این روزها ...
این روزها حرف برای نوشتن زیاد است ، سال نو شده است ؛ آدمها که نو نشده اند ( البته بخاطر فضای عیدانه کمی انعطاف ها و الطاف ها بیشتر شده است !! ) !! رفتارهای جا افتاده ی غلط همچنان بیداد می کند و دست به عصا رفتن مثل سالهای گذشته در برنامه ی کاری سال جدید قرار دارد ...
قدیم قدیما ، مثلا همین 10 - 20 روز پیش ، همان پارسال !! بدون استثناء برای هر اتفاقی بعنوان سوژه نگاه می کردم که درباره اش چیزی بنویسم ، نه اینکه حتما انتقادی باشد ، گاه پررنگ کردن و گاه دقیق شدن ها و البته اگر این اتفاقات نزدیک به اشتباهات از زیر دست دولت رد شده باشد ، نوعی مته به خشخاش گذاشتن !! ( ما یک عمر خدمتکار زیر دست مان داشتیم و می دانیم خدمتکار با کتک درستکارتر است تا با شعار دادن !!! ) ، ولی این روزها کمی به خاطر حواس پرتی و کمی بخاطر تلطیف روحیه هم که شده ، سعی می کنم به دیدن اکتفاء بکنم و برخی را بیاد بسپارم تا شاید در موقعیت های دیگری به آنها پرداختم ... کمی خوددار بودن هم خوب است !!
ضمناً این روزها همه ی خبرها می روند در راس قرار می گیرند و نوشتن می ماند در اولویت دوم ...
امروز یک سری به کارخانه زدم ... یک هفته بود که سراغ گربه ها نرفته بودم ، البته سفارشات مخصوص را کرده بودم ... با یک سوت سر و کله ی یکی دوتای آنها پیدا شد و بعد رفتم سراغ بقیه ؛ نصف گربه ها نبودند ، این طور مواقع به اطراف سرک می کشند و غالبا برنمی گردند یا موقعیت خوبی پیدا می کنند و یا همان که داشتند را از دست می دهند ... همان ها که بودند دل سیر خوردند و تا هفته ی بعد کفایتشان می کند ، البته باید وسط هفته باز یک سری به آنها بزنم .
- ۹۵/۰۱/۰۵