انگار همین دیروز بود !!
یک همکاری داریم که من همیشه فکر می کنم او قبل از من به کارخانه آمده است ، چند بار اشاره کرده است که یکسال بعد از من آمده است ولی چیزی که در مغز و حافظه ی من ثبت شده است تغییر ناپذیر است انگار !!
شاید یک دلیل آن این باشد که سن او از من بیشتر است و دیگر آنکه همیشه او را با چند همکار قدیمی تر دیده بودم و ... از علاقه ای که به پینگ پونگ دارد خبر دارم و هرازگاهی حرفی از پینگ پونگ بمیان می آورد ...
چند روز پیش داشت تعریف می کرد که نیما و نوشاد عالمیان باهم بازی می کردند و بار اولش بود که می دید دو برادر در یک مسابقه ی رسمی رودرروی هم ایستاده اند و یک جورایی شده بود وقتی می دید که برادری به خاطر امتیازی که پیش افتاده خوشحالی نشان می دهد و بخاطر توپی که از دست داده ناراحت شده است !!
پرسیدم : « کدام یک از اینها بزرگتر است ؟! نیما یا نوشاد ؟! » یادم نیست کدام را گفت و زیاد هم مهم نبود (!) گفتم :« خیلی سال پیش در مسابقات کشور پدر اینها با عمویشان با هم بازی می کردند ٰاگر خوب یادم مانده باشد دوقلو بودند انگار ؛ رحمت و نعمت عالمیان !!! » با تعجب گفت : « مگر پدر اینها هم پینگ پونگی بودند !؟ » گفتم : « آره ... سطح بازی شان هم آن وقت ها خوب بود و تقریبا بین ده نفر اول کشور بودند و دیگر اینکه در مسابقات دسته یک کشور اینها در تبریز بازی می کردند و دقیقا یادم هست که خبر بدنیا آمدن یکی از بچه هایشان را به آنها دادند ؛ نمی دانم نیما بود و شاید هم نوشاد !!! » شاید سی و چند سال پیش بود !!
===
امشب سرپائی داشتم مسابقات دو و میدانی را از شبکه ورزش می دیدم ، یک جورایی خوشم آمده بود و خیلی وقت بود که به تماشای این رشته ننشسته بودم ... تماشای این رشته ها همیشه برایم جالب بود ؛ در نوجوانی و جوانی یک نیم نگاهی از دریچه ی دو و میدانی به ورزش انداخته بودم !!
در یکی از رشته ای دو که شاید دو یک مایل بود !! یک کنیایی اول شد و کسی که به او جائزه اش را می داد کسی نبود جز « سرگئی بوبکا » ستاره ی آن روزهای پرش با نیزه از روسیه !! دوران قهرمانی او را خوب بیاد داشتم و همیشه در دو میدانی اولین کسی که به ذهنم می آمد ، البته به جز « بن جانسون » ، همین آقای بوبکا بود !!!
خیلی خوش بحال شدم از دیدنش ...
- ۹۵/۰۵/۱۰