یادداشت های دادو

یک روز تعطیل دیگر ...

پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۵۶ ب.ظ

دارم به یک تعریف خوب در مورد تعطیل می رسم ، تعطیل یعنی که در خانه مانده باشم !! کار خاصی نداشتم و برای همین از سر بیکاری کمی مطالعه کردم از نوع مجازی اش ... شروع مطالعه از نوع اتفاقی نبود ولی در ادامه منجر به مطالعات اتفاقی و سرچینگی شد !!

 

داستان این بود که بنده بلافاصله بعد از اینکه بانو کلمه ی " گریگوری " را به زبان آورد ، اضافه کردم " گریگوری پک " ؛ از معدود بازیگرهایی که نمیدانم چرا نامش در یادم مانده است و ذکر خیرش را زیاد می کنم ، در حالیکه نمی دانم آخرین بار در کدام فیلم دیده بودم  !! بعد رفتم این نام بازیگر را ثابت کنیم و دست به دامن اینترنت شدم !! از گریگوری پک به صفحه گریگوری راسپوتین وارد شدم و خواندم ببینم بعداها چیزی به سرگذشت اش اضافه نشده باشد!!

 

از آنجا وارد صفحه ای شدم و یکی در مورد ماسون های وطنی و ارتباطشان با فرقه های دراویش مطلبی نوشته بود که آن را هم خواندم !! مطالب مرتبط با فراماسون ها و ... همیشه یک طرف اش از نوع ساسی تاریک می باشد و برای همین فقط باید به خواندن اکتفا کرد و کید باور را خاموش کرد !؟ این داستان ها حتی بعد از مرگ افراد هم در موردشان قبول کردنی و اثبات کردنی نیستند و چون بعد از حیات و یا بعد از ساقط شدن از قدرت منتشر می شوند ؛ غالبا جنبه ی تخریبی دارند !!

 

در همان صفحه مطلبی بود در مورد " شعور کیهانی " و یادم افتاد که دوستم تعریف میکرد که در زمان ازدواج خانم اش از او در مورد حلقه های عرفانی پرسیده بود و او گفته بود که نه می داند چیستند و نه مشکلی با آنها دارد و از قرار معلوم خانم اش نه تنها علاقه مند می باشد بلکه دارذد مدارج بالا را طی می کند و این روزهاست که پیغمبر بشود !! نمی دانم این روزها وضعیت این حلقه ها چگونه است !؟ یک زمانی رونق زیادی داشتند و دو دختر یکی از چهره های آشنای شهر به مدارج بالا رسیده بودند و دختر کوچک زودتر ادعای خدائی کرده بود و خواهر بزرگتر به همان پیغمبری خواهر کوچکتر بسنده کرده بود !! زیاد در جریان داستان هایشان نبودم و زا در و دیوار می شنیدم ، می گفتند که پدرشان از دست این خدا و پیغمبر دقمرگ شده بود !! البته خدا مجرد بود و پیغمبر از همسرش جدا شد تا رسالت اش را بخوبی ایفا بکند !! یک نیمچه اختلافات سنگینی هم در فامیل و خانه شان افتاده بود و افاضات عجیب و غریب می کردند و دوستان زیادی از اطرافشان پراکنده شدند و ...

 

خلاصه دوستم داشت با یکی دیگر از دوستانش در مورد شعور کیهانی حرف می زد و من فقط چند نام برایم آشنا بود و اینکه چندی پیش پیغمبرشان را دستگیر کرده بودند و در زندان می باشد !! و برای همین حدود دو سه وجبی مطلب خواندم تا ببینم چیز زیادتری به پرونده شان افزوده شده است که دیدم همان هایی هست که جسته و گریخته می دانستم !!

 

یک جایی دوستم را من پرسید که از حلقه ها چه می دانم و من خیلی جدی گفتم : " کدام حلقه !؟ حلقه نامزدی یا دارحلقه در ژیمناستیک !! "

 

===

 

سر ناهر یک نیمچه بحثی شد در مورد صاحبان کارخانه ای که آقاقئین ( برار بانو ) در آنجا مشغول می باشد ، از قرار معلوم کارخانه متعلق به دو برادر است که یکی 53 ساله تشریف دارد و یکی دو سالی است که مزدوج شده است و دیگری هنوز جوانتر است و مجرد و از قرار شنیده های موثق برادر کوچکتر عشق ماشین دارد و کلکسیون ماشین های میلیاردی اش زبانزد اهل فن می باشد !!! یک روز با لامبورگینی اش حال می کند و روز دیگر با مرسدس آخرین مدل اش و ...

 

یک مثل قدیمی است که می گوید " کاسیب اوتورار دولت دینین حساب گئدر ! ( فقیر می نشیند و ثروت پولدار را محاسبه می کند !! ) در ادامه حرفهای زیادی که رد و بدل شد گفتم : " کاش به جای چند تا ماشین ، که یکی از انها هم باندازه ی کافی چشم حسودانش را کور می کند ؛ مثلا با پول لامبورگینی ، بیست سی نفر را می فرستاد بروند آلمان تا دوره های کاری ببینند و می آورد در کارخانه اش از آنها استفاده می کرد ، هم سودش به خودش می رسید و هم به جامعه  و ... بانو گفت : " نه بابا ... می روند آنجا و به جای اینکه سرشان به یادگیری باشد می روند دنبال لاابالی گری و....

 

همه مان کم و بیش به این مشکل دچاریم ، در تعریف شیطان می گوید که او زشت را در نظر انسان ها زیبا و زیبا را زشت می کند ! شاید برای همه مان اتفاق افتاده که در نظر دادن ها و در انتخاب ها و یا رفتارهایمان گاه نظرهایی می دهیم که بر اساس همین داستان فریب است ...

 

  • دا دو

نظرات  (۱)

انقدر از همان اول به تعریف تعطیل در ذهن خودم فکر کردم که باقی متن را نفهمیده خواندم!
تعطیل برای من یعنی اینکه مادرم در خانه مانده باشد، این تعریف 5 سالِ اخیر است، که همه ی تعطیلی ها را برایم مثل بهشت می کند. 
پاسخ:
باقی متن هم دنباله ی غیرضروری برای همان یک جمله بود !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی