تا اردیبهشت ...
امروز مروری داشتم بر آنچه در فروردین نوشته بودم ، تقریباً همگی غمنامه بودند !! نه اینکه سال 95 را همینگونه گذرانده باشم و لحظات شاد و خوب کم بوده باشد !! ساعاتی که به خنده و دلخوشی و رضایت پاس کرده ام شاید در هیچ یکی از ماههای گذشته نبود ؛ ولی آنچه به نوشتن بیاید غالباً تلخی ها بود ...
بهار با تمام قوایش آمده است ، باران باندازه باریده و شاید هم کمی زیاده از انتظار ... هرچند برای ادامه ی دریافت نعمت ، باید شکرگزار بود وگرنه برای دریافتش باید دست به دعا زندگی کرد ... زمین ، حتی در اندازه های کوچکش ؛ لازم نیست حتماً دامن طبیعت باشد ، یک وجب خاک بغل جوی آب (!) طراوت و سرسبزی را از بهار گرفته و به نمایش گذاشته است ... چند روزی هم که بعد از اتمام هر بارش ، با نفس های بلند ، لذت استشمام هوای پاک را کرده ایم از همان مقوله ی احساس های خوب بود ...
با بالا رفتن سن ، آنچه دیگران از ما می خواهند بمراتب بیشتر از آن چیزیست که ما از زندگی می خواهیم ... مخصوصا اگر برنامه ی زندگی چنان تنظیم شده باشد که کمتر در جریان بازخوردهای غیراخلاقی رفتارهای اجتماعی قرار داشته باشیم !! لازم نیست حتماً در دامان طبیعت رفته باشیم ، اگر نگاهمان از پشت شیشه ی آپارتمان فسقلی مان به طبیعت و تغییرات ساده ی آن باشد ، یاد خواهیم گرفت که چگونه ساده و آرام باشیم و گذر فصول و مهربانی ها و نامهربانی ها را در بهترین حالت ممکن بپذیریم ...
روبروی پنجره ی اتاقم ، درختان کاج بلندی قرار دارند که در رقابتی صبورانه ، شاخه های خود را از ساختمان بالاتر برده اند و افتاب را در آغوش دارند ... شاید یکی دو سال از من بزرگتر بوده باشند ، روزگارهای عجیب و غریبی را گذرانده اند ، گاه در نوازش باغبانان بوده اند و گاه ، مثل این سالها ، تنها به امید باران و چه بسا نامهربانی ها ... ... ...
وقتی تماشایشان می کنم ، حس می کنم که تماشایم را دریافت می کنند ؛ میان اینهمه نگاه بی تفاوتی که هر روز از کنارشان رد می شود ، و با غرور مضاعفی به زندگی ادامه می دهند ...
- ۹۵/۰۲/۰۱
میلاد حضرت علی علیه السلام و روز مرد رو به شما که از مردان نیک روزگار هستید تبریک و تهنیت می کنم و از صمیم قلب برای سلامتی و خوشبختی تون دعا می کنم
راستی مگه شما اسکای نبودید از کی آمدید بلاگ؟ من از کجا به اینجا رسیدم؟ انگار روی پیوندهای وبلا همطاف جان کلیک کردم .