یادداشت های دادو

الاشارات والفشارات !!

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ق.ظ

دیشب دعوت بودیم برای مهمانی ... اصولا من زیاد اهل مهمانی رفتن نیستم ، مخصوصا از نوع فامیلی اش ( به چند دلیل !! ) و اهل مهمانی هستم ،آنهم از نوع دورهمی با دوستان ( آنهم بی دلیل نیست !! )

مهمانی شام عروسی بود و برا یرفتن دلیل بیشتر بود تا برای نرفتن !! ما هم رفتیم ... مهمانی از نوع مجلل بود و من ساده پسند که از این مهمانی ها بدم نمی آید (!) رفتم و دقیقاً جایی نشستم که اطرافم چند فقره ریش سفیدِ دانه درشت نشسته بود !! یکی از راههای فرار از غیبت کردن انتخاب مصاحب با اختلاف سن زیاد است ( چیزی حدود + - 30 باشد !! ) مخصوصا اگر از نوع آشنای دور و یا غریبه ی نزدیک باشد !! دو ساعت به مرور خاطرات معقول و تعارفات معروف می گذرد و نه از ملت حرفی زده می شود و نه از دولت بازخواستی می شود !!

 

هم میزی های پیرم با علاقه و طمع خاصی غذاها را می بلعیدند ، آنگونه که من دیدم هیچکدام دندانی بهتر از من نداشتند !! هم می خوردند و هم از مضرات همانها که می خوردند حرف می زدند و هم به نکته نظراتی که با قسم و مستندات اشاره می کردند ، می خندیدند !!!!

 

یکی از نکات اخلاقی مخصوص سر میز غذا تعریف می کرد که مادر بزرگش خیلی به آنها اعتقاد داشت و تاکید می کرد !! یکی از جریانات گرفتن گواهینامه اش در عهد بوق حرف می زد !! من و یکی از هم میزی ها فقط حرف را می چرخاندیم که تریبون خنک بشود ، ماشالا این پیرمردها مگر از چانه می افتند !!


یکی از آنها که ذکر خیرش رفت ، سالاد را خورد و بعد موقع خوردن سوپ بسم الله گفت !! و وقتی دید انگار من متوجه شده ام با خنده گفت : " سالاد که جزو غذا نیست ، من قبل از خوردن غذا بسم الله می گویم !! " گفتم : " بعللللله ... سالاد را با همان اعوذ بالله هم می شود پاس کرد ...  !! " آن دیگری بلند خندید و گفت : " خدا کند تا خانه این حرف از یادم نرود و برای نوه ام تعریف کنم !! " خیلی یواش گفته بودم و انتظار نداشتم از ان سر میز شنیده باشد ؛ گفتم : " توی سن و سال شما ، مردم با سمعک هم نمی توانند خوب بشنوند !!! معلوم است در بچه گی حرف شنو نبودید و گوش هایتان صفر کیلومتر مانده است !! " یکی از آنها می خواست نوشابه بخورد و پسرش اخم کرده بود که ضرر دارد نخور !! لیوان جلوی دست اش بود ... به پسرش گفتم : " مامانت صدا می کند ببین چی می گوید !! " تا سر برگرداند و مادرش را دید و متوجه شد مسئله ی خاصی نیست ، پدرش لیوان را هورنی بالا کشیده بود !! مانند یک بچه ی کودکستانی از شیطنتی که به نفع اش کرده بودم کیفور شده بود !!

 

چند نکته استراتژیک در مورد انتخاب محل نشستن برایشان گفتم که کف کرده بودند از اینهمه کاربلدی !! تقریبا بصورت واید ، تمام زوایای خاص در چشم رس من بود ، از عروس دامادی که منتهی الیه چشم راستم بودند تا ورودی آشپزخانه ی رستوران که منتهی الیه چشم چپم !! از اینه روبرو ورودی را می دیدم و با ورود هر نفر تازه به نفری که کنارم بود اشاره می دادم که فلان کَس و کارت آمده و بطرز غافلگیرانه ای بلند شده و آنها را تحویل می گرفتند و همه از اینهمه فرزی و سربزنگابودن آنها شوکه می شدند !! مشاوره زبل داشتن از این دلخوشی ها دارد !!

 

تقریبا بیشتر از من خوردند ، هم نمک خوردند ، هم فلفل خوردند ، هم کره خوردند در حدی که اشاره کردم تا باز هم بیاورند ، هم نوشابه خوردند و تازه اینکه حواسشان نبود و نوشابه ی مرا هم خوردند و تنها من آب خوردم !! دسر را هم که اندازه ی یک شام کامل کالری داشت خوردند و تازه تر اینکه بستنی شان را زودتر از من تمام کردند و متفق القول بر کم بودن آن اشاره داشتند !!

 

===

 

یکی از فامیل های ما که خیلی سال است فوت کرده ، رفته بود دکتر برای تنفس اش ؛ البته برده بودند !!! اعتقادی به دکتر نداشت و خودش طب سنتی حال می کرد ...

- " سیگار می کشید !؟ "

- " یعنی قیافه و دلیل آمدنم نشان نمی دهد !؟ "

- " عمو می دانید ، در ازای هر نخ سیگار ، 5 دقیقه از عمر شما کوتاهتر می شود !؟ "

- " پسرم ... من هشتاد سال دارم ؛ با این حرف شما ، حساب کن ببین 65 سال از قرار روزی سه بسته سیگار (!) ، باید چند سال دیگر عمر می کردم !!! "

 

  • دا دو

نظرات  (۴)

سلام حال شما خوبید؟
دادو کلی کارای دیگه هم هس که علیرغم دوس نداشتن با تغییر عالم زندگی باید قبول فرمایید....!!😄😁😅😆
پاسخ:
سلام
ممنون ... چکار می توان کرد !؟!؟ بدنبال آزادی از قفسی به قفسی می رویم ...
خدا کنه این حرف یادم نره و بعدا برای نوه م تعریف کنم.
یه نکته ی جالب اینه که منم تقریبا از هر نوشته ی شما یکی دو مورد و حفظ میکنم و به خودم میگم یادم باشه بعدا در موردش فکر کنم، یا بنویسم یا ببینم من چند چندم با این نکته، یا با فلانی درباره ش حرف بزنم یا درباره ش بپرسم... :-) احساس همذات پنداری کردم با اون پیرمرد
پاسخ:
سلام
می گویند یک کاغذ پاره ی که یادداشتی رویش ثبت بشود از بهترین مغزها برای نگهداری بهتر است ، من گاهی اوقات صدمین سوژه ی دلخواهم را می نویسم ( 99 تای اول یادم می روند !! )

سلام
کمتر آدمی.به نکته سنجی و ظریف بینی شما دیدم، چشم حتما سعی میکنم از این نکته ی شما استفاده کنم، و از سوژه ها یادداشت بردارم. 
پاسخ:
سلام
شما لطف دارید و نهایت خوش شانسی من است که راهتان از این طرف ها می افتد ...
  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام
    یادم مانده یکی از همین پدربزرگهای کودک سال! گفته بید
    تنها عضو بدرد بخور همین چانه است و متعلقاتش
    خوو تنها تفریح ( یا تنها کاری که می توان انجام داد) سن بالا همین خوردن و حرف زدن است :))
    پاسخ:
    چیزهایی هستند که تا آخر عمر (!) ارزششان رابرای آدم حفظ می کنند (!!) و یا می کنانند !!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی