یادداشت های دادو


بارش های باران که بصورت پراکنده از دیروز شروع شده بود ، از اواسط شب به برف و باران و در برخی جاها به بارش برف تبدیل شد و چهره ی بهاری فروردین را دی ماهی کرد !!

  • دا دو

هیچ لذتى بالاتر از آن نیست
که با کسى آشنا شوى
که دنیا را مانند تو میبیند
گویى در مى یابى
که
" دیوانه نبوده ای "

 
کریستین_بوبن

  • دا دو

 

روزگار کارخانه از همان لحظه ای که کرکره هایش را به بهانه ی تعطیلات نوروز پائین می کشیدیم معلوم بود !! امیدی به بهبودیش نبود و اگر بود از محل معجزه بود !! در جائی که بلا چنبره انداخته باشد امید معجزه داشتن ، نشان از پیشرفت نومیدیست !!

 

  • دا دو

گاهی اوقات سر راه برنامه ریزی های ما اتفاقات خاصی سبز می شوند ؛ این برنامه ها فرقی نمی کند در چه حد و اندازه هایی باشند ، کافیست که در راستای برنامه ی از قبل تعریف شده نباشند و بهمین سادگی می شوند دردسر ساز !!

 

ما به کلمه ی دردسر خیلی کلیشه ای نگاه می کنیم و بدلیل اینکه زیاده از حد در گفتگوی روزمره بکار می بریم برایمان عادی شده است ، ولی بهتر است روی آن کمی جدی باشیم و وقتی به آن می رسیم بهترین برنامه را پیاده بکنیم ، دردسر یک اتفاق از پیش تعریف نشده و یا قابل پیش بینی است و در هر زمانی که رخ بدهد انرژی بسیار زیادی از ما هدر داده و وقت ما را می گیرد ... ولی باید از آن عبور کرد و این بستگی دارد به اینکه شعور فردی چگونه تصمیم بگیرد و شعور جمعی را چگونه به کمک خود بخواند !! یک تصمیم گیری خوب که نتیجه ی بررسی و درنظر گرفتن همه ی جوانب باشد ، می تواند نگاه مثبت جمع را جلب کرده و تصمیم شعور جمعی را در راستای کمک به خود جذب نماید و یا با یک تصمیم گیری عجولانه و مقطعی نه تنها از کمک شعور جمعی خود را بی نصیب بکند که در درازمدت هم پشتیبانی بزرگی را از دست بدهد ...

 

  • دا دو
  • دا دو

این روزها حرف برای نوشتن زیاد است ، سال نو شده است ؛ آدمها که نو نشده اند ( البته بخاطر فضای عیدانه کمی انعطاف ها و الطاف ها بیشتر شده است !! ) !! رفتارهای جا افتاده ی غلط همچنان بیداد می کند و دست به عصا رفتن مثل سالهای گذشته در برنامه ی کاری سال جدید قرار دارد ...

 

قدیم قدیما ، مثلا همین 10 - 20 روز پیش ، همان پارسال !! بدون استثناء برای هر اتفاقی بعنوان سوژه نگاه می کردم که درباره اش چیزی بنویسم ، نه اینکه حتما انتقادی باشد ، گاه پررنگ کردن و گاه دقیق شدن ها و البته اگر این اتفاقات نزدیک به اشتباهات از زیر دست دولت رد شده باشد ، نوعی مته به خشخاش گذاشتن !! ( ما یک عمر خدمتکار زیر دست مان داشتیم و می دانیم خدمتکار با کتک درستکارتر است تا با شعار دادن !!! ) ، ولی این روزها کمی به خاطر حواس پرتی و کمی بخاطر تلطیف روحیه هم که شده ، سعی می کنم به دیدن اکتفاء بکنم و برخی را بیاد بسپارم تا شاید در موقعیت های دیگری به آنها پرداختم ... کمی خوددار بودن هم خوب است !!

 

ضمناً این روزها همه ی خبرها می روند در راس قرار می گیرند و نوشتن می ماند در اولویت دوم ...

 

امروز یک سری به کارخانه زدم ... یک هفته بود که سراغ گربه ها نرفته بودم ، البته سفارشات مخصوص را کرده بودم ... با یک سوت سر و کله ی یکی دوتای آنها پیدا شد و بعد رفتم سراغ بقیه ؛ نصف گربه ها نبودند ، این طور مواقع به اطراف سرک می کشند و غالبا برنمی گردند یا موقعیت خوبی پیدا می کنند و یا همان که داشتند را از دست می دهند ... همان ها که بودند دل سیر خوردند و تا هفته ی بعد کفایتشان می کند ، البته باید وسط هفته باز یک سری به آنها بزنم .

 

  • دا دو

سر سال آدم می رود چند وبلاگ تا ببیند چه خبر است ، بعد می نشیند با آب و تاب چند سطری کامنت می نویسد و تازه موقع ارسال می بیند ، یک سنگ بزرگ گذاشته اند سر راه !! کامنت نوشته ام موقع ارسال پیام می دهد که ارسال کامنت های تبلیغاتی ممنوع !!

مخصوصا صاحب این بلاگفا که نمی دانم چرا اینقدر جرات ندارد تا مثل ریوزو (شوهر اوشین) برود خودکشی بکند ؛ مخصوصا بعد از اینهمه گَندی که بالا آورده است !!  یک عالمه اطلاعات و نوشته های مردم را پراندند و یک عذرخواهی ساده (!) که مثلا چه دردی را دوا بکند !!

این یعنی ما عصبانی هستیم !!

 

  • دا دو

دیشب زود خوابیدم ؛ یعنی نسبت به شبهای اول سال جدید ... یک شب که حوالی ساعت 1 خوابیده بودم و شب دوم به لطف قانون یک ساعت پرش به جلو (!) حوالی ساعت 3 !! ولی دیشب 12 نشده بود که خوابیدم !!

 

  • دا دو

این روزها به لطف لنز های مختلفی که روی موبایل و یا دوربین ها هستند ، می شود لحظات زیاد از سفرها را برای خود و یا دوستان ثبت کرد !! یکی از دوستان این روزها در فرانسه هستند و هر از گاهی برای من عکس هایی می فرستد ؛ کارت پستال هایی از جنس زندگی

 

  • دا دو

سلام

عادت دارم به این سلام دادن ها ... سلامی که برای فرد خاصی نیست و در عین حال برای همه می باشد .

چند ساعت پیش ، همین سالی که گذشت !! تصمیم گرفتم تا در سال نو بجای خانه تکانی ، محله تکانی بکنم !! سال 94 پایانی بر دوره ای از زندگی بود و از سال 95 در دوره ای جدید ، کتاب هستی را ورق خواهم زد ... این وبلاگ شاید در حال و هوا با قبلی ها فرق داشته باشد ، شاید دو نویسنده داشته باشد ، شاید کم حرف تر بوده باشد ... همه ی اینها حدس است ، با دادو نمی شود چیزی را پیش بینی کرد !!

دوست ندارم مطالب قبلی را به اینجا انتقال بدهم ، اگر نیاز بود به آن مطالب لینک خواهم داد.



  • دا دو