یادداشت های دادو

حال خوبِ ددر ...

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ

دیشب خانه دوستم مهمان بودیم ... روزگاری بی بهانه (!)‌ هر شب دورهم بودیم و این بار با وجود بهانه های زیاد که هر کدام شاه بهانه ای بودند برای خودشان ، دورهمی قسمت نمی شد !!! برخلاف خیلی ها که به همت معتقد هستند ما همچنان به طبل قسمت می کوبیم ...


و بر اساس مثل معروف خودمان که می گوید : « قسمت ، همتدن باش اولار !!‌ » (‌چیزی که به واسطه ی قسمت بدست مان می رسد ، همیشه از چیزی که با همت و تلاش خودمان بدست آورده ایم بیشتر است !!‌) زندگی مان را می چرخانیم و تاکنون با وجود چوب های زیادی که توسط دوستان نزدیک و دشمنان دور (!)‌ لای چرخ زندگی مان شده است ، سوار بر ارابه ی قسمت همچنان می تازیم ...

 

البته موضوعی که مطرح شد ، ردی بر همت و اراده انسان برای پیشبرد اهداف و برنامه های روزمره نبود ، ولی اعتماد به نفسی که امروزه شعار هر کوچه و بازاری شده است و بر اساس آن کتاب های زیادی به چاپ های چندم می رسند ، چیزی بیشتر از یک توهم در این دنیای شتاب زده نیست !! اعتماد به کدام نفس !؟ نفس ی که بیش از ۷۵ ٪ آن را ناخودآگاه تشکیل می دهد چقدر می توان قابل اعتماد باشد ؛ اعتماد به نفس فریبی بیش نیست و کسانی که می خواهند به اهداف فوق العاده خود برسند با این فریب و دگرگونه نشان دادن واقعیت که شاید یکی از بارزترین نشانه های آخرالزمان است ، مردم را چنان فریفته و بدنیال خود می کشانند که انگار مردم چیزی را که باور کرده اند را به چشم عقل و واقعیت دیده باشند ؛ کافیست یک مقطعی را برش داده و مطالعه بکنید ، کسانی که با شعار اعتماد بهنفس کتاب می نویسند همگی میلیاردر شده اند و کسانی که به آنها ایمان آورده اند همگی در بدبختی غوطه ور هستند و بین خود و مراد خود ، دیگرانی را مقصر می دانند که نقشی در بدبختی آنها ندارند !!!

 

اعتماد به نفس واقعی ، در میان مومنین و افراد با ایمان مذهبی بالا دیده می شود ؛ کسانی که به واقع می دانند نفس آنها ضعیف و نادان و ناتوان است و بر اساس اعتقادی که به ضعف خود دارند، توکل و ایمان شان به خدا شکل گرفته است !!!

 

خلاصه اینکه دیشب فرصتی بود تا برویم و چند بهانه را به هم گره بزنیم و دور هم باشیم ... دختر تازه بدنیا آمده ی دوستم در مرز چهارماهگی بود و ما هنوز به دیدارش مشرف نشده بودیم ... خانه ای که تازه عوض شده بود را ندیده بودیم و یکی دو بهانه ی دیگر ... تازه بهانه ی بزرگ پریده بود !! دختر دوستم از سوئد آمد و رفت و من در یک ماهی که اینجا مهمان بود نتوانسته بودم او را ببینم !!

 

طبق معمول کمی دیر کردیم ... آدم مزدوج که می شود این تاخیرها را زیاد به رویش نمی آورند !! این موارد انگار جزو بلاهای طبیعی هستند !! دیر رفتیم و تازه نمی دانستیم باید کجا برویم ، از دیگر دوستی که آنجا بودند تلفنی آدرس گرفتیم و تازه گم شدن هم به تاخیرمان اضافه شد ... بعداز کمی چپ و راست شدن و اینور بیا و آنور نرو (!)‌ رسیدیم به خانه ی دوست مان !!! به دوستی که آدرس می داد گفتم :‌‌ « شما مرا که برای خودم یک دادو مپ هستیم در حد گوگل !! توی خیابان ها سرگردان می کنید ، مردم حق دارند که می گویند تبریزی ها آدرس را درست نشان نمی دهند !! »

 

طبق معمول شب خیلی زود به نیمه شب رسید و سیندرلای معروف حوالی ساعت ۱ شب بود که به خانه برگشت !!


===


صبح در خانه کمی کار عقب مانده کردم ... دو ماه از وبلاگ سال قبل را ادیت کرده و آماده پرینت کردم !! چقدر حالم گرفته شد وقتی دیدم داستان سفر به دماوند را که یکی دو قسمت اش را نوشته بودم ، ناتمام ، رها کرده بودم !! و همچنین از خواندن برخی مسایل خوش به حال شدم !!

