یادداشت های دادو

وصله های ناجور

دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۶:۲۳ ب.ظ

امروز صبح رفتم یکی از ناحیه های اموزش و پرورش تا دوستی را ببینم ؛ این دوست در اوائل هفته گذشته مرا برای شام دعوت کرده بود و گفته بودم که دفتر دعوت های هفته پر است و برای نوبت گیری در هفته آینده ( این هفته !! ) اقدام نمایند ، بهرحال 40 سال نرفته ایم و حالا که روادید را برداشته اند به نوبت دهی افتاده ایم !!

 

راه زیادی نداشتم و بهانه ای شد تا از میان کوچه های قدیمی پیاده و قدم زنان و تماشاکنان بروم ... بقول جناب فوتورافچی از وقتی بیکار شده ام کارم نگاه کردن و گیر دادن به ایرادات شهر می باشد !!! اولین چیزی که نگاه مرا جلب کرد یک هنجار قدیمی بود !! یک دیوار کاهگلی تمیز که بجز یکی دو مورد آلودگی تبلیغاتی که مستقیما به شعور معیوب عده ای از همشهری های ناگرامی ام برمی گردد ، سرشار از غرور و شعور زندگی نه چندان قدیمی بود !! یک عکس گرفتم که با توجه به زاویه نور شاید جالب نباشد ولی تماشایش خالی از لطف نیست !!

 

 

دومین صحنه ای که مرا جذب کرد حیاط یکی از مدارس این منطقه بود ، اگر گذرتان به گذر میدان کاه فروشان افتاده باشد می بینید که منطقه ی وسیع آموزشی می باشد و از زمان قدیم چند مدرسه ی بزرگ در آنجا بوده اند و مدارس اکبریه از بزرگترین آنها می باشد ... منظره ای که می دیدم متعلق به حیاط هنرستان اکبریه بود که بیشتر شبیه پارکینگ بود و تقریبا جای خالی در حیاط نبود ؛ به نظرم رسید که مسئولین آنجا برای اینکه از ازدحام ماشین های پارک شده در خیابان های اطراف بکاهند ، حیاط را به آنها اجاره داده اند !! مطمئنا به اندازه ی آنهمه ماشین نه کادر داشتند و نه معلم !!!

 

رد شدم و وارد حیاط ناحیه آموزش و پرورش شدم ، یک پارکینگ دیگر !! خدا را شکر به جز یک ماشین وانت که احتمالاً متعلق به مدیر ناحیه بود و بعد از ظهرها در همان اطراف با آن کار می کرد ، مابقی ماشین های نو و خوبی بودند و پلاک شان نشان می داد که در سال اخیر خریداری و شماره شده اند ( 35 ل ) !! از میان به زحمت ماشین ها راه پیدا کرده و وارد ساختمان اداره شدم ...

 

همکار قبلی که در اتاق دوستم بود را منتقل کرده بودند به اداره کل و یک جوان در پشت میز بود ، صحنه ی جالبی بود !! اتفاقا یکی از همکاران هم نامه ای آورد که او هم جوان تشریف داشت و بسیارتر مسرور شدم !! کارمندان پا به سن گذاشته ( بغیر از اندک افراد کابلد و کار راه انداز !! ) غالبا سایه ای از توهمات کاری گذشته شان هستند و انبوهی از نگاههای منفی (!!) و بنظر من ادارات دولتی ( خاصه وزارتخانه های بی حال !!! ) ، برای رفاه حال مراجعین ، بهتر است نیروهایشان را پیمانی استخدام کرده و یا بعد از 5 سال بازخرید بکنند و بفرستند بیرون تا همان شغل دوم را توسعه بدهند !!

 

بروم و بعد بیایم و بنویسم ...

