یادداشت های دادو

من کی هستم ؟

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ب.ظ

چند روز پیش داشتم بطرف اتاقم در ساختمان اداری می آمدم که یکی از کارگران هم شانه من شد ؛ آدم آرام و سربراهی می باشد و  برای اینکه در این همراهی از نوع چند قدم ، باب حرفی باز شده باشد ، پرسیدم : " مدرک تحصیلی ات چیه ؟ "

 


جواب داد : " لیسانس دارم و دارم ادامه می دهم و ارشد می خوانم !! " برای ارشد خواندنش تعجب کردم ولی از شنیدن اینکه یک کارگر ؛ حتی از نوع خدماتی درجه 3 ، مدرک لیسانس دارد ، این روزها ، نباید زیاد تعجب کرد ... روزی که ما وارد این کارخانه شدیم ، کسانی که 5کلاس سواد داشتند مسئول کارگاه بودند و دارندگان مدرک سیکل ، در پست رئیس کارگاه جاخوش کرده بودند !!!


یادم هست که با ورود ما به کارخانه ، در شرکت ریخته گری که آن زمان جزو ماشین سازی بود و تفکیک نشده بود ؛ میانگین سواد شرکت به پنجم ارتقاء یافته بود !!! یعنی باافزوده شدن 100 نفر دیپلم ، سطح سواد آنهمه بالا آمده بود ... چند سال پیش باز در یکی از نمودارها دیدم که سطح سواد شرکت مابین فوق دیپلم و لیسانس است ؛ آنهم متمایل به لیسانس !!!! البته این امر نشان دهنده بالا رفتن سطح سواد و فرهنگ و شعور کارخانه نیست ؛ چرا که نفر دوم کارخانه فوق دیپلم دارد و پائین ترین سطوح کارگری ، آنهم از نوع خیلی سخت و بدنی اش ، که کارگران کارگاه تهیه مذاب می باشد ، با بیشترین تعداد کارگران دارای مدرک لیسانس !!!

 

خلاصه اینکه با این سوال و جواب او را همراه خودم کرده و به اتاقم آوردم ... خدای نکرده فکر نکنید که کار داشت و کارش زمین مانده بود ، چند ماه است که خیلی ها برای قدم زنی به کارخانه می آیند و هر روز یک کمبودی هست و خیلی از کارگاهها تعطیل هستند ... البته یاد جمله معروف روز عاشورا افتادم که امام گفت : " اگر با مرگ من دین جدم برپا می ماند ، پس ای شمشیرها مرا دریابید !! " این روزها با آنچه ما می بینیم و آنچه در تی وی می شنویم باید بگوئیم " اگر تورم با بسته شدن کارخانه ها کنترل می شود و اقتصاد شکوفا می شود ، ای چرخهای صنعت متوقف شوید !! "


هنوز اصل مطلب را ننوشته ، دو فقره توی پارانتز رد کرده ام ... من اگر مدیر گمرکات بودم ، همچنانکه در حمایت از گردشگری و توریسم حرف می زدم ؛ تخت جمشید را زیر سبیلی رد می کردم آن ور مرزها !!!


خلاصه اینکه وقتی پرس و جو کردم ، متوجه شدم که مدرک لیسانس و فوق لیسانس اش از نوع کشکی می باشد ، از همان مدرک های اصل که دانشگاههای درپیتی و قلابی صادر می کنند ... در سریال در حاشیه ، مهران مدیری به دکتراهای فیلیپینی گیر داده بود تا گند مهندسان داخلی درنیاید ولی دکترها زود بهشان برخورده بود و نگذاشتند سریال ادامه پیدا بکند !!! امروزه مهندسان داخلی ، حتی از نوع ارشدش ، آنقدر بیسواد هستند که تعریف گل کاری هایشان برای خیلی ها شاید دور از باور و تصور باشد !!!  دانشگاه ... ، بنر زده است ؛ در چهارگوشه ی شهر !! و تبلیغ می کند " با یکصدهزار تومان در ماه و بدون حضور در دانشگاه ، مدرک بگیرید !! "


طبق معمول شکایت هم داشت از کار زمانه و بیدادهایی که بر آنها رفته است و پیدا کردن شغل مناسب و نداشتن پارتی و ... ( این فرد راننده لیفت تراک می باشد)، البته به آنها گوشزد کرده اند که حرف از داشتن مدرک بالاتر از دیپلم بزنند ، تمدید قرار داد نشده و اخراج خواهند شد ... ( اینهم خودش گفت و گناه من فقط باندازه ی سر تکان دادن می باشد ! )

 

گفتم : " فکر کن من مدیرعامل یک شرکت موفق هستم ... پارتی بازی هم نمی خواهم بکنم ... دنبال آدم باسواد و کاربلد می گردم که برایم کار بکند و حقوق خوبی هم خواهم داد !! " یک برگ کاغذ A5 بطرفش هل دادم و گفتم : " رزومه ی خودت را برایم بنویس ! " گفت : " رزومه چیه ؟ " گفتم : " برای یک تحصیل کرده در حد فوق لیسانس بعید است نداند ولی من بحساب مبارزه با فرهنگ غربی می گذارم ... چهار خط بنویس که کی هستی و چی هستی ، تا من بر اساس آن تو را استخدام بکنم !! "

 

از آن روز دردسر من شروع شده است ؛ البته از نوع شیرین اش !! دو ساعت نشست و نوشت و داد دست من ، دیدم از انشای یک بچه ی ابتدایی ضعیف تر است ؛ یعنی با چند فعل که چندم شخصی شان با هم فرق داشت و زمان هایشان بهم نمی خورد (!) جمله ساخته بود ... آنهم چه جملاتی !؟ دری وری های پیش پا افتاده و از نوع پاچه خواری و امدادهای غیبی و ...

 

کاغذ را جلوی صورتم گرفته و یک کتاب توی صورتش گفتنی گفتم ، شدید !!! بعد از او خواستم برود و چهار تا چیز یاد بگیرد در اندازه ی مدرکی که دارد و گفتم : " مدرک تو مثل دماغ پینوکیو می باشد !! به هیچ عضوی از تو نمی خورد !! و ... " یک دانلودی هم از اینترنت گرفتم که یک مقاله در مورد رزومه نویسی بود و دادم تا برود مطالعه بکند و یک صفحه برایم از خودش بنویسد ...

 

دو روز بعد آمد و یک برگ کاغذ در دست داشت ... صد رحمت به بار اول که ناشیانه نوشته بود ؛ این بار فکر کرده بود و گل های قبلی را به چمن آراسته بود !! زیر لبی یک نفرین اساسی به وزرای معمولی و عالی (!) آموزش و پرورش دادم که شامل چهار نسل می شد ، از زمان فعلی تا سه وزیر قبلی !!! بعد نشستم و دو ساعت تمام به او یاد دادم که برای چه کاری چه نوع رزومه ای باید بنویسد ، به من چه ربطی دارد که شوهر خواهرش چکاره است !! یا افراد تحت تکفلش چه کسانی هستند و ... !!!! یعنی سرم سوت کشید اساسی ...

 

دوباره قرار شد برود و بخاطر ارواح عمه هایش هم که شده است ، خودش را روی کاغذ پیاده بکند و بیاورد ... دیروز مرا دیده و اشاره ای کرد و گفت : " نوشته ام ... در اولین فرصت خواهم آورد !! " با خودم فکر کردم اگر پارتی بازی نبود ، چه درصدی از این ادارات و کارخانجات باید خالی می ماند !!!!

 

  • دا دو

نظرات  (۸)

سلام دادویی
تازه خبرنداری نفرسوم کارخانه هم که بشه حضرت آقا برادر نفر دوم ... مدرک معادل فوق دیپلم داره اونم از نوع معادلسازی خانه کارگر......
پاسخ:
سلام
شکر خدا که من از خیلی چیزها خبر ندارم وگرنه منفجر می شدم !!
از قدیم گفته اند " بار کج به منزل نمی رسد " هرچند این روزها بعضی ها بارشان را روی دوش دیگران به این طرف و آن طرف حمل می کنند و امیدوارم در روز پس دادن حساب ، بارهای دیگران را هم بر دوش بکشند و ببینند چه زحمتی داشت !!

