یاد ایام ...
روزها چقدر سریع در گذر هستند و خاطرات چقدر زود به خواب فراموشی سپرده می شوند !! و مشغولیت هایی که از یاد می برند و چیزهائی که ناخودآگاه بیاد آدم می آورند ...
سهم من از تماشای بازی های فوتبال « ملت های اروپا » ، همان ۱۵ دقیقه ی انتهایی است که بصورت سرپائی می باشد و هر روز یک بازی را می بینم ... اسپانیا و بدنبال آن انگلیس و امروز بازی ایتالیای بزرگ که مقهور بازی و دوندگی جانانه ی ایرلندی ها شدند و هم ولایتی های بابی ساندرز بزرگ ، کمر ایتالیا را شکستند ، آنهم با یک گل بیادماندنی و یک ضربه ی سر خیلی تماشائی !!
خیلی سال پیش در همچنین روزهایی و یا شبی !!! دقیقا بیست و شش سال پیش ،سال ۶۹ !! من مشغول تماشای بازی بودم و برزیل داشت بازی می کرد که ناگهانمادرم بالا آمد و در اتاقم را باز کرد و گفت : زلزله شد ... متوجه شدی !؟ جواب من منفی بود !!! فردای آن روز خبر یکی از فاجعه آمیز ترین زلزله های کشور در اخبار پیچید ؛ رودبار و منجیل در حد قیامت کبری لرزیدند ... ۴۰ هزار نفر قربانی این زمین لرزه وحشتناک بود !!
من سرباز بودم و دو روز بعد برگشتم سقز ... از سپاه زنگ زدند و گفتند از بچه های گیلان اگر کسی مرخصی خواست ، بدون اعمال هرگونه ملاحظات بدهیم تا بروند !! یکی از بچه ها در دفتر سپاه مرا دید و یکی از شمالی های گردان ما را سفارش کرد ... بچه ی آستانه ی اشرفیه بود !! گفت که حواسم به او باشد ، خبر داد که خودش اصلا خبر ندارد و تمام روستایشان در رانش زمین ناپدید شده است !! چند نفر گیلانی داشتیم و باتفاق هم تا ترمینال رفتیم و بدرقه شان کردیم ... هیچکدام دیگر برنگشتند !! از همان روستا فقط دو نفر مانده بودند ، یکی همین همدوره ای ما بود و دیگری خواهر کوچکترش که بدلیل بیماری در خانه ی خاله اش در رشت مانده بود و بقیه در زیر خروارها خاک مدفون شدند ...
یادآوری تلخی بود ، از دیروز بازی ها برایم آن لحظه ها را تکرار می کنند !!
وقتی مسیر رودبار به زنجان را بطرف جاده ی گیلوانا ادامه می دهیم ،در اطراف دریاچه ی بزرگ سد سفید رود ، یک تابلوی یادمان که بر مزار کشته های آن حادثه ی بزرگ نصب کرده اند ، آن روزها را برایمان زنده می کند ... روحشان شاد
- ۹۵/۰۴/۰۳