دعاهای اول هفته ای
صبح اول وقت بهترین زمان برای خلوت شخصی است ، مخصوصا که حواس آدم به کار خاصی نباشد ؛ توی ماشین نشسته باشی بعنوان مسافر ، فارغ از دغدغه های اول صبحی خیابان ها !! ، سرت به کار خودت باشد و برای کسانی که دوست داری ؛ اگر نیستند فاتحه ای بخوانی و اگر هستند روز خوبی برایشان آرزو بکنی و ...
وقتی پیاده شدم که بروم سر وقت تایم کارت ، یکی از کارگر های شیفت شب که در حال خارج شدن از کارخانه بود ؛ شیشکیانه ( متلک با سُس تُند !!) مرا مورد خطالب قرار داد که : " آقا ... هفته ی قبل هم که پولی ندادید و مردم را با جیب خالی روانه کردید !! " می دانستم که قصدش خالی کردن خودش بود والا می دانست که من اصلا از خانواده ی پیاز نبودم ؛ چه از تهش بوده باشم و چه از سرش !!؟؟ گفتم : " خدا اموات مسببین بدبختی های ملت را لعنت کند !! " یکی از نگهبانان با خنده به من گفت : " آقا ... ماه رجب است ، ماه آمرزش است ... مُرده ی مردم را چرا به رگبار لعنت می بندید !!؟ " گفتم : " چکار کنیم !؟ این بنده خدا دست اش به یقه ی وزیر نگون بخت صنعت نمی رسد ، به من متلک می اندازد !! منهم دستم به یقه ی مسببین اصلی نمی رسد و قبر ننه شان را هدف می گیرم !! تو آمین هایت را بگو ، جای دوری نمی رود .... "
کمی بعد توی کارگاه ، یکی از کاسه لیسان که از قحط الرجالی آدم شده است ، با دیدن من گفت : " سید هم سید های قدیم ، یک دعایی می کردند و گره از کار مردم باز می شد !! یک دعایی بکنید تا اوضاع کارخانه سر و سامان پیدا بکند !! " گفتم : " وقتی امید شفا نیست ، ما تیر دعاهایمان را اسراف نمی کنیم ... از بی تدبیری خودتان هست و باید تا جرعه ی آخر از بدبختی خودتان حظ ببرید !! " نصف قافیه را باخته بود برای همین با خنده گفت : " اگر امید شفا نیست حداقل دعا کنید خدا یک قلم عفو به مابقی عمر مُسَبب بکشد !!! گفتم : " یعنی دعا به جان باعث اینهمه بدبختی مَردم بکنم ، ولی قبل از مرگ اصل کاری ، می ترسم هزار تا مجلس ختم از این خرده پاها را پاس بکنم که دلشان با بالادستی ها می تپد و شبها را با آرزوی عنایت آنها سحر می کنند !!! "
ماه رجب است ... ماه آمرزش است ... البته نصفی از آن رفته است و اگر دیر بجنبیم مابقی هم می رود ... اگر برای خودمان و وابستگانمان ، نمی توانیم طلب آمرزش بکنیم لااقل از آن طرف بام رجب نیافتیم و برای خود و وابستگانمان لعنت و نفرین جمع نکنیم ...
===
شاه عباس کبیر روزی از وزیرش ( اللهوردی خان ) می پرسد : " اوضاع کشور چگونه است ؟ " می گوید : " آنقدر خوب است که پینه دوزها به سفر حج می روند !! " گفت : " خاک بر سر وزیری مثل تو ، اگر وضع خوب بود که کفاش ها به حج می رفتند ، ببین وضع مردم چقدر خراب است که کفش نو نمی توانند بخرند و بازار پینه دوز ها رواج پیدا کرده است !! "
این روزها هیچ بازاری پررونق تر از کسب و کار نزول خوار نیست !!! چه از این سو . چه از آن سو !!!
- ۹۵/۰۲/۰۴
الها
همه آنانی که اول صبحی! فارغ از ذغدغه های این دنیایی! برایمان روز خوب و آرزوهای خوبتر دارند رو بیشتر حفظ فرما (خوو همطاف را دعاگو آرزوست آنهم از نوع سید سروسامان ده ^_^)