یادداشت های دادو

چرا نمی شود !؟

سه شنبه, ۵ دی ۱۳۹۶، ۰۶:۰۱ ب.ظ

دو سه روز پیش از سر بیکاری داشتم تی وی می دیدم !! شبکه چهار یک برنامه ی خیلی خوب و مستندگونه نمایش می داد ؛ از بازسازی یک خانه ی خراب شده در طوفان کاترینا در آمریکا که از آن طوفان ما فقط اخبار مربوط به هجوم مردم به فروشگاهها و غارت شهر را شنیده بودیم و دیگر هیچ !!

 

یعنی اگر اتفاقا در خیابان خبرنگاری به من گیر می داد که بیا مصاحبه بکنیم ( که این کار اتفاق نمی افتد و خبرنگار ابتدا افراد موردنظر خود را گلچین می کند ؛ و می گوید که چه خواهد پرسید و آنها می دانند که چه جواب بدهند برای خودشان و تصویرشان و ایضا خبرنگارشان خوب است و ... !! ) و از من در مورد سیاهان امروز آمریکا و یا بلایای طبیعی قاره آمریکا بپرسد (!) ناخودآگاه هجوم سیاهپوستان به فروشگاهها برای غارت و نیز طوفان کاترینا بیادم خواهد افتاد و مطمئنا دیگر نخواهم دانست که بعدها چه اتفاقی افتاد !!؟

 

در این نمایش مستندگونه و کمی تا قسمتی کمدیک که مجری برنامه با شرکت کردن در ساخت و ساز و کارهای خنده دارش انجام می داد (!) نشان می داد که چگونه این اتفاق افتاد و ابعاد آن را با عدد و رقم نشان می داد و یک ساختمان را برای تبلیغات سیاسی علم نکرده بود !! و اینکه خانم بلادیده ی سیاهپوست که به نظر ما همیشه در آمریکا حق اش خورده می شود و کسی به او محل سگ نمی گذارد (!) بعداز اینکه 12 یا 22 ماه در یک کانکس 12متری مجهز اسکان یافته بود ، داشت صاحب یک خانه ی بزرگتر و مجهزتر و محکم تر از خانه ی خود می شد که این خانه ی جدید علاوه بر اینکه مقابل وزش های بالای 253 کیلومتر طوفان مقاوم بود (!!!) تا 40 سال تضمین برای بقا داشت !! و مصالح اش هم چوب بود که در هیچ زمانی برچسب نخاله ی ساختمانی به آن نمی چسبد !!

 

نکته ی جالب اینکه در این مستندگونه نشان می داد که چه نظم و نظامی بر زندگی مردم و نیز مشاغل آنجا حاکم می باشد !! کل این ساختمان بزرگ و چوبی در طول سه هفته کار شده بود ، دو هفته در کارخانه ی ساخت خانه های پیش ساخته و یک هفته کار در محل نصب خانه و یک نظم فراگیر بالای سر کارگرها بود و وقتی آنها آخرین ستون را کار می گذاشتند ماشین حمل بتن در راه بود و همه در آرامش خاصی داشتند کارشان را به درستی و دقت انجام می دادند !! در زمان بتن ریزی در پایه ی ستون های چوبی ( 18 عدد ) که به گفته مهندس سازه هر کدام 158 کیلو وزن داشتند (!؟!؟!) یکی از ستون ها کمی لق شده بود (!؟) 7میلیمتر (!!!) و مهندس بهمراه کارگران خیلی سریع این مورد را رفع کردند و معتقد بودند که این مقدار انحراف ستون می تواند از پایداری ساختمان بکاهد !!!! و بعد ساختمان که همه ی کارش تا نصب یخچال و لباسشویی و ... در کارخانه تمام شده بود،  با درنظر گرفتن تمام جوانب کاری و ایمنی ، از کارخانه به محل منتقل شد و در روی ستون ها قرار گرفت و کار تمام شد !!

 

هنوز مزه ی آن فیلم خوب و آموزنده و سازنده از دهانم نرفته بود که برایم تلگرام زدند که بخاطر یک مصاحبه در مورد زلزله ، آقای خیابانی گزارشگر فوتبال ، ممنوع التصویر شده است (راست و دروغش پای اینترنت )!!! اگر یک مهندس ساختمان درباره زلزله مصاحبه می کرد حتما سرش را زیر آب می کردند !! شاید خیلی ها این مصاحبه را دیده باشند و شنیده باشند ، بنظر من اصلا هم حرف تازه ای نبود و مواردی مانند آن در سالهای گذشته و در زلزله های گذشته نیز دیده شده بود !!