حالا با توصیفاتی که عرض کردم وشما هم فرمودین  آدم مونده آیا واقعا  "نون حلال "که میگن شامل این اقشار مظلوم !!!!! هم میشه ؟؟؟؟
پاسخ:
نان حلال و تربیت صحیح ، خودش را در رفتار فرد نشان می دهد !!! برای همین است که خیلی از حضرات راضی نیستند یارانه شان قطع بشود ؛ مطمئن هستند که درآمدشان تا ریال آخر از راه حرام است !!!! و تنها پول حلالی که دستشان می رسد همین یارانه شان است !! ( البته اگر دزد و اختلاس کار ، از بیت المال حقی داشته باشد )
سلام دادوجان.الان یادم نیست کدام روزنامه بود همشهری بود یا جام جم..چند روز قبل تو اون ستونی که مثلا خبرهای دست اول وآنچنانی را می نویسند ذکر کرده بود در یکی از وزارتخانه ها، آقای وزیر دوتا از برادران زنش رو بعنوان دو تا از معاونین مخصوص خودش منصوب ، دامادش هم یکی از پست های حساس را در اختیار گرفته وپسرشان هم خلاصه همه کاره وزارتخانه قرار داده بودند ، حالا وقتی اون بالاها اینطوریه احتمالا نباید انتظار داشت که در جاهای دیگه وضعیتی بهتر از این داشته باشه..خلاصه ..هوا خوبه ، تو هم خوبی ، منم بهتر شدم انگار..(نقل از یک ترانه از خوانندگان مجاز وطنی ..)
پاسخ:
سلام
بدبختی از آنطرف نمی آید که سنگر گرفته و مراقبیم ... بدبختی را باید در ریشه دوم شخصیت های خودمان جستجو کنیم !!
سلام، 

در و تخته ساختمان بهم جورند. بیچاره آنها که در این ساختمان می خواهند زندگی کنند.
پاسخ:
سلام
منظور از آنها کیست !؟
سلام
من وقتی اولین رزومه ی کاری مو می نوشتم، حسابی از وجدانم مایه گذاشتم و فقط اون مواردی رو قید کردم که اگه یه درصد پذیرش شدم، مطمئن باشم که می تونم انجامش بدم و از پسش بربیام. مدیر موسسه که از قبل و توسط یک آشنایی من رو می شناخت، گفت شنیده بودم شما تو فلان و فلان و فلان مورد هم دستی بر آتش دارید و الانم ارشد می خونید و.. منم جواب داده بودم: بله، ولی فعلا تو همه شون آماتورم.. اونم که مرد پخته ای! بود یکمی نصیحتم کرد که آدم باید زبر و زرنگ باشه و بیخودی تو سر مال نزنه و .. خلاصه نپسندید و بعدشم فهمیدم اون شغل و داده به یکی از اقوامش که خیلی هم زبر و زرنگ بوده و به درد همه کاری هم میخورده. این روزا خود کارفرماها طالب آدم قلابی و رزومه ی قلابی اند، اینگار خیال شون راحت میشه که تو جمع شون همگی خودی اند.
پاسخ:
سلام
انسان ابتدائاً خوب است ولی رفته رفته با آزمایش های مختلف آزموده تر می شود ... فرهنگ رزومه در کشور ما جایگاهی ندارد ولی اگر از بدشانسی خارجی ها یکی مثل من خواست برود آن طرف ، می بیند که رزومه را کسی می خواهد که به آن اعتقاد دارد و مدعی را روی ادعاهایش می چلاند ، رزومه در اینجا یک برگ برای پرونده است ...
ما ایزو را با پول می خریم چه برسد به این مسایل زیر دست و پا مانده !!
قصد من این بود که طرف حداقل حساب کار خودش دست اش باشد ، بعدا برای نان شب اش یک دروغی می بافد !!!
با سلام مجدد ..آقا من که متوجه نشدم ، اتفاقاً تصور می کنم از همون طرفی که سنگر گرفته ومطمئن بودیم متضرر شدیم..واین که گفتید بدبختی رابایددر ریشه دوم شخصیت خودمان جستجو کنیم یعنی چه جوری؟
پاسخ:
با علیک مجدد

