گلهای غریب ...
صبح داشتم از کارگاه بطرف ساختمان اداری می آمدم ، قسمت شمالی ساختمان اداری چند درخت کاج بزرگ قرار دارد که برای خودشان در همان خلوتی و ابهت شان عالمی دارند ، هر از گاهی که از زیر آنها رد می شود و به دانه های خشک افاده در زیر پایش شوت می زنم ؛ احساس یک گلف باز حرفه ای به من دست می دهد !!
در چند سال گذشته هر از گاهی هوس می کردم تا با اجرای یک مسابقه ی من درآوردی (!) کلی نشاط و رقابت سالم به مجموعه کارخانه تزریق بکنم ولی در این چند سال که امید جایش را به نشاط داده است (!!) مردم به امید رسیدن روز و روزگاری خوبتر و بهتر و ارزانتر و خلاصه همه چیز از نوع ترش (!) سرشان به انواعی از صفحات اجتماعی گرم است و تا حد ممکن به لهویات و لعبیات روی آورده اند و من هم علاقه ای به جدا کردن آنها از اعتیاد دیجیتالی شان ندارم !!
گاهی اوقات فکر می کردم یک مسابقه ی جالب و ابتکاری با این دانه های کاج برگزار بکنم ، در حد لیگ جهانی گلف !! و هنوز هم وقتی به دانه ها شوت می زنم بیاد آن فکر می افتم و مطمئناً روزی آن را اجرا خواهم کرد ؛ به امید روزی که امید از شعارهای رسانه ای به سر سفره ی مردم برگردد !!
( ار هنر فوتوشاپی دادو در گذاشتن دانه ی کاج بجای توپ گلف در این عکس مشهور غافل نباشید !! )
زیر درختان کاج ، قسمتی هست که مثلا چمن کاری شده است و بیشتر حالت وحشی و علف های خودرو دارد !! لای علف های بلند ، یک گل نابلد (!) بهمراه دو غنچه باز نشده توجهم را جلب کرد و نشستم برای عکس گرفتن از آنها ...
خدا را شکر که هنوز دل و دماغی دارم و حواسی که زیبایی ها اطرافم را ببینم ...
- ۹۵/۰۲/۰۸