 

مادرم ناهار در خانه نبود و برای همین خودم برای پخت « تاوا کبابی » دست به کار شدم ... بوی غذا چنان در خانه پیچیده بود که مجبور شدم هود را روشن بکنم !! مقدمات ناهار آماده شده بود که زنگ زدند و قرار گذاشتند برای ناهار برویم بیرون و در دل طبیعت چند ساعتی را بگذرانیم ... غذایمان را هم پیچاندیم و همراه بردیم ... خانم و مادر خانم و خواهر خانم آمدند سراغ مان و باتفاق هم راه افتادیم !!

 

ناهار را در پارک شهر صوفیان خوردیم ... پارک باندازه ی کافی شلوغ بود ؛ یک امام زاده در محوطه ی پارک وجود دارد که در سالهای دور یک مقبره و مسجد کوچک بود و امروزه می رود تا به مقبره ی یک پیامبر اولوالعزم تبدیل بشود ، تا حالا که نیمه کاره است می شود سه طبقه اش را دید !! یک جایی ، انگار قسمت ما بود !!‌، خالی بود و رفتیم در سایه نشستیم و ناهارمان را خوردیم !!!!!!

 

برنامه ی خاصی نداشتیم برای همین راهمان را ادامه دادیم و رفتیم تا جلفا ... هوا خوب بود ، البته داخل ماشین و به کمک کولر خیلی بهتر بود !! حوالی ۵ عصر به جلفا رسیدیم و کمی عکاسی از نوع لب مرزی و بعد یک چایی از نوع سرپائی و رفتیم مجتمع بزرگ ستارخان ؛ یک دوری زدیم و کمی خرت و پرت خریدیم و برگشتیم .

 

 رود ارس - جلفا

  • دا دو

نظرات  (۳)

عکس زیبایی از رود ارس ...تا بحال ارس را به این زیبایی نمی شناختم ، حقیقتش از زاینده رود اصفهان زیباتره..یه مطلب دیگه اینکه گفته بودید تبریزیها آدرس رو درست نشون نمیدن ، حقیقتش تا حالا فکر میکردم فقط اصفهانیها هستند که آدرس را عوضی میگند وطرف رو سرگردان میکنندآخه اگه خدای نکرده در اصفهان ، آدرسی رو از یه اصفهانی بپرسید اگه آدرس پرسیده شده درست کنارش باشه میگه برو بالاتر..اینکه میگم شایعه نیست به سر خودم آوردند..حالا نمیگم همشون ولی بیشترشون اینجوریند..
پاسخ:
دراینمورد که ارس همیشه پرآب و باابهت تر از زاینده رود است شکی نیست ، پشت سر رود ارس یک سد و دریاچه قرار دارد که تا 52 کیلومتر گستره دارد و بااین پشتیبانی قابل مقایسه با زاینده رودی که هر از گاهی خشک می شود نیست ...
آدرس دادن یک معضل است و این کار از کمبودهای اطلاع رسانی شهرداری ها ناشی می شود و ما آن را وظیفه ی خلق می دانیم ، حداقل در قسمت های مرکزی اصفهان تابلوهای راهمایی خوبی برای گردشگران تعبیه شده است ، واقعیت این است که مردم دوست دارند آدرس بدهند ولی باید آدرس دادن را یاد بگیرند ، با زور زدن نمی شود !! گاه ما از یک مسافر می پرسیم و او بدون اینکه خم به ابرو بیاورد آدرس داده و خود را خلاص می کند و مسافر سرگردان می ماند ...
در سالهای گذشته در برخی جاهای تبریز تاکسی های ویژه ای وجود دارند ، با تابلوی " از من بپرس !!!" که برای حل معضل بد آدرس دادن می باشند !!
  • همطاف یلنیز
  • سلام سلام
    در آدرس دهی خوش به حال مشهدی ها که می گویند: مُدُنوم نُموگُم (می دانم نمی گویم ^ـــــ^)
    و
    آیا این نوزاد چهارماهه نصیبی از دستدوزهای همطافی بُرده؟
    و
    گویا کبابی های شما خوش بوست حالا با گوشت چرخ کرده و سیب زمینی و گوجه
    یا گوشت و پوست کدو
    .
    .

    پاسخ:
    سلام
    آدرس دادن های ما یک سری مسایل سیاسی - فرهنگی در پشت سر خود دارد و ایضا مشکل در سر خم کردن به عبارت " نمی دانم !! "
    بعله ... عروسک های انگشتی نمدی ایشان قبل از خودشان کنار تخت شان انتظارشان را می کشیدند !!
    ما ساده برگزار می کنیم ، با همان چند فقره که دیدید (!!) مابقی خود دانند !!

    سلام، 

    همیشه « خوش قسمت » باشید. 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی