش تنها گذاشته و راهی شدیم تا جایی برای ناهار خوردن پیدا کنیم !! این بار از روستای آق گنبد بطرف چپ جزیره رفتیم و بعد از عبور از یک جاده نامناسب که من آرزو داشتم کاش همه ی جای این جزیره اینگونه بود (!) خودمان را به سایه ساری رساندیم که قدیم ترها ساحل دریاچه بود و جالا چشم اندازش یک نمک زار بزرگ است باندازه ی یک کویر !!! و الخ ...
×××
جمعه شب مهمان بودیم ؛ روبروی تی وی جا خوش کرده بودیم و والیبال آمریکا و ایتالیا را نشان می داد ... چهل سال گفتن و شنیدن « مرگ بر آمریکا » ، مانند نقشی که بر روی بیستون حک شده است در روح و دلمان نقش بسته است !! از باخت آمریکایی ها آقدر خوشان خوشان شده بودیم ، بیخود بیخود ، که انتها نداشت !!!
×××
اندر حواشی زندگی صنعتی آورده اند که کارشناسان کار و زندگی در بلاد کفر به این نتیجه رسیده اند : افرادی که بعداز بیست و پنج - سی سال کار صادقانه و یا ناصادقانه (!) از کار بازنشسته می شوند، در سال اول بازنشستگی در معرض خطر انقراض قرار دارند !! و دلیلی که برای این امر شمرده اند این است که این افراد وقتی یهویی بیکار می شوند ، برنامه ی عادی زندگی شان که رفتن به سر کار و ساعاتی را به سرکار ماندن و سرکار گذاشتن افراد می گذشت ، تبدیل به بی برنامگی شده و فشار بیکاری موجب از پا درآمدنشان می شود و توصیه کرده اند که در سال اول بازنشستگی بصورت نیمه وقت و حتی بی مزد و بی منت سرشان را به فعالیتی گرم کنند تا دچار انقراض یهویی نشوند !!
اینجانب بشخصه اعلام می دارم که به دلیل تعطیلات مضاعفی که به ما تحمیل شده است و برنامه ی مدون زندگی عادی ام را بهم زده است ، ممکن است منقرض بشوم ،نشان به این نشان که دوشنبه شده است و هنوز خیلی حرف روی دلم تلنبار شده است !!
سود جویانِ مغرضِ داخل کشور از این یافته ی کفار به سود خود بهره جسته و برای جلوگیری از انقراض پیش از موعد (!) منت سر مردم گذاشته و می گویند بهتر است با بالا بردن سن بازنشستگی این مشکل را حل نمایند و نام آن را بالا رفتن امید به زندگی می گذارند !! (بالا بردن امید به زنده ماندن !!!) در حالیکه این امر یک سال بعد از فراغت از کار است و فرقی نمی کند کجای سن باشد !!!
×××
روز پنجشنبه با ما تماس گرفتند و قرار شد بهمراه دوستان در ددر اطراف دریاچه ارومیه باشیم !! پسر دوستم در حال تمرین و آموزش عکاسی می باشد و روز جمعه برای عکاسی کردن در اطراف دریاچه و طبیعت با پدرش برنامه داشتند !! بعداز یک خواب از نوع دیروقت که عمده مسبب آن تماشای تی وی و المپیک بود (!) صبح حوالی ساعت ۸ راه افتادیم و رفتیم به جزیره شاهی ( اسلامی قدیم !! )
حکیمی گفته بود که ششماه قبل را قدیم می گویند ؛ با این سرعتی که زندگی ها بخود گرفته اند شاید حکمای بعد از ما هفته ی گذشته را مِلاکِ قدیم بودن بگیرند !! بعد از انقلاب نام جزیره ی شاهی بدلیل طاغوتی بودن نامش به جزیره ی اسلامی تغییر یافت و توی پارانتز می نوشتند ( اسلامی سابق !! ) مانند کرمانشاه که تبدیل شد به باختران !! ولی کمی بعد مردم دریافتند که طاغوت ربطی به نام ندارد و چه بسا خیلی از آقازاده ها طاغوتی تر از شاه می باشند ، برای همین کرمانشاه را برگرداندند سرجایش و حالا باید بنویسند باختران سابق و الخ ... (این «الی آخر» هم که به اختصار «الخ» نوشته می شد در دوران مدرسه برایمان معضلی شده بود و داستان هایی داشت برای خودش !!)
خلاصه اینکه بطرف جزیره راه افتادیم ،اولین چیز ناراحت کننده ای به چشمم آمد این بود که احمق هایی که بواسطه پست های مدیریتی آب طلا داده شده اند و خودشان را با طلا اشتباه می گیرند در یک کار نابخردانه قصد دوبانده کردن جاده مابین جاده تبریز - آذرشهر به جزیره را داشتند !! با توجه به این دانسته که یکی از راههای خشک شدن دریاچه ، اِعمال دستکاری فیزیکی انسان در اکوسیستم دریاچه و کشیدن این جاده در سال ۵۲ بود !! این اقدام مکمل در ۴۰ سال بعد از اشتباه اول فقط می تواند موجی از حسرت و ناراحتی را ببار بیاورد !!! ناگفته نماند که مسیر دریایی و تبریز به ارومیه که جاده ی داخلی جزیره قسمت عمده ای از آن را شامل می شود یکی از پرحادثه ترین جاده های استان بوده جناب عزرائیل یک پایگاه دائمی در این مسیر برای خودش دارد !!! حوالی سال ۷۲ من پیشنهاد سرپایی مطرح کرده بودم که تمام جاده ی داخلی جزیره خاکی باشد تا هیچ ماشینی نتواند بالاتر از ۳۰ کیلومتر سرعت بگیرد !! البته می شود با شعار فرهنگی بخاطر روح دریاچه بالاتر از ۳۰ کیلومتر نرانید هم اقدام کرد که متاسفانه ملت همیشه در صحنه صبح تا شب از ارواح اموات خودشان در زندگی کار می کشند و مطمئنا روح دریاچه را به حساب نمی گذاشتند !!!
برای خوردن صبحانه در روزی که گرمایش از همان ابتدای صبح معلوم بود ، به مسیر سمت راست جزیره رفته و حوالی روستای بهرام لو و در یک سایه سار خلوت و ساده ، املت خوران برگزار کردیم و عکاس نوجوان چند عکس از کوه سنگی « توربین » گرفت ... توربین یکی از محل های ویژه برای تمرینات سنگنوردی استان می باشد .
بعداز صبحانه رفتیم و حضور گرم مان را به دریاچه تحمیل کردیم ،البته قبل از ما خیلی ها آمده بودند تا از یک وجب آبی که مانده است نهایت تحمیل را استفاده ببرند ... آب دریاچه این روزها به اطراف پل دریایی شهید کلانتری محدود می شود که می توان در آنجا عمقی برایش درنظر گرفت !! این شهید کلانتری برادر همان کلانتری معروف است که تقریبا نیم قرن وزیر کشاورزی و جهاد کشاورزی بود (!!!!) و از آن یقه هایی هست که حدود یکصدهزار سال فقط برای پاسخ دادن به برخی مسایل خاص در قیامت پای حساب خواهد ماند و ایشالا زیر آفتاب !!! و امروزه یکی از متولیان احیای دریاچه شده است و چه امید بخش !!!!
یک ساعتی پای دریاچه ای بودیم که اشکش به خون نشسته است و قرمزی اش را در تی وی جشن گرفتند بخاطر حضور دوباره آرتیمیا ها !! مردم از همین حال دریاچه هم تا می توانند سوءاستفاده می کنند و اطراف همین یک وجب آب هم باندازه چشمگیری پر از آت و آشغال و ضایعات انسانی است !! و مردمی که چقدر طمعکارانه از لجن این دریاچه امید شفابخشی داشتند و تا خرخره خود را در لجن ها فرو برده بودند و ...
کمی بعد عکاس نوجوان را با پدرش تنها گذاشته و راهی شدیم تا جایی برای ناهار خوردن پیدا کنیم !! این بار از روستای آق گنبد بطرف چپ جزیره رفتیم و بعد از عبور از یک جاده نامناسب که من آرزو داشتم کاش همه ی جای این جزیره اینگونه بود (!) خودمان را به سایه ساری رساندیم که قدیم ترها ساحل دریاچه بود و جالا چشم اندازش یک نمک زار بزرگ است باندازه ی یک کویر !!! و الخ ...
×××
جمعه شب مهمان بودیم ؛ روبروی تی وی جا خوش کرده بودیم و والیبال آمریکا و ایتالیا را نشان می داد ... چهل سال گفتن و شنیدن « مرگ بر آمریکا » ، مانند نقشی که بر روی بیستون حک شده است در روح و دلمان نقش بسته است !! از باخت آمریکایی ها آقدر خوشان خوشان شده بودیم ، بیخود بیخود ، که انتها نداشت !!!
- ۹۵/۰۶/۰۱