ما شیطان را اشتباه گرفته بودیم !! و فکر می کردیم در آن سوی کره خاکی است درحالیکه شیطان اصلی در درون انسان خاکی بود و ما فریب ریاکاران داخلی را خوردیم !! ما فریب شخصیت ظاهری افراد را خوردیم و حالا از شخصیت درونی آنها ضرر می بینیم ...
برادر بزرگم که رشته حسابداری خونده، تعریف میکرد که زمانی که نیرو میگرفتیم، یک جوان ظاهراً  تحصیلکرده و صد البته پر ادعا! اومد برای استخدام.
 وقتی براش وقت تعیین کردیم و گفتیم فلان موقع بیا برای مصاحبه و در ضمن یه آزمون کتبی هم هست، یک اوکی با لهجه غلیظ امپریالیزم جهانی گفت و یک "بای" هم پشت بندش.. و رفت !!

میگفت روز موعود اولاً این آقا  نیم ساعت دیرتر از زمان مقرر اومد با چشمهای خمار و خواب آلود و دهانی که از فرط خمیازه های مکرر، از سعادت تماس دو لب بالا و پایین محروم بود!!!
و با اینکه به ایشون تاکید کرده بودم که آزمون کتبی هم داری، حتی یک مداد یا خودکار هم برای درمون درد همراهش نبود !!!
متاسفانه برادرم سعادت همکاری با این جوان رعنا رو از دست داد!!

یه خانم جوان دیگه تو فامیل هست، مدتی قبل رفته بود در شرکت همسرجان فرم استخدام پر کنه، در رزومه نوشته بود:
من هاجر گلابتون زاده(مثلاً!) فرزند حااااااج شنبلیله گلابتون زاده، رئیس صنف شفتالو فروشان(مثلاً!)   بازار بزرگ شیراز، دارای مدرک تحصیلی آبیاری گلهای قالی از دانشگاه بٌز چلاق تپّه، ساکن خیابان فلان، کوچه فلان، ساختمان فلان، طبقه فلان، تقاضای استخدام در این سازمان را دارم!!

متاسفانه این خانم علیرغم پوئن مثبت بسیار بزرگی!!! که داشته (فرزند رئیس صنف شفتالو فروشان بازار بزرگ) در مصاحبه و آزمون قبول نشد کلی هم پشت سرمون بد و بیراه گفت که: این روزا همش پارتی بازیه و اصلا همون بهتر که استخدام نشدم !!!!!!!

پاسخ:
سلام
یک خاطره هم من یادم افتاد ؛ من دو سال در نهضت سوادآموزی حسابری - حسابدار - امین اموال بودم !! یعنی کمتر زمان سوزاندم ولی خیلی چیزها یاد گرفتم !!‌ یکبار که از اداره کار فرستاده بودند برای یک کارخانه ؛‌ با یک تیپ خوب وارد دفتر آقای مدیر شدم و یک کوتوله ی چاق هم وردست آقای مدیر بود !! از من پرسید در چه کاری تبحر و مهارت دارم و من چندتائی شمردم که می دانستم چون اطلاعی در آن زمینه ندارند چیزی هم نم یتوانند بگویند !!!‌و ادامهدادم که حسابداری و حسابرسی هم بلدم !! انگار اکسیژن تازه به آنها رسیده باشد ؛‌خودشان را تکانی داده و خوشحال شدند !! بعد آقای مدیر به بغل دستی اش اشاره کرد که چند تا سوال حسابداری از من بپرسد ببیند چقدر بلد هستم ... به آقای مدیر گفتم به ایشان بگوئید که من در چه سطحی استخدام خواهم شد تا در آن حد سوال بکند ؛‌ کارمند حسابداری می خواهید یا مدیر مالی !؟!؟ اینجوری که این آقا آستین بالا زده دنبال دکترای حسابداری می گردد !! و ادامه هم که خودش داستانی ست
سلام هم یادمون رفت !!
سلام ...
پاسخ:
سلام و علیک سلام بر شما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی