بالاخره کی چقدر می داند !؟
بعد از ظهر دعوت بودیم به یک مراسم ... همایش بزرگداشت معلم بود و مدرسان جدید و قدیم موسسه گلدیس دعوت بودند !! قرار بود من بهمراه یکی از دوستان بروم و چون دوستم نیامد من هم نرفتم ...
از دیروز دو خیابان را ، بصورت آزمایشی تغییر مسیر داده اند !! دو خیابان خیلی شلوغ را ... بدلیل اینکه دیروز تعطیلی مبعث بود و امروز هم جمعه می باشد ، موارد پیش آمده زیاد چشمگیر نبوده است ولی حتی بنظر خود من (!) تا این مسئله جا بیافتد ، گره های زیادی در ترددهای شهری ؛ آنهم از نوع مرکز شهری رخ خواهد داد ... بعد از ظهر یک مسیر را با تاکسی رفتم و اتفاقا این خیابان ها در مسیر رفت و برگشتم بودند ؛ خیابان ارتش شمالی و خیابان خاقانی جنوبی !! راننده ی تاکسی بدجور عصبی شده بود و دادش درآمده بود که کسانی که این کار را کرده اند اصلا نمی دانستند و ... وقتی کسی زیادی ناراحت است نباید زیاد سر به سرش گذاشت !!
وقتی کسی ناراحت است باید راهی برای تخلیه اش پیدا بکند ؛ هرچند خیلی مهم است که انسان تخلیه اش را روی دیگران انجام ندهد ولی کجا انجام بدهد خوب است !؟!؟ شاید یکی از این تخلیه گاهها وبلاگ ها هستند ...
گاه تصمیماتی اتخاذ می شود که بر اساس برنامه و مطالعه هستند ، در این تغییرات کسانی خواهند بود که عادات روزمره شان بهم خواهد خورد و باید راههای جایگزینی بیابند !! این افراد باید ملاحظه بکنند که هر تصمیمی برای عده ی زیادی مفید و شاید برای عده ی کمی سخت بشود و لازم نیست زیاد حرص بخورند ؛ البته این اتفاقات در کشور ما خیلی نادر هستند و برعکس آن زیاد اتفاق می افتد (!!!) ... مثلا در سالهای قبل صندوق های بیمه بدلیل اینکه نقدینگی داشتند ، برای کارخانه های نیمه ورشکست مشتری خوبی بودند و آنها می خریدند و با کمی شارژ مالی ، آنها را روپا کرده و سود می بردند !! بعدها صندوق ها بدلیل بدهی های سرسام آور دولت ها (!) تقریبا دست به عصا شده و گاه فلج شدند ( مثل همین صندوق بازنشستگی فولاد که این روزها در عناوین اخبار شنیده می شود !!!) دولت تدبیر و امید در یک راهکار اصولی ؛ از نوع یک کلید و دو قفل (!) ابتدا در اخبار سراسری اعلام کرد که می خواهد بدهی هایش به این صندوق را بدهد ؛ آنهم در حد ۲هزار میلیارد تومان ... خبری که چشم نابینا را باز می کند از شدت معجزه آسایی اش !!!! ازاین طرف در راستای تحقق قانون واگذاری کارخانه ها به بخش خصوصی که بخاطر رکود اقتصادی تحقق نمی یابد و معضلی برای دولت می باشد(!) چند کارخانه ی ورشکسته را با قیمتی که خودش تعیین کرده است به صندوق بازنشستگی فولاد هل داده است از بابت بدهی هایش و ... یکی از این کارخانه ها ماشین سازی تبریز است ؛ از نظر خصوصی سازی فروخته شده است و از نظر صندوق بازنشستگی فولاد خریداری نشده است !!!!
آدم واقعا درمی ماند که راننده ی تاکسی زیاد می داند !؟!؟ کارشناسان هیئت دولت زیاد می دانند !؟!؟ یا چه کسی !؟!؟
===
برخی چیزها هم هست که آن را دوست داریم ولی نیازی به آن نداریم و همین دوست داشتن ما را دنبال آن می کشاند و گیر می مانیم ... برخی اوقات ما چیزی را دوست نداریم ولی نیاز به آن در زندگی مان بطرز ناجوری احساس می شود ولی چون دوست نداشتن قبل از نیاز تعریف شده است، نمی توانیم دوست نداشتن مان را دور بزنیم و بخاطر نیازمان بطرف آن برویم ؛ البته نه اینکه نتوانیم ،نیازمند یک تلنگر اساسی از نوع تیپا هستیم تا دنبالش برویم !!!! یک شق دیگر قضیه هم وجوددارد ، نیاز داشتن برای برخی فعالیت ها و چیزها ، قبل از اینکه بحث دوست داشتن مطرح شود در ما فعال می شود و ما مبادرت به فعالیتی می کنیم که از آن زیاد خوشمان نمی آید ؛ مثل رابطه ی خیلی ها با شغل شان ، یا رشته ی تحصیلی شان و ...
وقتی آدم اطرافش را نگاه می کند ؛ یا می شنود ، می بیند چقدر از این تعارض ها و تضادها در افراد دور و برش وجود دارد !! تعارضاتی که می تواند زندگی را با وجود امکانات شیرین ، تلخ نماید !!! حالا چرا دور می رویم ؛ خود من بدلایلی در زندگی دنبال فعالیتهایی رفته ام که دوست نداشتم (!) و دنبال فعالیت هایی رفته ام که نیاز نداشته ام (!) گاهی هم فکر کرده ام چرا وقتی فلان فعالیت را دوسن داشته ام سعی نکرده ام دنبالش بروم (!) ، شاید من هم مثل خیلی ها دوست داشته باشم تا دیگران را مقصرتر جلوه بدهم و بشوم مظلوم روزگار (!!) ولی کمی منصفانه تر نگاه می کنم ...
در این تضادها و تعارض ها ، انرژی فوق العاده زیادی از ما هدر می رود و باعث می شود برای برون رفت از این تضادها نیرویی برایمان باقی نماند ...
- ۹۵/۰۲/۱۷