یادداشت های دادو

خواب خوب ؛ خواب بد ...

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ق.ظ

پایان سال است و دارم همه چیز را سبک و سنگین می کنم ، ترازو ها چه یک کفه ای باشند و چه دیجیتالی ، بیشتر از دو چیز را نشان نمی دهند ؛ سبکی و سنگینی !! شاید برای همین است که صراحتا به کم فروشی حمله شده است و نه شغل خاص ؟! چرا که هر رفتار انسان می تواند شامل خدمت یا کم فروشی بوده باشد !!!

 

خواب خوب خوابی ست که زود تمام می شود ، و خواب بد خوابی ست که زمان در آن متوقف می شود ... گاهی اوقات ما زور می زنیم تا کمی بیشتر بخوابیم و بعد از به ساعت نگاه می کنیم می بینیم 5 دقیقه بیشتر نخوابیده ایم ... گاه در فاصله ی بین بیداری و باز کردن چشم ، باندازه نیم ساعت می خوابیم ... با چیزهای زیادی می توانیم خواب خوب را از بد تشخیص بدهیم و این به خود ما ربط دارد که چقدر به خودمان و خواب مان حساس بوده باشیم !!

 

من برعکس برخی ها که ادعا می کنند خواب نمی بینند و یا کم خواب می بینند ، آدمی هستم با خوابهای پرتصویر !! حتی در زمان چرت کوتاهی که بصورت نشسته روی صندلی و یا در طول مسیر می زنم نیز از خواب دیدن بی بهره نیستم !! برای همین حال  و روز خودم را می توانم از لابلای خواب هایم تشخیص بدهم ...

 

خوابیدن ما اصولا در دو زمان صورت می گیرد ؛ وقتی که خوابمان می آید ( برای عموم مردم خیلی کمیاب و کم دسترس !! ) و یا در زمانی که برای خواب برنامه ریخته ایم !! اغلب برنامه های زندگی روزمره طوری چیده می شوند که خواب و استراحت به انتهای کارها می رود ... مثلا دیشب من موقع ورود به خانه خوابم می آمد و خیلی هم طبیعی بود ؛ بعد از 12 - 13 ساعت سرپا بودن و دوندگی ( حتی دنبال نخود سیاه !! ) طبیعی بود که خوابم بیاید و حق داشتم که قبل از تعویض لباس هایم دراز به دراز بیافتم و بخوایم ولی برنامه ی زندگی چیز دیگری برایم رقم زده بود ...

 

یکی از همکاران سراغم می آمد تا یک امانتی که همکار دیگر در ماشین اش گذاشته بود را به من تحویل بدهد ... در نتیجه چون زمان مشخصی برای آمدنش نبود ، همانطور روی مبل نشستم تا اینکه زنگ خوردم و دوباره بییرون رفتم برای گرفتن امانتی ... در ظاهر یک رفتار خیلی معمولی بود ولی یک اتلاف بی مورد و خسته کننده بود ؛ قرارِ بی زمان مساوی است با بی قراری !!

بعد از آن شام خوردم که مقوله ی دلچسبی بود و بعد نشستم تا بانوان محترمه یک سریال کشکی را مجدانه پیگیری نمایند !! البته خودم موظف به بیداری بودم و ناچارا در اتاق دیگر سرم توی موبایل بود و چند طرح و ایده ی دکوراتیوی را دنبال می کردم و صدای دیالوگ های مسخره ی سریال بصورت اذیت کننده ای توی گوشم می پیچید !!

بعد برای چایی برگشتم پذیرائی و رفتم روی کانال نمایش (!) یک فیلم کره ای نشان می داد و قهرمان بدبخت ابتدای فیلم و نیمه خوشبخت انتهای فیلم را زیرنظر گرفتم ... تقریبا یک مصیبت واقعی از جنگ و فقر و بدبختی در تمام فیلم جاری بود !! در سالهای گذشته  من بعد از تماشای یک برنامه ی مستند درباره مدار راس السرطان ( ایشالا که درست بوده باشد !! ) به این مدار و کشورهای بدبخت روی آن احساس ترحم پدرانه ای دارم !!! کشورهای مانند کره ، لائوس ، ویتنام ، زیر خاور میانه و شمال آفریقا و در آنسوی اقیانوس حوالی آمریکای مرکزی و مکزیک و ... در مقایسه با آنها ما مردمان بسیار خوش شانس و کم دردی هستیم !!!