امروز من رفته بودم در زیر آسمان آبی و هوای تمیز ، کمی قدم بزنم و شاید هم کمی عکس بگیرم !! پارک بزرگ شاهگلی نیمی از سال را در خلوت فراموشی می گذراند و نیمی از سال را در ازدحام دیوانه وار مردم (!) و در هر دو حال بیک اندازه آسیب می بیند و در عوض گردانندگان این پارک بزرگ در هر شرایطی از وجود آن نفع می برند !!! اولین عکسی که گرفتم مربوط به اصلاح سنگفرش ( بتن فرش ) در محوطه ی جنوبی پارک بود که به نظر من نیازی به این اصلاح نبود بهرحال باید کارخانه ی تولید بتن ها و بلوک های سیمانی که صددرصد در اندرون حامی دارد باید کار بکند !!! و امما این بتن چینی چرا باید در این زمان سرد انجام بگیرد !؟ دلیل نزدیک اش این است که در تابستان ازدحام مسافر است و نمی شود ولی این کار با یک مدیریت صحیح بیشتر از سه روز کار ندارد و برای اینکه درآمد غالب مهندسین محترم و پیمانکاران از محل ریخت و پاش است ، این پروسه باید حداقل یک ماه طول بکشد تا به چشم بیاید و برای همین کار به زمستان بی دغدغه و زمان بی صاحاب بودن پارک موکول می شود !!

 

بعد از قدم زدن در شاهگلی ، در راه بازگشت ، دوستم را دیدم که داشت می رفت سر یک ساختمان تا ببیند کار نصب نمای ساختمان که با آنها بود چه مشکلی دارد ... یک ساختمان بسیار شیک و بزرگ در بهترین نقطه ی شهر !! بی نظمی از همان ورودی ساختمان معلوم بود و تعداد زیادی در حال تردد و کار در طبقات بودند !!! یکی داشت سنگ برش می داد و غبارش تا کجا می رفت و در کنارش یکی داشت در خروجی را رنگ می زد !! من به این نکته ی ظریف اشاره کردم و دوستم فکر کرد که من اشتباه دیده ام و دارند ضدزنگ می زنند ( که بازهم توجیهی نداشت !! ) ولی متوجه شد که دارند رنگ اصلی را می زنند !!! در یکی از طبقات داشتند سیم کشی می کردند !! یکی داشت نورمخفی کار می کرد !! یکی در کنار آنها داشت موزائیک های کف را کار می کرد !! یکی داشت آجر می برد و دیگری پنجره نصب می کرد !! یک بلبشوبازاری بود و همه هم داشتند آسانسور را صدا می زدند که بزن بیاید طبقه 6 ... بزن بیاید طبقه ی 9 !!! از شدت بی نظمی حاکم بر آنجا داشتم سرگیجه می گرفتم !! یکی دنبال برق می گشت برای موتورجوشش ، یکی دنبال داربستچی می گشت ، یکی می آورد و یکی می برد و ... دوستم هم حوصله اش سر رفته بود ، نقاشی که آمده بود برای رفع اشکال و درزگیریهای نمای ساختمان کارش را مالیده بود و رفته بود و گندکاری در همان مرحله ی کار دیده می شد و نیازی به سکونت و رویت در زمان های بعدی نبود !!! تقریبا از 8 ساعتی که اینهمه کارگر در هوای سرد در یک برج بلند و بادگیر کار می کردند ، با یک حساب سرانگشتی ، 80 درصداش ، به هدر رفته بود و عیب های کارهای انجام یافته توی چشم بود !!!

 

وقت خروج ، مانند وقت ورود ، بجای آسانسور که معلوم نبود دست کدام پیمانکار گیر بود و داشتند با آن مصالح بالا و پائین می بردند ( و بالابر داخل ساختمان بیکار مانده بود !! ) از پله ها استفاده کردیم و در هیمن حین به دوستم گفتم : " اینجا یک مهندس و برنامه ریز می خواهد که کارها را سر و سامان بدهد ، اینجوری که اینها توی شکم هم رفته اند معلوم نیست چی از آب دربیاید !!؟ " گفت : " تا چند روز پیش یکی اینجا بود ولی او را منتقل کرده اند سر یک سازه ی دیگر !! " گفتم : " آدم وقتی می شنود که چینی ها یک هتل 5 ستاره چند ده طبقه را در عرض 40 روز ساخته اند ، تازه می فهمد که مهندسی یعنی چی !؟!؟ مهندسی سازه های کشورهای دیگر هم که بماند !! اینها برای خودشان اینطور می سازند ، برای دیگران چطور خواهند ساخت !؟!؟ "

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام 
یک ضرب المثل ترکی :
منظور اریه دئیر اوشاخلارا چرده چیخسن 
ترجه فارسی :
منظور زرد آلو نیست هسته زرد آلوئی برای بچه ها در بیاد !!
پاسخ:
سلام
متاسفانه این روزها همه ی ضرب المثل های بدفرهنگی ، توی چشم هستند !!
سلام

مطلب جالب و مفید شما رو با صدای بلند برای همسرم (که در حال انار دانه کردن بود) و ایضاً برای پدرم (که در حال استراحت روی مبل دراز کشیده بودن) ،خوندم و در حین خوندن زیر چشمی میدیدم که هردو گاهی با افسوس سر تکون میدن و آهسته آه میکشن!

من نمیدونم چرا این دست مطالب رو که میخونم گریه ام میگیره!!!
مدام در حال مقایسه هستم اون ور آب رو با حال و روز خودمون ...
و از خودم میپرسم: اگه اونها زندگی میکنن ما چکار میکنیم؟!





پاسخ:
سلام
ما فقط داریم ادعا می کنیم و عیب دیگران را بزرگ کرده و خوبی های نداشته ی خودمان را در حد شاهکار نشان می دهیم ... اوضاعمان خیلی خراب است !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی