استارت زدیم ؛ می زنیم ...
دیشب استارت کوهروی های بعد از افطار را زدیم ؛ یکی از دوستان تماس گرفت و قرار اولیه را با هم گذاشتیم ... سال قبل بدلیل عمل جراحی قلب به کوه نیامده بود و امسال اولین نفری بود که همپای استارت ما شد ...
برنامه ی دیشب خیلی خوب پیش رفت ، برخلاف اخلاق همیشگی و ذاتی این کوه ، از باد خبری نبود !! کوه عینالی ( سرخاب ) در شمال شهر تبریز قرار گرفته است و در دره ی پشت آن رودخانه ی تلخه رود ( آجی چایی ) مسیر خود را بطرف دشت غربی تبریز و دریاچه ارومیه ادامه می دهد ... این دره ی بزرگ مانند یک دودکش بزرگ جریان هوا را از شمال شرق تبریز مکیده و بطرف تبریز فوت می کند و یکی از عوامل اصلی خنک بودن هوای شهر در تابستان های گرم می باشد ... بالا رفتن ما در کوهروی های بعد از افطار مانند این است که در جهت خلاف دودکش بالا می رویم و برای همین در برخی زمان ها حرکت واقعا سخت می شود ... این توضیحات را نوشتم تا " اخلاق ذاتی و همیشگی این کوه " که در بالا نوشته بودم روشن شود !!
سلانه سلانه تا بالا رفتیم و خوش و بش های بالایی کوهی آغاز شد ؛ بعضی از این احوالپرسی ها شامل کسانی می شود که در طول بیست سال گذشته (!) بدون اینکه آشنایی ( حتی سطحی ؛ در حد نام !! ) صورت گرفته بوده باشد ، انجام می گیرد و این از دلخوشی های خاص کوهروی های شبانه ی من است که سابقه دار می شود ولی کهنه نمی شود !! طبق معمول یک چایی خورده و تعدادی سلام و علیک کرده و به برخی ابراز احساسات ها جواب داده و برگشتیم ...
===
امروز استارت کار را دوباره زدیم ...
از وزیر صنایع که بخاری بلند نشد ؛ بعد از آمدن وزیر کشور به تبریز ، که معلوم نبود بخاطر مسایل اختلافی در نتایج انتخابات بود و یا چه مورد دیگری ، حقوق اسفند و فروردین واریز شد و دستور آمد که کار شروع شود ... ( یک روز مانده بود تا اعتصاب کارخانه به چهلم خودش برسد !! )
البته برخی ها هنوز به کارکرد کارخانه معترض هستند و دلایل خاص خودشان را دارند ... دلایلی که در سالهای گذشته ، مدیران بی کفایت باید به آن توجه می کردند ... مسایلی که مانند زخم های ناجور همیشه امکان سر باز کردن دارند !!
دولتی که با تزویر(!) قصد فروش کارخانه اش را دارد لابد فردا از همین کارفرما امیدِ اعتماد خواهد داشت و زهی خیال باطل !!
- ۹۵/۰۳/۱۹
عینالی .. آجی چای
یاد وطن ...
چند روزه همش در حال و هوای تبریزم
فرسنگها دورم اما دلم اونجاست
دو روز قبل پنجمین سالگرد فوت مادرم بود
چند روز قبل در جمع فامیل با اقوام مادری ترکی صحبت میکردم
بعد از مدتها به زبان مادری حرف میزدم
و انگار تازه احساس میکردم چه عشقی دارم من به این زبان شیرین ..
الانم این پست رو خوندم هوایی شدم
جای ما هم نفس بکشید هوای لطیف و خنک تبریز رو
و یادی از ما غریب غربا کنید ..
بابت راه افتادن مجدد کارخانه هم تبریک
امید که گشایشی باشه برای راه افتادن مجدد حس انسانیت و انصاف در بعضی افراد ..