به بهانه ی روز معلم ...
معلم برای هیچکس واژه ی ناشناخته ای نیست ، برای هر کسی در بهترین بازه ی زندگانی چه بصورت حداقلی و چه حداکثری ، حضور در پای درس معلمین اتفاق افتاده است !! چه بسا حضور کوتاه خاطره ای بزرگ و ماندنی تر در یاد ثبت کرده باشد و حضور زیاد خاطراتی ریز و درشت و خوب و بد !!
از روز اول زندگی معلمین زیادی در اطراف ما بوده اند ، از مادر که اولین آموزگار زندگی بود تا مدرسینی که بصورت رسمی (!) چیزهایی قراردادی (!) به ما آموختند و معلمین دیگری هم که نقش شان در زندگی ما کم رنگ تر از سایرین نبود ، دوستان ما ، آشنایان و فامیل و ... !!! در این میان ، دوستان ناباب ما ، شاید اگر بهترین نبوده باشند ، موثرترین معلمین زندگی ما بوده اند !!
صبح علی الطلوع ، اولین تبریک " روز معلم " را به روزگار دادم که بزرگترین آموزگار من بوده و خواهد بود ... هر روز صفحه ای جدید بر من می گشاید و چه صبورانه و بی تکلیف درس می دهد ، امتحان می گیرد و ...
در این میان ، جامعه نقش آنهایی که کم رنگ تر بوده اند را پررنگ تر می نمایاند !! و این بازی جامعه گردان ها می باشد ... معلمی در آن درجه از اهمیتی که برایش قائل هستیم و آن را هم پایه ی انبیاء می دانیم یک شغل نیست !! یک عشق جوشیده از چشمه ی ایمان است !! و معلمینی که ما داشته ایم غالبا سهمی ازاین دریای بیکران داشته اند ؛ و شاید برخی باندازه ی جرعه ای !! ولی بهرحال اتصال به این دریای بزرگ کم سعادتی نیست و سزاوار تقدیر است.
امروز سعی می کردم معلمینی که برایم عزیز بودند و در من احترامی نسبت به خود ایجاد کرده بودند را بیاد بیاورم ... نه فقط آنها که در چهار دیواری مدرسه بودند ؛ بلکه استادکارانی که در رشته های مختلف کاری و ورزشی داشتم و برایم راز و رمزهای زندگی را آموختند !!
آن روزها که ما درس می خواندیم ، نه معلمین ما آنقدر ناز بودند که برایشان گل ببریم ( مثل نازی خانم معلم های دبیرستان دخترانه بغل دست مان که همه ی شاگردها ، گلی از باغچه خانه می کندند و برایشان می بردند !! ) و نه مثل برخی از این معلم های این زمان ، گدا و چشم به دست شاگردها که برایشان کادو ببرند !! ( امروز یکی از همکاران می گفت که خانم معلم دخترش فرموده اند از آوردن گل اجتناب کنید که دو روزه حیف می شود ، کادو بیاورید !!! ) حالا یکی از همکلاسی ها دل به دریا می زد و در تخته سیاه می نوشت " روز معلم گرامی باد " و اگر از بابت این کار تهمت پاچه خواری نصیب اش نمی شد باید کلاهش را به آسمان می انداخت !!
یکبار هم به بهانه ی دهن کجی با سایر معلمین ، سر کلاس یکی از دبیرهایمان ، آقای خلیق ، دبیر انگلیسی ، یک جعبه شیرینی گرفتیم و چقدر هم چسبید ؛ نه اینکه شیرینی اش چسبیده باشد طعم دهن کجی مان به بقیه چسبیده بود !!! یکی از معلمین خودخواه که نتوانسته بود جلوی خودش را بگیرد توی کلاس آن قضیه را مطرح کرده بود و مبصر کلاس ما گفته بود: " هر بار که یکی آن داستان را پیش می کشد ، مزه ی آن شیرینی در دهانمان تازه می شود !! "
- ۹۵/۰۲/۱۲
با اینکه مدرسه ها رو یادم مانده منتهی چیز زیادی از معلمانم به خاطر ندارم جز چند خاطره...
الان مطمئن نیستم نام معلم کلاس اولم خانم صفریان پور بید یا نه منتهی تا چندسال قبل برای اینکه از قافله خوش حافظان عقب نمانم مدام تکرار می کردم معلم سال اول ایشان بودند چون پایه سوم رو هم با ایشان سپری کرده بودم اگر اشتباه نکنم خانم صنعتی هم از معلمین دوران ابتدایی ام بیدند بیشتر ایشان رو در سمت ناظم به خاطر دارم. خانم تراب زاده رو بخاطر هدیه ای که برایم آورد تا نارحتی ام را برطرف کند.(یادم نیست گویا اشتباه ایشان مرا ناراحت کرده بود!)
همطافا اغلب دانسته هایش رو خارج از مدرسه و کلاس یاد گرفته از شیوه استفاده از بعضی وسایل ضروری تا بکار بردن لوازم کاربردی زندگی تا طرز پخت یه غذا یا شیرینی و هر آنچه بیشتر بدردم خورده برای گذران زندگی ام
و اما دوست ناباب!؟ چیزی به خاطر ندارم فقط فکرم مشغول شد (نمی دانم دوست ناباب چند نفر بیدم :(()