یادداشت های دادو

ادامه ی یک فیلم ...

يكشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۶ ب.ظ
امروز روز مادر بود ، همه جا شلوغ و فضای مجازی از همه جا شلوغتر ... احساس های خوب و زیبا ، افراط های ناموزون ، تبلیغات هایی برای فروش بیشتر ... ما همان احساس های زیبا را پررنگ تر می بینیم و مابقی را بیخیال می شویم .
 

از صبح بیرون بودیم و از این سو به آن سو و از آنسو به این سو ... آخر شب آمدیم خانه تا گلی بدهیم به مادرمان !! یک عمر بیقواره زندگی کرده ایم و حالا توی قواره عمل می کنیم .
 
در خانه برادر باتفاق خانواده داشتند فیلم نگاه می کردند ، فیلم هندی ؛ « شاهدا » . هر وقت اسم فیلم هندی بیاید من یاد فیلم « مادر هند » می افتم و « قانون » و « شعله » و یکی دو اسم دیگر ...
 
من اگر از چند چیز خوشم نیاید ، یکی اش فیلم هندی است !! نه اینکه خوشم نیاید ، بلکه بدم می آید !! یک جورایی به مذاقم نمی نشیند ... باتفاق نشستیم و ادامه فیلم را دیدیم تا انتها ... داستان فیلم بازگرداندن دختری گمشده به خانواده اش بود و داستان هایش
 
بعد از اتمام فیلم یک ساعتی نشسنیم و داستان های گمشدگی گوش دادیم ، هر کسی یکی دو داستان تعریف کرد ، یکی از بچه های گمشده و یکی از بزرگسالان آلزایمری و ...
 
===
 
برای شام آخر سال که شام روز مادر هم بود ، باتفاق برادرها و بعد از یک دور زدن اساسی شهر (!) رفتیم « کافی شاپ وحید » ، مثل همیشه شلوغ بود ... این بار شلوغی ها بوی روز مادر می داد ، توی هر جمعی تعدادی بانوی مسن و گاه کهنسال دیده می شد ، آدمهای مسن و کهنسال با وجود ضعفی که در حرکت و رفتار دارند مانند زنجیری بسیار بزرگ ، ارتباطات زیادی را در کنار هم نگه می دارند و با رفتنشان می توان تعداد ارتباطاتی که مرکزیتشان بودند و حالا از هم گسسته شدند را شناخت.
 
موقع خروج از رستوران یک حرکت نمادین جالب توجه بود ، به هر کدام از خانم ها یکی یککادوی روز مادر می دادند ... شاید بار تبلیغی خاص هم داشت ولی آن روی سکه اش هم نکته هایی داشت ...
 
یک روزی می رسد که آدم به خیلی از آرزوهایش می رسد ولی دیدن چیزهایی که دیگران دارند و او به آسانی از دست داده ، اذیت اش می کند ، تصویر گویاست ...
 
 
  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام.. منم از فیلم هندی بدم میاد، خیلی..
وقتی مادربزرگ من فوت کرد، همه یه شکل دیگه شدن، اصلا درک نمیکردم که چرا اینقدرررر خوبی ها و آرامش و کلا مدل زندگی آدم ها به یک نفر دیگه وابسته است، طوریکه وقتی مادربزرگم رفت بقیه انگار دلیلی برای ادامه ی خوب بودن و اون زندگی نداشتن..
عیدتون مبارک، امیدوارم توی سال جدید اوضاع همه چیز بهتر بشه براتون، کارخونه، بازنشستگی، زندگی شخصی و هرچیزی که حرص شو میخوردید حتی رانندگی مردم و بی نظمی های شهر..
پاسخ:
سلام
سال نوی شما هم مبارک ...
من از این اوضاع، بوی درست شدن بمشامم نمی رسد ، هرچند نومید از معجزه هم نیستم !!
ممنون
سلام سلام
اول از آخر
کو مغزش؟ (خوو کادو خالی نشون دادید^_^ .بلی متوجه انگیزه این کار نمادین شدیم.خدا رحمت کند حاجیه خانم رو)
و
دوستی
قانون
دل
از فیلم هندی ها اینا رو یادمه ^_^ (الان کمتر از تماشای فیلم خوشم می آید هندی ژاپنی آمریکایی کره ای  اروپایی یا وطنی اش فرقی ندارد. حوصله یکی دوساعت تماشا رو ندارم) البته دیروز یه فیلم دانلود کردیم اونم زبان اصلی!دو ساعت و اندی نشستیم به تماشا Pride and Prejudice. والا
پاسخ:
سلام
مغزش یک ظرف شیشه ای برای مصارف آشپزخانه بود و اتفاقا چیز خوبی بود !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی