نیمه ماه و داستان ماه تمام ...
نیمه شعبان که می آید به رسم
سالهای دوری که بیاد دارم همه جا چراغانی می شود ... دیشب هم از زیر چند محوطه چراغانی شده
عبور کردم ، مخصوصا مقابل مسجد صاحب الامر ، ولی نمی دانم چرا آن جذابیت
سالهای کودکی ام را نداشت !؟!؟
اینکه من پوست کلفت تر شده ام را شکی نیست ، آدمی هر چقدر بزرگتر می شود دوست دارد از پس پرده ها خبر داشته باشد ، اصراری هم لازم نیست که بخرج بدهد کافیست چند چهره ی آشنا را ببیند و برود دنبال ته و توی کارها بگردد و خسته و دست خالی برگردد !! شتاب زندگی انسان ها فوق العاده بالا رفته است ، با همان شتاب بالا ، همه ی خواسته ها ردیف می شوند ... شتاب برای پولدار شدن ، که غالبا بدون لحاظ کردن خوب و بد و حلال و حرام ! می باشد و به دنبال آن شتاب در بخشیده شدن و اقدام به کارهای عام المنفعه و شرکت در مراسمات مذهبی !!! انگار این قبیل مراسم ها ، سیستم گناه شویی هستند !!
بروم سراغ خاطرات کودکی ؛
از همان سالهایی که بیاد دارم در خانه ی ما یک دستگاه ضبط و پخش بود که کاست هایش حلقه ای بودند و فعلا هم آنها را برادر کوچکم نگه داشته است ، در این کاستها انواعی از صداها را ضبط می کردیم و بعدا باز کرده و گوش می دادیم ، اینهمه دسترسی به رسانه و سر و صدا در آن زمان معنی نداشت ...
یکی از کارهای خاصی که آن زمان کرده بودند ، ضبط کردن صدای بچه ها بود ... جلوی ضبط می نشستیم و دست هایمان را روی زانو هایمان می گذاشتیم ، انگار یکی از داخل ضبط دارد نگاهمان می کند و شعری یا سرودی را می خواندیم و صدایمان ضبط می شد !! یکی از این صداهای یادگا رو ماندگار (!) متعلق به من می باشد که در چهار سالگی خوانده ام ... نیمه شعبان بود و خانواده در خانه ی ما مهمان بودند و به نوبت صدای بچه ها ضبط می شود و من شعر پائینی را که آن زمان حفظ بودم را می خواندم ...
آهان حالا یادم افتاد ؛ هر
کدام از بچه ها یک بند آن را می خواندیم و یکی از نکات خاص که به ماندگاری آن کمک زیاد
می کرد این بود که تقریبا همه - ر - ها را - ی - تلفظ می کردم !! از شیرین زبانی به
مربا گفته بود برووووبییینییییم ... !!!
چون نیــــــمه ی ماه آمد
بقیة الله آمد
فرزند زهرا ، مهدی!(عج)
دلدار دلها آمد
آ.........ه
ازشـوق وصـــــــــــال امــــــــام زمــــان(عج)
دستی بردارم (برآریم) به سوی آسـمان
گویم ادرکنی ادرکنی ادرکنی
الغوث الامان ، الامان ، الامان
×××
ای نورچشم نرگس!
چشم وچراغ نرگس!
از جادوی دوچشمت
گیرم سراغ نرگس!
آ......ه
ای یادگار زهرای مرضیه
هرگز نکنم درعشقت تقیه
گویم ادرکنی ادرکنی ادرکنی
الغوث الامان ، الامان ، الامان
×××
ای خسته ازما قلبت
بشکسته ازما قلبت
شد بیقرار و خونین
پیوسته ازما قلبت
آ.....ه
قید علایق شده پا بست ما
گویم شکسته دلت از دست ما
بی تو چه حاصل از جان و از جهان
گویم ادرکنی ادرکنی ادرکنی
الغوث الامان ، الامان ، الامان
×××
تونورچشم مایی
تویوسف زهرایی(س)
اما چرا عمری تو
سرگردان صحرایی
آ....ه
ای مقتدای روح الله نبی
گر واکنی از وفا لعل لبی
عیسای مسیح آید از آسمان
الغوث الامان ، الامان ، الامان
- ۹۵/۰۳/۰۲