وقت تکانی ...
اغلب ما عادت داریم که از میان فرصت های موجود ، به دلخواه و با لحاظ کردن انواعی از تنبلی ها و ... ، چند تایی را به برخی فعالیت ها اختصاص بدهیم و در این میان فرقی نمی کند که چه مقدار از فرصت های مان هدر برود و یا هرز برود !!
و این گونه بزرگ می شویم و می رویم تا بزرگتر بشویم ... و یک جاهایی می بینیم که فرصت ها بطور محسوسی کاهش یافته اند و دیگر از آن بریز و بپاش ها خبری نیست و برای برنامه های دلخواه و گاه دلنخواه باید با همان فرصت های اندک ساخت و پیش رفت .
هر کسی می تواند یک مقطعی از فرصت هایش را زیر ذره بین بگذارد ، نه اینکه حتما بیاید و توی وبلاگ بنویسد تا مشت اش وا بشود ؛ همان کلاه خودش کافیست !! و ببیند از اوقاتی که دارد چگونه استفاده می کند ... مطمئناً خیلی ها که شاید یکی هم خود من باشم ، در برخی زمان ها فراغت خسته کننده و در برخی زمان ها درگیری کلافه کننده ای دارند ، و این امر باعث می شود تا فرصت های زیادی که این وسط هپلو می شوند را ندیده رد بشوند ...
چند سال پیش ، در کارخانه ، من یک طرحی پیاده کردم با عنوان " کتابخانه ی شناور " !! چند جلد کتاب که متناسب با کار و فرهنگ و ... باشد از خانه آوردم و با یک شناسنامه ی داخلی به تعدادی از همکاران دادم و خواستم تا بعد از خواندن آن کتاب ، ببیند کدام همکار می تواند از آن استفاده ببرد و آن را به او بدهد و همینطور کتاب در کارخانه بچرخد و خوانده شود و ... مهلت نگهداشتن هر کتاب 15 روز بود ، یعنی اگر کسی فرصت نکرد ، کتاب را معطل نکند و به شخص دیگری بدهد و ...
حالا خوب است نفرات ابتدایی را خودم انتخاب کرده بودم و بنظرم بدرد این طرح و راه اندازی اش می خوردند !!! یکی از کتاب ها 4 سال بعد به دستم رسید (!) از همان نفری که به او داده بودم (!!) یعنی بجای 15 روز حدود 4 سال نگهداشته بود و از قیافه اش معلوم بود دو صفحه را نخوانده بود ... نه اینکه ناراحت نشده باشم ولی چون انتظار زیادی نباید از ملت همیشه در صجنه داشت ، زیاد ناراحت نشدم !!
دیروز یکی از تازه جوان ها آمده بود پیشم و هویجوری هوس کردم تا آن کتاب را به او بدهم تا ببرد و سر کار بخواند ، با توجه به اوضاع بازار کار ، اخراج و یافتن کار جدید فایل همیشه آنلاین جوان هاست و امنیت شغلی و شغل ثابت خوابیست که این روزها تعبیری ندارد !!! نام کتاب " ما اخراج شدیم و این بهترین اتفاق زندگی مان بود !! " بود .
ادعا می کرد که آن قدر بدو بدو دارد که وقت سر خاراندن ندارد !! گفتم : " اگر خانه ببری ، اول اینکه بچه ات آن را پاره می کند !! دوم اینکه همسربانو اصلا نمی گذارد فرصت داشته باشی !! سوم هم که اصل قانون کتابخانه ی شناور زیر سوال می رود !! ولی مطمئن هستم حتما وقت پیدا می کنی " و تعریف کردم که مثل خود من عادت بکند که سرپایی بخواند !!
امروز مرا دیده و دست تکان داد و گفت : " دیروز 30 صفحه اش را خواندم !! " با خودم گفتم : " ما گاهی اوقات بیخود از برخی اصطلاحات استفاده می کنیم و بصورت ناخودآگاهی تحت تاثیر آن قرار می گیریم ؛ یکی از آنها همین " فرصت سر خاراندن ندارم !! " است !!!!! "
- ۹۵/۰۱/۱۸