 

طبق معمول (!) چون سابقه ی رفاقت ما قدیمی بوده و در عصر جدید ارتباطات تنگاتنگی نداریم (!!) بحث پیرامون آنچه گذشت بود و گروه تلگرامی که ایشان مرا به آنجا هلانده بودند ... همکار جوان داشت زیرچشمی گوش می داد (!!) یک جائی من یکی از اصحاب قدیم نهضت را اسم بردم که در آن روزگاران شخصیت اش به پشیزی نمی ارزید و به لطف شایسته سالاری و اندکی پارتی بازی بخاطر فامیل مدیرکل بودن (!) رئیس یکی از نواحی شده اند و آنقدر خرش می رود که چندی پیش با استاندار در مورد مسائل فرهنگی شهر جلسه گذاشته بودند !!!! و من در توصیف بزرگی ایشان گفتم : " واقعا که تبریز چقدر کوچک شده است که یکی مثل فلانی مدیر یکی از نواحی آموزش و پرورش آن شده است !! " و زیرچشمی گوش دادن آن همکار را از زیرمیزی خندیدنش فهمیدم !! و در ادامه گفتم : " می دانید آدم باید بموقع مهاجرت بکند !! " همکار دوستم خودکار برداشت و روی یک کاغذ این را یادداشت کرد و گفت : " نکته ی ظریفی است و باید همیشه یادم بماند !! "

 

کمی بحث های جانانه کردیم که موضوع هر کدام می تواند برای خودش یک پست جداگانه و جانانه باشد ... بعد از آن راهی چاپخانه دوستم شدم تا یکی دو تا پرینت بگیرم و دیداری تازه بکنم ... آنجا هم یک نیمچه بحث آموزشی راه انداخته بودم در مورد سرمایه گذاری و اشتغال با دلِ گرم و اشتغال و برنامه ریزی با دلِ سرد که با ورود یک مراجعه کننده ، بحث در همان حوالی 95% که داشت به نتیجه گیری می رسید متوقف ماند ، ولی بطور قابل توجهی بحث خوبی بود و باید در حول و حوش آن زیاد کار بکنم !!

 

برگشتنی یک منظره دیدم که ناهنجاری قبل از آن سوءتفاهم بود ... بعد از حدود یکسال بسته بودن در موزه قرآن و کتابت ، در محل مسجد صاحب الامر ، و با پایان یافتن مرمت ، وصله های ناجور مهندسی نوین بر دیوارهای معماری قدیم ، مرا یاد شلوارهای وصله دار انداخت ... خیلی ناراحت شدم !! عکسی که گرفتم باندازه ی کافی گویاست و متاسفانه نشان می دهد نه تنها گوش مسئولین ناشنواست بلکه چشم آنها نابیناست و تقصیر من نیست که می بینم !!!

 

 ببینید چه حس ناجوری به هندسه منظم پنجره ها داده است ، یعنی مرمت کننده این قبیل جاها اینقدر می تواند ناشی و احمق بوده باشد !؟!؟ فکر کنید که یک مهمان اوگاندائی در سال جدید که عنوانش " تبریز 2018 " است بیاید و اینجا را ببیند ... چه برداشت دوستانه ای می تواند بکند !؟!؟

 

  • دا دو

نظرات  (۱)

سلام

منصفانه بخوایم بگیم، شما فقط ایرادات رو نمی بینید، زیبایی ها رو هم دیده و ثبت میکنید ...
البته که اون دوست هم شوخی کردن لابد ...

آخی دیوار قدیمی نم کشیده .. یه بوی خاصی دارن این دیوارها ... بوی قدیم ..
دلم میخواست داخل این خونه ته کوچه رو ببینم ...

عکس آخری منو یاد نارنجستان قوام انداخت که بعضی دیوارهاش به همین طرز زشت و زننده مثلاً بازسازی شده که بشدت توی ذوق میزنه ...
ولی کیف کردم از دیدن کبوترها روی سنگفرش خیس ...
پاسخ:
سلام
ایراد یعنی کاری شده ولی دقت کافی نداشته که اگر می داشت بسیار زیباتر می شد !!

راست اش را بخواهید منهم رفته بودم از کبوترها عکس بگیرم که این سوراخ سنبه های مهندسی نوین منحرفم کرد !!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی