یادداشت های دادو

چهارشنبه صوری (2)

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۰۷ ب.ظ

تلاطم بازار و مراکز خرید و خیابان ها ، در چهارشنبه ی آخر سال ( به نقل از رادیوی ملی ) و یا همان چهارشنبه سوری ( به نقل از تاریخ ملی ) را می توان بنوعی منحصر بفرد دانست ؛ البته در برخی جاها مثل حاشیه های تهران در همان دمدمای سال تحویل یک بازار محلی شلوغی درست می شود که من به آنها بازار دقیقه نود می گویم ...

 

فرق بازار دقیقه ی نود با بازار چهارشنبه در نوع خرید است ولی شباهتشان در این است که افراد در این دو بازار مانند یک محکوم به خرید عمل می کنند ...

 

چهارشنبه آخر سال از هر زاویه ای که به آن نگریسته شود ، هیچ وجه تشابهی با رفتارها و خواست های زندگی امروزی ما ندارد و یک مراسم آئینی خاص است که می توان آن را با چیدمان و ظرافت مناسب تری در برخی تکیه ها و محله ها و باز بنظر من در حیاط موزه ها انجام داد ، بطوریکه ملی بودن آن لحاظ گردد و نه زنده بودن آن !! البته اگر تی وی ایران به این مراسم یک نمه لطف داشته باشد با نشان دادن مراسم آئینی این مراسم در کشورهای همجوار مانند تاجیکستان و افغانستان ، آن را از حالت خشن امروزی تعدیل نماید !!

 

برای شام مهمان بودیم و قرار بود کادوهای چهارشنبه سوری بالدیزخانیم را بیاورند ( خواهر بانو ) ، در مسیر رفت با یک آرامش مشکوکی روبرو بودیم  همه جا خلوت بود و مرا یاد مثل معروف " آرامش قبل از طوفان " می انداخت ... آن موقع ها که ما بچه بودیم ، آش روشن کردن بزرگتر ها برای پریدن کوچکترها (!) از همان دمدمای غروب شروع می شد و به اوائل شب که می رسید تمام می شد و از هر گوشه ای صدای تق و توق تفنگ های کودکانه و ترقه های چوب پنبه ای و معروفترین آنها که هفت ترقه بود ، شنیده می شد !!

 

امسال مراسم آتش روشن کردن بچه ها به حوالی ساعات 20 کشیده شده بود و تا بزرگترها بیایند و بپرند مطمئنا تا 24 می کشید !! هر از گاهی هم صدای انفجار خمپاره می آمد !! در نهایت آرامش و سلامت به محل مهمانی رسیدیم ... به راننده آژانس گیر داده بودم که موافقت کند تا چند تا ترقه به او بدهم و در مسیر بازگشت توی خیابان بیاندازد ولی زیربار نرفت !! مردم از روحیه افتاده اند !؟!؟!

 

در میان مهمان ها یک اطریشی هم داشتیم ... دوست برادربانو که آمده بود تا کمی فارسی و زندگی ایرانی یاد بگیرد و شاید یکی از بهترین شبهایش بود که می توانست از وجود دادو بهره ببرد ؛ با توجه به اینکه ایشان می خواستند فارسی یاد بگیرند و حرف بزنند ولی برادربانو کلا زده بود روی شبکه انگلیش و با هم انگلیسی حرف می زدند و هر از گاهی چند کلمه فارسی می گفتند ... یک اروپایی تمام عیار که از صد متری می شد حدس زد ؛ با قد دو متری و چهره ی سفید و موهای زرد و خیلی خیلی مودب !!

 

یک جایی هم اشاره آمدیم که با این صداهای انفجاری که هر لحظه بلند و بلندتر می شود ، بنده خدا فکر می کند که این جشن اینهاست !! معلوم نیست جنگ شان چه چیزی از آب دربیاید !!


حوالی ساعت 23 شروع رسمی برنامه استقبال از بهار بود و چهارشنبه هم که طبل آغاز بهارانه بود ... کم کم خیابان ها پر از موسیقی های ملل مختلف شد و صداها بلندتر ... گاه بعد از هر انفجار چند صدای دزدگیر ماشین هم می آمد !! در مسیر بازگشت ما ، باز ماشینی نبود و این بار در مسیر روبرو که خوشبختانه بلوار بود و رعایت از سر ناچاری (!) سیل ماشین ها که بطرف نقاط خاص می رفتند تا ته مانده های عقده ها را خالی نمایند !!!

 

یکی دو جا را رسما بسته بودند و آتش ها روشن بود و دختران دلسوزی می کردند و پسرها تا مرز خودسوزی پیش می رفتند !! با بالا رفتن سن ازدواج ، نیاز به پریدن از آتش به سنین بالا سرایت کرده است و برای همین جذابیت ها بالا رفته است !! در قدیم مردمی که از سرمای دی جان سالم بدر برده بودند از بالای آتش می پریدند تا به بهار برسند و دخترکانی هم که با این پریدن برای بخت خاموش خود روشنی می جستند !!


البته این پریدن منحصر به آتش نبود و از روی رودخانه و جوی آب پریدن هم برای باز شدن بخت ( اگر قرار بر باز شدن بود !! ) کمک می کرد ... یک ترانه خیلی قدیمی و محلی تبریز برای این پریدن از روی آب بود که تنها مصراع اولش یادم مانده است که دختر به مادرش می گوید برویم من از روی رود بپرم تا بختم باز شود


ننه دور گئداخ چایا من آتیلیم بختیم آچیلسین

گلن ایل گئدیم اره گلین گولی باشیما ساچیلسین


حالا این آتش با بخت دخترانی که از ناز و نعمت سرشار بودند و با پوششی تابستانی (!) از کنار شومینه و پکیچ به خیابان آمده بودند می خواست چکار بکند ، الله اعلم !!!


مسیر پر بود از مردمی که از طبقات بالای برج ها بمب می انداختند و پلیس که در کنار جوب ها دنبال مقصر می گشت !! البته از قرار معلوم به پلیس گفته بودند که فقط حضور داشته باشد و کاری به کار کسی نداشته باشد ... مراسم رقص خیابانی در حد لالیگا بود و قیافه های مست کرده و سلانه سلانه بوفور دیده می شد !!


بهرحال رسم و آئین کهن چهارشنبه سوری بود ... که به صوری ترین شکل ممکن اجرا می شد و مهمان خارجی ما که در ایام فاطمیه از شرکت کنندگان کم این مراسم در یک شهر شیعخ نشین با جمعیت بالای دو میلیون تعجب کرده بود !!! این بار باید به چیزی که می دید و چیزی که خوانده بود شک می کرد ... هیچ جای این مراسمی که اجرا می شد بار فرهنگی نداشت و در میان آدمخواران هم شاید مثل و مانند نداشت !!!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام

پسرم با دو تا از همکلاسی هاش یک تور دو روزه به مناسبت چهارشنبه سوری رفته بود کویر مصر که امشب برگشت...
میگفت مامان غروب که شد، وسط کویر آتش روشن کردیم و مشغول تهیه چای روی آتیش بودیم که یهو دیدیم دخترای تور با لباسهای تابستونی!! دور آتیش دارن میرقصن !!!

با تعجب گفتم لیدر تور اعتراض نکرد؟ نگفت براتون دردسر میشه؟
خندید و گفت ساده ای ها مامان !! لیدر تور خودش لیدرشون بود !!!!!!

اینم شعر کامل ننه دور گئداخ چایا ...

ننه دور گئداخ چایا من آتیلیم بختیم آچیلسین

گلن ایل گئدیم اره گلین گولی باشیما ساچیلسین

خونچا گلمیشدی بیزیم همسایامیز فاطمه سورایه

کیشی اوغلان قوجا آرواد هامی دولمیشدی اورایه

من بدبخت نیه قالمیشام، اله یه سورایه

ننه دور گداخ چایا من آتیلیم بختیم آچیلسین

گئجه سالمیشدیم آچار، همسایامیز بانّادی بیرده ن

دئدی واه واه ننه زهلم گئدیر بس نیه ارده ن

باشی داشلی ائله بیر سوز دئمدی قلبیم آچیلسین

ننه دور گئداخ چایا من آتیلیم بختیم آچیلسین

بو سحر چای دان آتیلماخدان اگر اولماسا چاره

اورترم چادرامی باشیما گئدیب نبد آچاره

قره سیدهّ ن آلام بیرجه دعا بختیم آچیلسین

ننه دور گئداخ چایا من آتیلیم بختیم آچیلسین



 
پاسخ:
سلام
اصل رقصیدن بر دست به یکی کردن است ...
دادوجان، ملی گرایی ایرانی شما ب عنوان یک "بچه تربیز" برای من جذاب است!
واقعا زورم میگیرد ک میبینم تی وی ملی ب آیینهای ملی بیتوجه است و این آیینها را در تی ویهای دور و بر (از جمله جمهوری آذربایجان) میبینیم!
بالدز ر ک گفتین، چرا قین ر نگفتین؟!
خارجلی قوناغ جایی بهتر از تبریز برای فارسی یاد گرفتن پیدا نکرده بود؟!
دادوجان، کمی بی انصافی نیست پریدن از روی آتشِ بزرگسالان ر ب بالا رفتن سن ازدواج نسبت بدیم؟
آیینها یا از بین رفته ن یا متزلزل شده ن و هرج و مرج شده! جامعه ی انسانی بی آیین، ناجوره!
پاسخ:
سلام
آداب منطقه ای و محلی در حد و اندازه های خودش ، مال هرکجا باشد محترم است ، ما هم ایرانی هستیم و قیمی را زیاد برنمی تابیم و به همه احترام می گذاریم.
و امما یک عبارت می توانست خوشمزه جلوه کند و زیادترش آن را به حاشیه ببرد ، ما ملاحظه خواننده های خوبمان را داریم ...
در تبریز ، فارسی ، زبان دوم محاوره ای و بعنوان زبان رسمی است و برای همین کتابی تر و ا ا ی تر تلفظمی شود و برای یک خارجی درک فارسی بدون لهجه فارسی راحت تر است ...  مهمان می گفت بدلیل سریع حرف زدن و محاوره ای بودن بالا ، در تهران زیاد نمی توانسته متوجه بشود .
ما واقع بینانه نگاه کرده ایم ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی