کجاست آن کک های قدیم !!
امروز را هم مثل چند روز گذشته شروع کردیم و بهمین راحتی اعتصاب کارخانه به یک هفته رسید !! به لطف بهداشت و ریشه کن شدن کک و ساس و بالا رفتن رفاه عمومی ، کسی ککی هم ندارد تا در این مواقع او را بگزد !!
بیست سال پیش وقتی وارد این کارخانه شده بودم ؛ روزگار خاصی بود !! تا یکی صدایش را بلند می کرد چند نفر از فرمانداری و استانداری پابرهنه می دویدند کارخانه که چه شده است !؟ چرا !؟ کی به کارگر گفته بالای چشم ات ابروست و ...
کم کم حساسیت ها فروکش کرد ، بالادستی ها بجای اینکه مردم را یکی یکی فراموش بکنند ؛ یک یاعلی گفته و همان خدا را فراموش کردند تا خیالشان از بابت مردم و عذاب وجدان راحت شود و بهمین راحتی همه چیز تمام شد !! حالا کارخانه هفته ها کار نمی کند و همه بفکر این هستند که دامن خودشان را جمع و جور بکنند تا گَردی روی آن ننشیند !! البته چیز تازه ای نیست و از بنده ای که در زمان خوشی ، خدایش را فراموش می کند اصلا بعید نیست ... ولی تا کجا !؟
چند وقت پیش با یکی از دوستان نشسته بودیم و حرف می زدیم ، دیده اید برخی ها نزدیک بین هستند و برخی دوربین !؟ بگذریم که برخی نابینا هستند ؛ البته به واقعیت های اطرافشان و حساب شان جداست !! این دوست من از آن دسته دوربین ها تشریف دارد که در مسایل پیش پا افتاده ی زندگی اش لنگ می زند و آن وقت با دقت و وسواس در مورد مسایل خاص حرف می زند !! شاید هم کار متصدی تقدیر این باشد که هر از گاهی جای پازل های زندگی آدم را عوض بکند !!
تصور کنید سه نفر از همین جایی که نشسته ایم به مقصد یک نقطه در فاصله ی نسبتا دوری اقدام به حرکت می کنند ، یکی با ماشین شخصی می رود ، یکی با اتوبوس و دیگری با دوچرخه !! مسیر مشخص است و آنکه با ماشین می رود 10 دقیقه ی دیگر به آنجا می رسد ، کسی که با اتوبوس است 20 دقیقه ی بعد و فردی که با دوچرخه حرکت کرده 30 دقیقه ی بعد !! کسی که با ماشین رفته بود و شلوغی خیابان را دیده بود به فرد دوم و سوم زنگ می زند که ترافیک سنگین است و توی مسیر گیر خواهد افتاد بهتر است مسیر دیگری را انتخاب بکند !! مشکلاتی که توی راه هست را او دیده است ولی دو نفر دیگر هنوز به آن مشکلات نرسیده اند!! یکی حرف گوش می دهد و مسیر دیگری انتخاب می کند ولی یکی می گوید برویم ببینیم ، شاید تصادفی بوده و حالا رفع شده است !!
توی جامعه افراد با پتانسل ها و امکانات متفاوتی زندگی می کنند ، برخی ها راههایی را انتخاب می کنند و می توانند برای دیگران نقش راهنما را بازی بکنند ، می توانند واقعیتی را که آنها در پیش رو دارند را برایشان تذکر بدهند و این امر آینده نگری و پیش گوئی نیست ، اتفاق برای خودشان حادث شده است و برای افرادی که نسبت به آنها حرکت کندی دارد در انتظار حدوث است !!!
در یک جامعه ی سالم افرادی که پیشرو هستند ، با انتقال صحیح این مسایل علاوه بر جلوگیری از اتلاف ها که در مجموع از جیب جامعه هزینه می شود (!) باعث می شوند تا بقیه نیز که از نظر امکانات و سرعت در رده های پائین هستند ، به راحتی حرکت کنند و پیش بیایند !! در این جوامع اعتماد نه از کلام زیبا بلکه در تبیین زیبای راهی که پیش رو می باشد و از اعتقادی که فرد راهنما به نوعدوستی دارد تولید می شود ...
و برعکس در جامعه ی مریض ؛ کسانی که با دوز و کلک امکانات خود را بالا برده اند و به زندگی خود و حرکت خود سرعت بخشیده اند (!) غالبا بصورت مغرضانه ای راهنمایی غلط می کنند تا آنهایی که عقب هستند ، همان عقب بمانند تا عقده های شخصیتی شان که با پیشرفت تسکین یافته دلخوشی شان را بهم نزند (!!) و یا بخاطر تاثیر رفتارهای غلطی که داشته اند و باعث پیش رفت شان شده ؛ حتی اگر دلسوزانه بخواهند دیگران را راهنمایی بکنند ، کسی به آنها اعتماد نمی کند و کلاف سردرگم هر روز بیشتر از روز قبل سردرگم تر می شود !!
- ۹۵/۰۲/۲۱