کری ...
شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ب.ظ
کُری خواندن هر از گاهی لازم است و زیاد بد نیست ، آن که بد بود کِری بود که ما را سر میز نشاند و بعد صندلی اش را به کسی داد که از ما خوشش نمی آمد !! من کمابیش در هر نوعی از سرگرمی های رایج در محل مان ، اگر استاد بزرگ نباشم ؛ اضافه به چشم نمی آیم !!!
گاهی اوقات دیده شده است که یکی ادعای بلد بودن فوتبال کرده است و هنوز نیم ساعت از بازی نگذشته یکی که طاقت اش طاق شده است به او گفته است : " اگر جای تو یک گالن بیست لیتری گذاشته بودیم ، اگر پاس دادن بلد نبود ، حداقل جلوی شوت حریف را سد می کرد !! " منظورم از اضافه به چشم نیامدن در بازی و سرگرمی همین مورد بود !! چند وقتی هست که با بانو برای گذران اوقات تخته بازی می کنیم و البته بانو در ابتدای راه است و سماجت من برای یاد دادن باعث شده است که هر نوبت مرا ببرد ؛ مهم نیست (!) هر وقت به کُری خواندن افتاد ، آن روی سکه را رو می کنم !!!
امشب بانو هوس کرده بود که باهم ورق بازی بکنیم و ادعا می کرد که این با تخته فرق می کند و حاضر است به من یاد بدهد !!! منهم یک کُری خواندم که شنیدنی ست : " آن وقت ها که من ورق بازی می کردم ، محله ی شما برق نیامده بود !!! " یعنی از این کری خوانی ، خودم هم خنده ام گرفته بود ؛ منو این حرفها !؟!؟
===
امروز در تعریف فعالیت های روز جمعه ام با یک یاز دوستان ، اشاره کرده به مناسبت تولد بانو و مهمانی و سرگرم مسایل متفرقه ی آن بودن که بیکباره دوستم به پیشانی اش زد و گفت : " عجب گفتی ها (!) امشب تولد خانمم هست و کم مانده بود که از یادم برود !! یک هفته است که هی یادم می آید و امروز که باید یادم باشد داشت از یادم می رفت !! "
اندر اضافات مربوط به جریان تولد دیشب اینکه من یک جائی از ذهنم عدد 36 گیر افتاده بود و برای همین هی می گفتم که 36 سالگی و بانو می گفت : " 35 !! " با اینکه چندبار تکرار کرده بود باز من رفتم و شمع گرفتم " 36 " !!! خلاصه اینکه شماره ها بدرد نخورد و موقع گذاشتن شمع های ساده روی شمع من باز طوری آنها را می چیدم که 36 بشود و بانو هی تذکر آئین نامه ای می داد که " 35 " !!!! البته که قبول می کردم ولی ذهنم هنوز با 36 درگیری داشت و ول کن ماجرا نبود ...
چند وقت پیش از سفر جنوب ، تعدادی صدف گرفته بودم که خدا را شکر هنوز دارم و به لطف عنایت بانو در جلوی چشم قرار دارند ... سه فقره از آنها بزرگ هستند و شش فقره از آنها کوچک !! تازه بعد از اینکه 35 را قبول کرده ام ، صدف ها را جلوی کیک گذاشته و می گویم :" اینها هم نشانه ی خوبی هستند ، این سه فقره صدف بزرگ دهگان هستند و نماینده 30 سال هستند (!) و این شش فقره صدف کوچک یکان هستند و نماینده 6 سال !!!! "
گاهی اوقات دیده شده است که یکی ادعای بلد بودن فوتبال کرده است و هنوز نیم ساعت از بازی نگذشته یکی که طاقت اش طاق شده است به او گفته است : " اگر جای تو یک گالن بیست لیتری گذاشته بودیم ، اگر پاس دادن بلد نبود ، حداقل جلوی شوت حریف را سد می کرد !! " منظورم از اضافه به چشم نیامدن در بازی و سرگرمی همین مورد بود !! چند وقتی هست که با بانو برای گذران اوقات تخته بازی می کنیم و البته بانو در ابتدای راه است و سماجت من برای یاد دادن باعث شده است که هر نوبت مرا ببرد ؛ مهم نیست (!) هر وقت به کُری خواندن افتاد ، آن روی سکه را رو می کنم !!!
امشب بانو هوس کرده بود که باهم ورق بازی بکنیم و ادعا می کرد که این با تخته فرق می کند و حاضر است به من یاد بدهد !!! منهم یک کُری خواندم که شنیدنی ست : " آن وقت ها که من ورق بازی می کردم ، محله ی شما برق نیامده بود !!! " یعنی از این کری خوانی ، خودم هم خنده ام گرفته بود ؛ منو این حرفها !؟!؟
===
امروز در تعریف فعالیت های روز جمعه ام با یک یاز دوستان ، اشاره کرده به مناسبت تولد بانو و مهمانی و سرگرم مسایل متفرقه ی آن بودن که بیکباره دوستم به پیشانی اش زد و گفت : " عجب گفتی ها (!) امشب تولد خانمم هست و کم مانده بود که از یادم برود !! یک هفته است که هی یادم می آید و امروز که باید یادم باشد داشت از یادم می رفت !! "
اندر اضافات مربوط به جریان تولد دیشب اینکه من یک جائی از ذهنم عدد 36 گیر افتاده بود و برای همین هی می گفتم که 36 سالگی و بانو می گفت : " 35 !! " با اینکه چندبار تکرار کرده بود باز من رفتم و شمع گرفتم " 36 " !!! خلاصه اینکه شماره ها بدرد نخورد و موقع گذاشتن شمع های ساده روی شمع من باز طوری آنها را می چیدم که 36 بشود و بانو هی تذکر آئین نامه ای می داد که " 35 " !!!! البته که قبول می کردم ولی ذهنم هنوز با 36 درگیری داشت و ول کن ماجرا نبود ...
چند وقت پیش از سفر جنوب ، تعدادی صدف گرفته بودم که خدا را شکر هنوز دارم و به لطف عنایت بانو در جلوی چشم قرار دارند ... سه فقره از آنها بزرگ هستند و شش فقره از آنها کوچک !! تازه بعد از اینکه 35 را قبول کرده ام ، صدف ها را جلوی کیک گذاشته و می گویم :" اینها هم نشانه ی خوبی هستند ، این سه فقره صدف بزرگ دهگان هستند و نماینده 30 سال هستند (!) و این شش فقره صدف کوچک یکان هستند و نماینده 6 سال !!!! "
- ۹۶/۱۰/۳۰
اتفاقاً دیشب داشتیم با همسرجان تخته بازی میکردیم گفتم جناب دادو فرمودند که کٌری خواندن باید متناسب با مهارت طرف باشه، ولی شرمنده که من نمیتونم و در توانم نیست به اندازه مهارتم کٌری بخونم!!!
شایان ذکر است که بازی رو پنج بر یک بردم و بطور جدی به همسرجان گفتم که اوقات بیکاری بیاد پیش خودم یه دوره فشرده اصول بازی رو یادش بدم!!!!!
آقا با سن و سال خانمها شوخی نکنید لطفاً !!!
من اگه جای بانو بودم اون کیک رو به روش فیلمهای کمدی کلاسیک بکار میگرفتم!!!!!!
بی شوخی تولدشون خیلی مبارک باشه و انشاالله که عکس کیک 120 سالگیشون رو بذارین ما هم زنده باشیم بیاییم تبریک بگیم و کانون زندگیتون همیشه گرم و پر فروغ باشه ...
پست حال خوب کنی بود ... ممنون ....