دقیقا وقتی فیلم داشت تمام می شد با تاسف گفتم : " ای وای ... این تمام شد و مجبورا حالا که نشسته ام ، سریال " فرار از زندان " را هم ببینم !!! "  دو نوع اتلاف وقت داریم ، پای کارهایی که دوست داریم و خیری ندارند !! و پای کارهایی که دوست نداریم و باز خیری ندارند !!

 

خلاصه اینکه فرار از زندان را هم تماشا کردم ... نمی دانم چندمین قسمت بود ولی این اواخر یکی زا مسببین کم خوابی من همین سریال شده است ، در مجموع شاید بیشتر از 4 - 5 قسمت را ندیده ام ولی حساب کار دستم هست !! خلاصه اینکه بهمین راحتی رسیدم تا ساعت 12 شب !!

 

قهرمان فیلم کره ای در انتهای فیلم ، وقتی رو به چشم انداز زیبایی نشسته بود بعد از شمردن موفقیت های زندگی اش در مورد هان قسمت نیمه خوشبخت انتهای داستانش به همسرش گفت ولی نشد که کاپیتان کشتی بشوم !! در حال و روز زندگی امروزی من باید گفت " حیف که نمی شود ساعت 10 بخوابم !! "


امشب خوابیدم ولی خواب خوبی نداشتم ؛ این از منظر استراحت بود ولی یک خواب خیلی خوب دیدم ، که جا داشت تمام نشود و آخر چهار سال ریاست جمهوری ام را هم ببینم !! هرچند با روشی که من جلو می رفتم ، در همان انتهای سال اول بنحو مقتضیانه ای باید از صحنه کنار می رفتم !! ولی یک عالمه نطق ریاست جهمورانه داشتم و نمی دانم صدای خوابم به عالم بیداری هم رسیده بود یا نه !!؟؟

 

آنها برای خودشان یک پست مفصل می توانند بشوند ؛ غم نان اگر بگذارد !!

 

  • دا دو

نظرات  (۲)

سلام
خب باید بگم با اینکه هیچ وقت به لحاظ منطقی جرأت نکردم درباره اش حرف بزنم اما من یه بخش قابل توجهی از شناخت حال و روزم و پیدا کردن احوالات شخصیم که در طول روز ازش طفره میرم و یا انکارشون می کنم رو توی خواب هام کاملا میتونم مشاهده کنم. عجیب تر اینکه هروقت توی گمراهی هستم خصوصا اگر آگاهانه و متاسفانه عمدی باشه و نتونم کنترلش کنم، مامانم به طرز عجیبی میگه دیشب خواب تو دیدم که تو حال بدی بودی؟ موضوع چیه؟ دقیقا هربار!! و من اصلا نمی تونم تحلیلش کنم که چرا یه نفر دیگه خوابی می بینه یا توی بیداری حسی در موردم داره که به شخصی ترین و پنهانی ترین رفتارها و کارهای من ارجاع پیدا می کنه..
پاسخ:
سلام

یک زندگانی است و هزاران زاویه برای نگاه کردن و آموختن ... شاید برای همین است که انسان برای رشد و هدایت یافتن بهتر است هر گونه انکار مشکوک را کنار بگذارد و تا رسیدن به یقین و دانایی به همه چیز به احترام نگاه بکند ... دنیای ما به آب جمع شده ی بسیار کوکی در کنار روخانه بزرگ شبیه است و ما آن را بسیار جدی گرفته ایم ...

نیروهای زیادی در اطراف ماست و ما فکر می کنیم آنچه ما درک می کنیم تمام هستی است ، مطمئنا در زاویه ای بسیار نزدیک ارتباطاتی وجود دارد که از انها بیخبر هستیم ، کسانی که بواسطه ی برخی ناخودآگاهها و شاید خودآگاهها به وسعتی بیشتر از یک انسان دسترسی دارند.
  • همطاف یلنیز
  • سلام سلام
    جمله انتهایی فیلم برایم آشناست پس منم آن فیلم رو دیدم، منتهی نمی دانم چطوریا، فقط یادم است گمشده های زمان جنگ از طریق یه برنامه تلویزیونی، پیدا می شدند!
    و اما خواب... این اواخر از خواب منگ می شوم! گویا لازم است دوباره روی ساعت خواب و بیداری ام تمرکز کنم. خوو همانطور که کم خوابی آزاردهنده است، پرخوابی هم لذتی ندارد
    پاسخ:
    سلام
    کم و زیادی خواب در حوزه کمیت است و بهترین زمان برای خوابیدن ، در جهت ارتقای کیفی آن نقش دارد ... ابتدا باید در عرض زمان خواب دقت کرد و بعد در مورد طول آن !!
    همان فیلم بود ... نامش را نمی دانم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی